عاشق خدمتکارم شدم پارت ۸ فصل دوم
بالاخره لباس مورد پسند ایشون رو یافتیم گفت.....
مینا : ببین این خوشگله
ا/ت : این....این چیهههههه نگاه کن چقدر بازه همه جام معلومه
مینا : چه طور همه جات معلومه یکم فقط بازه
ا/ت : یکممممم
مینا : خب...حالا یکم بیشتر از یکم
ا/ت : من اینو نمیپوشم بریم یه لباس دیگه پیدا کنیم
مینا : دقت کردی
ا/ت : به چی
مینا : چند وقته داری زرای حکیمانه میزنی....گمشو برو تو واسه من ناز نیا
ا/ت : ........
مینا : زود باش
دستمو گرفتو به زور کشید توی مغازه به خانمه گفت
مینا : خواهشا اون لباس رو برای این خانم بیارید
خانمه : چشم
مینا لباسو گرفتو گفت زود باش برو پرو کن
لباسو گرفتمو رفتم توی پرو وقتی اومدم بیرون دیدم بلههههه خانم کفشو کیفم انتخاب کرده بهش گفتم :
ا/ت : کفشو کیف دارم دیگه نمیخواد بخری
مینا : عمراااا همه ی اونا قدیمی شده دیگه وایسا.....وایسا ببینم چقدر لباسه بهت میادددد مطمئنم اونجا بیشتر از همه میدرخشی
ا/ت : آره ولی زیاد با...
مینا : خفه شو.... خانم اینا رو حساب کنید لطفا.....
بعد از انجام خریدا رفتیم خونه با دیدن ساعت دهنم همینطور باز موند..... آخه چه طور ممکنه که الان ساعت ۴ظهر باشه
یهو مینا گفت.....
مینا : ببند پشه میره توش تقصیر خودته میخواستی ساعت ۱۰ نیای شرکت که تا الان طول بکشه....
ا/ت : ببند بابا من قراره ساعت ۸ برمم بزار به خوابم....
مینا : خیله خوب برو بگیر بکپ خودم ساعت ۶ بیدارت میکنم......
ا/ت : چرا ۶
مینا : تا آرایشت بکنمو لباسات رو تنت کنی شده ساعت ۷و نیم که باید حرکت کنی
ا/ت : ..........( سکوتی میکنم در حد فریاد اینه) من رفتم بکپم
*بعد از ۲ ساعت*
مینا : ا/ت......ا/ت........ا/ت بیدار شوووووو
ا/ت : ...........
مینا : خرهههه پاشوووو دیر شدددد
ا/ت : چتههههه میمونننننننن با اون صدای نکرت میای دم گوشم جیغ میزنییی
مینا : گمشو بیا میخوام آرایشت کنم
ا/ت : میخوام نکنی صد سال سیاه
مینا : گمشو بیا اینجا ببینم
رفتم پیشش تا آرایشم بکنه
*۱ ساعت بعد*
بعد از ۱ ساعت کار خانم تمام شد گفت.....
مینا : به به......به بهههه یعنی میگن از لولو شده هلو یعنی تو
ا/ت : ای...این واقعا منم....
مینا : بلهههه خود گاوتی مطمئن باش اگه پسر بودم میگرفتمت
ا/ت : خداروشکر نیستی
مینا : دلتم به خواد حالا هم برو لباستو بپوش
دیره باید سریع حرکت کنی درضمن بعد از اینکه اومدی باید برام تعریف کنی که چیشدااا.....
ا/ت : باشه بابا
رفتم لباسام رو پوشیدمو خودمو تو آینه نگاه کردم......واقعا انگار یکی دیگه شده بودم.....از نگاه کردن به خودم دست برداشتم....... کیفمو از مینا گرفتم.....کفشمو پوشیدمو به طرف ماشینم حرکت کردم.....
*۳۰ دقیقه بعد*
بعد از نیم ساعت رسیدم.....
رفتم جلوی در که بادیگارد گفت
بادیگارد : شما
دعوت نامه رو بهش دادم که گفت
بادیگارد : بفرمایید تو
تا رفتم تو.......
خماری😁😜
مینا : ببین این خوشگله
ا/ت : این....این چیهههههه نگاه کن چقدر بازه همه جام معلومه
مینا : چه طور همه جات معلومه یکم فقط بازه
ا/ت : یکممممم
مینا : خب...حالا یکم بیشتر از یکم
ا/ت : من اینو نمیپوشم بریم یه لباس دیگه پیدا کنیم
مینا : دقت کردی
ا/ت : به چی
مینا : چند وقته داری زرای حکیمانه میزنی....گمشو برو تو واسه من ناز نیا
ا/ت : ........
مینا : زود باش
دستمو گرفتو به زور کشید توی مغازه به خانمه گفت
مینا : خواهشا اون لباس رو برای این خانم بیارید
خانمه : چشم
مینا لباسو گرفتو گفت زود باش برو پرو کن
لباسو گرفتمو رفتم توی پرو وقتی اومدم بیرون دیدم بلههههه خانم کفشو کیفم انتخاب کرده بهش گفتم :
ا/ت : کفشو کیف دارم دیگه نمیخواد بخری
مینا : عمراااا همه ی اونا قدیمی شده دیگه وایسا.....وایسا ببینم چقدر لباسه بهت میادددد مطمئنم اونجا بیشتر از همه میدرخشی
ا/ت : آره ولی زیاد با...
مینا : خفه شو.... خانم اینا رو حساب کنید لطفا.....
بعد از انجام خریدا رفتیم خونه با دیدن ساعت دهنم همینطور باز موند..... آخه چه طور ممکنه که الان ساعت ۴ظهر باشه
یهو مینا گفت.....
مینا : ببند پشه میره توش تقصیر خودته میخواستی ساعت ۱۰ نیای شرکت که تا الان طول بکشه....
ا/ت : ببند بابا من قراره ساعت ۸ برمم بزار به خوابم....
مینا : خیله خوب برو بگیر بکپ خودم ساعت ۶ بیدارت میکنم......
ا/ت : چرا ۶
مینا : تا آرایشت بکنمو لباسات رو تنت کنی شده ساعت ۷و نیم که باید حرکت کنی
ا/ت : ..........( سکوتی میکنم در حد فریاد اینه) من رفتم بکپم
*بعد از ۲ ساعت*
مینا : ا/ت......ا/ت........ا/ت بیدار شوووووو
ا/ت : ...........
مینا : خرهههه پاشوووو دیر شدددد
ا/ت : چتههههه میمونننننننن با اون صدای نکرت میای دم گوشم جیغ میزنییی
مینا : گمشو بیا میخوام آرایشت کنم
ا/ت : میخوام نکنی صد سال سیاه
مینا : گمشو بیا اینجا ببینم
رفتم پیشش تا آرایشم بکنه
*۱ ساعت بعد*
بعد از ۱ ساعت کار خانم تمام شد گفت.....
مینا : به به......به بهههه یعنی میگن از لولو شده هلو یعنی تو
ا/ت : ای...این واقعا منم....
مینا : بلهههه خود گاوتی مطمئن باش اگه پسر بودم میگرفتمت
ا/ت : خداروشکر نیستی
مینا : دلتم به خواد حالا هم برو لباستو بپوش
دیره باید سریع حرکت کنی درضمن بعد از اینکه اومدی باید برام تعریف کنی که چیشدااا.....
ا/ت : باشه بابا
رفتم لباسام رو پوشیدمو خودمو تو آینه نگاه کردم......واقعا انگار یکی دیگه شده بودم.....از نگاه کردن به خودم دست برداشتم....... کیفمو از مینا گرفتم.....کفشمو پوشیدمو به طرف ماشینم حرکت کردم.....
*۳۰ دقیقه بعد*
بعد از نیم ساعت رسیدم.....
رفتم جلوی در که بادیگارد گفت
بادیگارد : شما
دعوت نامه رو بهش دادم که گفت
بادیگارد : بفرمایید تو
تا رفتم تو.......
خماری😁😜
۱۲۳.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.