فرار از قصر
فرار از قصر)
(بچه ها اینو خودم ننوشتم من با یکی شریک شدم و این پیج رو زدم بخاطر همین نمیدونم چند پارته)
لبخند محوی از کاری که کرده بود زد
فرار از قصر
"مپایری به اسم هیونجین هوانگ که مردم انسانش از.ومپایرا بودنش خبر نداشتن
تو صد سالگیش بهش گفتن که جفتت تو دنیای آدم هاست و باید بری به اونجا
اولش نمیخواست بره
نمیخواست 5 تا از بهترین رفیق هاشو از دست بده
ولی خب چاره ای نداشت
خوبیش اینه که بست فرندش از دنیای خون آشام هاهم جفتش تو همون دنیا بود و بعد ازگذشت حدودا 10 سال اون هم به سرزمین آدم ها رفت.
از اونجا که اصلا از این موضوع راضی نبودن
چان هیونگشون که دهه ی حدود 600 سالگی هنوز جفتی نداشت، بهشون گفت که پسرای پادشاه اون کشور بشن، خب این اونقدرام بد نبود
بهش گفته بودن اسم جفتش لی یونگ بوکه
به نظرش اسم عجیبی بود هرچند اونقدرام بد نبود جفتش هنوز به 20 سال هم نرسیده بود و کلا18سالش بود
جفت مینهو هیونگش هم همینطور هردوشون سنش
"هاشون مثل هم بود، فقط یه روز اختلاف داشتن
با صدای کلفت سرباز ها به خودش اومد و پا به فرار گذاشت
دوباره داشتن دنبالش میگشتن
" لعنت بهتون ولم کنین دیگه اه"
مثل همیشه واسه رد گم کتی به جنگل رفت و وقتی مطمعن شد که گمش کردن لبخند بزرگی زد و از پش درخت محبوبش بیرون اومد
(بچه ها اینو خودم ننوشتم من با یکی شریک شدم و این پیج رو زدم بخاطر همین نمیدونم چند پارته)
لبخند محوی از کاری که کرده بود زد
فرار از قصر
"مپایری به اسم هیونجین هوانگ که مردم انسانش از.ومپایرا بودنش خبر نداشتن
تو صد سالگیش بهش گفتن که جفتت تو دنیای آدم هاست و باید بری به اونجا
اولش نمیخواست بره
نمیخواست 5 تا از بهترین رفیق هاشو از دست بده
ولی خب چاره ای نداشت
خوبیش اینه که بست فرندش از دنیای خون آشام هاهم جفتش تو همون دنیا بود و بعد ازگذشت حدودا 10 سال اون هم به سرزمین آدم ها رفت.
از اونجا که اصلا از این موضوع راضی نبودن
چان هیونگشون که دهه ی حدود 600 سالگی هنوز جفتی نداشت، بهشون گفت که پسرای پادشاه اون کشور بشن، خب این اونقدرام بد نبود
بهش گفته بودن اسم جفتش لی یونگ بوکه
به نظرش اسم عجیبی بود هرچند اونقدرام بد نبود جفتش هنوز به 20 سال هم نرسیده بود و کلا18سالش بود
جفت مینهو هیونگش هم همینطور هردوشون سنش
"هاشون مثل هم بود، فقط یه روز اختلاف داشتن
با صدای کلفت سرباز ها به خودش اومد و پا به فرار گذاشت
دوباره داشتن دنبالش میگشتن
" لعنت بهتون ولم کنین دیگه اه"
مثل همیشه واسه رد گم کتی به جنگل رفت و وقتی مطمعن شد که گمش کردن لبخند بزرگی زد و از پش درخت محبوبش بیرون اومد
۶۲۰
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.