آوای دروغین
فصل دوم
پارت بیست و هشتم
حدود پونزده دیقهای میشد که جونگکوک با حال آشفتهای تنهایی رفته بود حیاط...سیما سقلمهای بهم زد:نمیخوای بری دنبال مهمونت؟دیر کرد
شونهای بالا انداختم:به من چه...بچه که نیست
سیما:مگه آدم باید فقط نگران بچه ها بشه؟برو گمشو دنبالش
+برم دنبالش که چی؟
سیما:تولد داره تموم میشه...الاناست که جمع کنیم بریم...ما خدافظی میکنیم توام برو بیارش بریم
هوفی کشیدم و سرمو تکون دادم...به سمت در اصلی رفتم و خارج شدم...صدای زمزمه آهنگ مانندی که میشد تشخیص داد اهنگ still with youعه توی صدای آهنگی که از داخل پخش میشد گم شده بود
با تشخیص جهت صدا راهمو کج کردم و جونگکوکو دیدم که روی نیمکت توی حیاط نشسته بود...نزدیکتر شدم و حدودا دو قدمیش که شدم متوجه حضورم شد...خوندنو از وسط قطع کرد و بهم نگاه کرد
+داریم میریم
سرشو تکون داد و از روی نیمکت بلند شد...پا به پام تا داخل اومد و وقتی وارد هال شدیم بچه هارو دیدم که داشتن با نیکا و پارسا خدافظی میکردن
منم جلو رفتم و نیکا رو بغل کردم
+خیلی خوش گذشت ممنون...ما دیگه میریم
نیکا:نمیدونستم یه آیدل معروف از کرهجنوبی افتاده دنبالت وگرنه زودتر دعوتش میکردم
لبخند مصنوعی زدم و همونطور که دستشو محکم فشار میدادم گفتم:وایسا برا اون بعدا به حسابت میرسم
بعد از فشار محکمی که به دستش وارد کردم ولش کردم و جونگکوک هم تعظیم کوتاهی کرد و بعد رو به من کرد:میشه بگی ممنونم به خاطر اینکه دعوتم کرد؟و به دخترعموت هم بگی ازش ممنونم
سرمو تکون دادم و به سمت نیکا برگشتم:میگه ممنونه که دعوتش کردی
بعد به سمت سیما برگشتم و حرصی گفتم:از شما هم تشکر کرد...منم یه تشکر ویژه دارم برات
سیما لبخند گله گشادی زد:تشکر ویژهات بمونه برای خودت...نیازی نیست
+اتفاقا هست
بعد از خدافظی از نیکا از خونه باغ خارج شدیم و به سمت ماشین سیما راه افتادیم
جمعا دوتا ماشین بود و ما منهای جونگکوک شش نفر بودیم...ماشین سیما و سپهر
از اونجایی که پرهام اونقدر خورده بود که لش شده بود و سپهر تا دم در به زور آورده بودش
سپهر:ماشین پرهام رو من میرونم...سیما توام بیا خونه سپهر از اونجا بقیه رو پخش میکنیم
سپهر و پرهام تنهایی سوار ماشین پرهام شدن و سپهر استارت زد
به سیما نزدیک شدم و به جونگکوکی که به دیوار تکیه زده بود اشاره کردم:اینم با ما میاد؟
سیما:آره...زشته بزاریمش بریم
سارا حین مکالمه ما سریع در جلو رو باز کرد و نشست و غزاله هم عقب نشست
سیما:بهش بگو بشینه
پارت بیست و هشتم
حدود پونزده دیقهای میشد که جونگکوک با حال آشفتهای تنهایی رفته بود حیاط...سیما سقلمهای بهم زد:نمیخوای بری دنبال مهمونت؟دیر کرد
شونهای بالا انداختم:به من چه...بچه که نیست
سیما:مگه آدم باید فقط نگران بچه ها بشه؟برو گمشو دنبالش
+برم دنبالش که چی؟
سیما:تولد داره تموم میشه...الاناست که جمع کنیم بریم...ما خدافظی میکنیم توام برو بیارش بریم
هوفی کشیدم و سرمو تکون دادم...به سمت در اصلی رفتم و خارج شدم...صدای زمزمه آهنگ مانندی که میشد تشخیص داد اهنگ still with youعه توی صدای آهنگی که از داخل پخش میشد گم شده بود
با تشخیص جهت صدا راهمو کج کردم و جونگکوکو دیدم که روی نیمکت توی حیاط نشسته بود...نزدیکتر شدم و حدودا دو قدمیش که شدم متوجه حضورم شد...خوندنو از وسط قطع کرد و بهم نگاه کرد
+داریم میریم
سرشو تکون داد و از روی نیمکت بلند شد...پا به پام تا داخل اومد و وقتی وارد هال شدیم بچه هارو دیدم که داشتن با نیکا و پارسا خدافظی میکردن
منم جلو رفتم و نیکا رو بغل کردم
+خیلی خوش گذشت ممنون...ما دیگه میریم
نیکا:نمیدونستم یه آیدل معروف از کرهجنوبی افتاده دنبالت وگرنه زودتر دعوتش میکردم
لبخند مصنوعی زدم و همونطور که دستشو محکم فشار میدادم گفتم:وایسا برا اون بعدا به حسابت میرسم
بعد از فشار محکمی که به دستش وارد کردم ولش کردم و جونگکوک هم تعظیم کوتاهی کرد و بعد رو به من کرد:میشه بگی ممنونم به خاطر اینکه دعوتم کرد؟و به دخترعموت هم بگی ازش ممنونم
سرمو تکون دادم و به سمت نیکا برگشتم:میگه ممنونه که دعوتش کردی
بعد به سمت سیما برگشتم و حرصی گفتم:از شما هم تشکر کرد...منم یه تشکر ویژه دارم برات
سیما لبخند گله گشادی زد:تشکر ویژهات بمونه برای خودت...نیازی نیست
+اتفاقا هست
بعد از خدافظی از نیکا از خونه باغ خارج شدیم و به سمت ماشین سیما راه افتادیم
جمعا دوتا ماشین بود و ما منهای جونگکوک شش نفر بودیم...ماشین سیما و سپهر
از اونجایی که پرهام اونقدر خورده بود که لش شده بود و سپهر تا دم در به زور آورده بودش
سپهر:ماشین پرهام رو من میرونم...سیما توام بیا خونه سپهر از اونجا بقیه رو پخش میکنیم
سپهر و پرهام تنهایی سوار ماشین پرهام شدن و سپهر استارت زد
به سیما نزدیک شدم و به جونگکوکی که به دیوار تکیه زده بود اشاره کردم:اینم با ما میاد؟
سیما:آره...زشته بزاریمش بریم
سارا حین مکالمه ما سریع در جلو رو باز کرد و نشست و غزاله هم عقب نشست
سیما:بهش بگو بشینه
۳.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.