『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
Part 10
تهیونگ : منم راه میدید
آنا : آ..آقای تهیونگ ب.بله بفرمایید
تهیونگ :ممنون
( ۱ساعت بعد )
اون شب واقعا بهم خوش گذشت
بعد مدت ها از ته دلم خندیدیم و فهمیدم با چیز های کوچیکه هم میشه شاد بود و این خیلی قشنگه
آنا : ا خب من دیگه باید برم
تهیونگ منم باهات میام خطرناکه
آنا : نه لا .......
تهیونگ : چرا لازم هست
آنا : باشه
داشتیم می رفتیم که یکی از اون بچه ها گفت
چان بول : عمو
تهیونگ : بله
چان بول : از این به بعد بیشتر با خاله آنا بیا اینجا باشه ؟
تهیونگ : حتما ...میبینمت
راه افتادیم به سمت خونه آنا که یک دفعه وایساده رو به روم و گفت
آنا : ممنون
تهیونگ :چرا
آنا : امشب ..... خیلی بهم خوش گذشت ......درسته خیلی ساده بود ولی واقعا عالی بود.
تهیونگ : منم ازت ممنونم
داشتم به سمتش کشیده می شدم
که یک دفعه چیز نرمی روی لبم احساس کردم
( ویو آنا )
داشت می آمد نزدیکم
که نتونستم دوام بیارم و خودم اول بیام رو روی لباس گذاشتم
که دستشو گذاشت روی کمرم و فاصله بینمون رو کاملا از بین برد و منم دستمو گذاشتم پشت گردنش
داشتیم ادامه می دادیم که احساس کردم صورت خیسه
برای همین دست کشیدم و دیدم داره بارون میاد
آنا : بارون ؟
تهیونگ : آره ......... آنا
آنا : بله
تهیونگ : خیلی دوستت دارم از همون وقتی که دیدمت
آنا : م منم دوست دارم
بارون خیلی شدید شد
تهیونگ کتشو در آورد و گذاشت روی سر جفتمون و گفت
تهیونگ : آنا فقط بدو
درسته بازم خیس آب شدیم ولی خیلی خوب بود
رسیدیم دم در خونم
آنا : بیا بریم توی خونه من تا برسی خونت ممکنه سرما بخوری
تهیونگ : .......
خ
من
ا
ر
ی
وای خدااااااااا برای بار دوم نوشتم امیدوارم دوباره پاک نشه
بچه ها می خواهم از این به بعد شرط بزارم
شرط ها :
۵ لایک
۵ کامنت
Part 10
تهیونگ : منم راه میدید
آنا : آ..آقای تهیونگ ب.بله بفرمایید
تهیونگ :ممنون
( ۱ساعت بعد )
اون شب واقعا بهم خوش گذشت
بعد مدت ها از ته دلم خندیدیم و فهمیدم با چیز های کوچیکه هم میشه شاد بود و این خیلی قشنگه
آنا : ا خب من دیگه باید برم
تهیونگ منم باهات میام خطرناکه
آنا : نه لا .......
تهیونگ : چرا لازم هست
آنا : باشه
داشتیم می رفتیم که یکی از اون بچه ها گفت
چان بول : عمو
تهیونگ : بله
چان بول : از این به بعد بیشتر با خاله آنا بیا اینجا باشه ؟
تهیونگ : حتما ...میبینمت
راه افتادیم به سمت خونه آنا که یک دفعه وایساده رو به روم و گفت
آنا : ممنون
تهیونگ :چرا
آنا : امشب ..... خیلی بهم خوش گذشت ......درسته خیلی ساده بود ولی واقعا عالی بود.
تهیونگ : منم ازت ممنونم
داشتم به سمتش کشیده می شدم
که یک دفعه چیز نرمی روی لبم احساس کردم
( ویو آنا )
داشت می آمد نزدیکم
که نتونستم دوام بیارم و خودم اول بیام رو روی لباس گذاشتم
که دستشو گذاشت روی کمرم و فاصله بینمون رو کاملا از بین برد و منم دستمو گذاشتم پشت گردنش
داشتیم ادامه می دادیم که احساس کردم صورت خیسه
برای همین دست کشیدم و دیدم داره بارون میاد
آنا : بارون ؟
تهیونگ : آره ......... آنا
آنا : بله
تهیونگ : خیلی دوستت دارم از همون وقتی که دیدمت
آنا : م منم دوست دارم
بارون خیلی شدید شد
تهیونگ کتشو در آورد و گذاشت روی سر جفتمون و گفت
تهیونگ : آنا فقط بدو
درسته بازم خیس آب شدیم ولی خیلی خوب بود
رسیدیم دم در خونم
آنا : بیا بریم توی خونه من تا برسی خونت ممکنه سرما بخوری
تهیونگ : .......
خ
من
ا
ر
ی
وای خدااااااااا برای بار دوم نوشتم امیدوارم دوباره پاک نشه
بچه ها می خواهم از این به بعد شرط بزارم
شرط ها :
۵ لایک
۵ کامنت
۷.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.