Betrayal p15
یه خانم پیره اخه(من خودم سوتی داده بودم ات نیس😐) رفتم سمت اتاقی که یونگی گفته بود ات اونجاس درو باز کردم با صورت سفید مث گج ات رو به رو شدم بغضم ترکید شروع کردم به گریه کردن رفتم جلو بغلش کردم تاحالا انقدر احساس ارامش یه جا نداشتم( فاز رمانتیک برم داشته چرا فک کنم اثرات سریال عشق مخفی هس😐)
جیمین. ات؟... بلندشو باشه؟(اروم گریه اصلا هرچی عشقتون کشید)
جیمین. قول میدم دیگه تنهاتون نزارم
سرمو گذاشتم رو دستش همونطوری خوابم برد
ویو ات
با سردرد صگی که داشتم از خواب بیدار شدم اول تار میدیدم بعد چند بار پلک زدن متوجه شدم اینجا بیمارستانه که ی هو یادجیمین افتادم
(گایز جیمین اینجا رفته دست به اب میاد(دشویی))
ات. جـ جـ جیمین(داد، گریه)
ات نه نههههه اون اون خودشو کشت نه امکان ندارههه(داد، گریه)
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم ات هنوز بیهوش بود رقتم دستشویی امدم که بورا رو دیدم
جیمین. عشقم اینحا چیکار میکنی گم میشیااا
بورا. میخوام مامانی رو ببینم
جیمین. نه نمیشه منم به زور گذاشتن تو که بچه ای اصلا
بورا. یااا من6سالمه هااا
جیمین. اینا اسکلن نمیفهمن برو پیش داییت
بورا. به دایی میگم ک بهم یاد دادی بگم اکسل😛بدوبدو رفت
حیمین. الحق که ات مامانته
داشتم میرفتم سمت اتاق ات که صدای گریه داد امد سریع رفتم تو اتاق دروباز
کردم
ویو ات
داشتم دیونه میشدم یعنی مرده؟ نه نههههه که یهو در باز شد بدون توجه بهش سرمو پایین بود موهام بهم ریخته بهش گفتم
ات. فقط فقط بگو حال پارک حیمین چطوره تورو خدااا(داد، گریه)
جیمین. ات؟(گریه)
ویو ات
باشنیدن این صدا یاد حیمین افتادم سریع سرمو بالا بردم دیدم جیمینه داشت گریه میکرد(ای گلبمممم)
ت. جـ جـ جیمین؟(چشای اشکو اصلا همه حوره نگاش میکرد)
جیمین امد نزدیک تر که ات گفت
ات. نزدیکم نیا
جیمین. یه قدم رفت جلو
ات. نیااا
جیمین. چرا؟
ات. نمیخوام بیشتر از این ببینمت برو بیرون
جیمین. دوسم نداری؟
ات....
جیمین. پس دوسم داری هنوز
ات. نه ندارم(عربریده)
جیمین. چـ چـ چی🥺
ات. بورا؟ بوراکوش؟؟؟
حیمین. اون فهمید من باباشم
ات. ه.. خوشحال شد؟
جیمین. هوم خیلی
بورا امد تو اتاق
ات. بورا🥺
بورا. مامانی جونم😭پرید بغلش
بورا. مامانی بابا خیلی خوبهههه😭
ات. بورا منو بابات میخوایم طلاق بگیریم کدوممون رو برای زنگی کردن انتخاب میکنی؟
بورا...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
جیمین. ات؟... بلندشو باشه؟(اروم گریه اصلا هرچی عشقتون کشید)
جیمین. قول میدم دیگه تنهاتون نزارم
سرمو گذاشتم رو دستش همونطوری خوابم برد
ویو ات
با سردرد صگی که داشتم از خواب بیدار شدم اول تار میدیدم بعد چند بار پلک زدن متوجه شدم اینجا بیمارستانه که ی هو یادجیمین افتادم
(گایز جیمین اینجا رفته دست به اب میاد(دشویی))
ات. جـ جـ جیمین(داد، گریه)
ات نه نههههه اون اون خودشو کشت نه امکان ندارههه(داد، گریه)
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم ات هنوز بیهوش بود رقتم دستشویی امدم که بورا رو دیدم
جیمین. عشقم اینحا چیکار میکنی گم میشیااا
بورا. میخوام مامانی رو ببینم
جیمین. نه نمیشه منم به زور گذاشتن تو که بچه ای اصلا
بورا. یااا من6سالمه هااا
جیمین. اینا اسکلن نمیفهمن برو پیش داییت
بورا. به دایی میگم ک بهم یاد دادی بگم اکسل😛بدوبدو رفت
حیمین. الحق که ات مامانته
داشتم میرفتم سمت اتاق ات که صدای گریه داد امد سریع رفتم تو اتاق دروباز
کردم
ویو ات
داشتم دیونه میشدم یعنی مرده؟ نه نههههه که یهو در باز شد بدون توجه بهش سرمو پایین بود موهام بهم ریخته بهش گفتم
ات. فقط فقط بگو حال پارک حیمین چطوره تورو خدااا(داد، گریه)
جیمین. ات؟(گریه)
ویو ات
باشنیدن این صدا یاد حیمین افتادم سریع سرمو بالا بردم دیدم جیمینه داشت گریه میکرد(ای گلبمممم)
ت. جـ جـ جیمین؟(چشای اشکو اصلا همه حوره نگاش میکرد)
جیمین امد نزدیک تر که ات گفت
ات. نزدیکم نیا
جیمین. یه قدم رفت جلو
ات. نیااا
جیمین. چرا؟
ات. نمیخوام بیشتر از این ببینمت برو بیرون
جیمین. دوسم نداری؟
ات....
جیمین. پس دوسم داری هنوز
ات. نه ندارم(عربریده)
جیمین. چـ چـ چی🥺
ات. بورا؟ بوراکوش؟؟؟
حیمین. اون فهمید من باباشم
ات. ه.. خوشحال شد؟
جیمین. هوم خیلی
بورا امد تو اتاق
ات. بورا🥺
بورا. مامانی جونم😭پرید بغلش
بورا. مامانی بابا خیلی خوبهههه😭
ات. بورا منو بابات میخوایم طلاق بگیریم کدوممون رو برای زنگی کردن انتخاب میکنی؟
بورا...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۲۷.۰k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.