رویای حقیقی
رویای حقیقی
Part2
به ساعت نگاه کردم۹بود من تازه صفحه ی۳۰۰بودم چرا اینا نیومدن منم زنگ زدم به مامانم
م آت:آلو
+مامان شما کجایین چرا نمیاین!؟
م آت:دخترم مادربزرگت حالش بد شده ماهم الان اومدیم شهره دیگه نمیتونیم چند روز بیایم خونه
+پس جیا چی؟
م آت: اون گفتش که خونه ی دوستش میمونه
+پس چرا مامان بابای میچا نیومدن؟
م آت:اونا الان رسیدن گفتن که میچا میاد اونجا
+اوکی منتظرش حالا میمونم تا بیاد پیشم
م آت:دخترم کاری نداری
+گودبای
م آت:بای
منتظر میچا بودم که دیدم خودش اومد داخل
+یا جونگ کوک تو چجوری اومدی اینجا؟
&جیا برام کلید و آورد😄
«ات و جیا و میچا زیاد خوب نمیتونن فارسی حرف بزنن کلا کره ای حرف میزنن»
+اوکی
&آت
+جانم
&میگم بیا امشب تا صبح بیدار باشیم
+مثلاً چیکار کنیم؟
&چند تا قسمت از ران جین و ندیدیم اون و نگاه میکنیم بعد امممممم فیلم۳۶۵روز و میبینیم
+۳۶۵روز
&اره
+عالیه(ذوق)
بعد از اینکه کامل فیلمار و نگاه کردیم ساعت و دیدم۴شب بود رفتیم خوابیدیم من و میچا تو اتاقه من بودیم بخاطره اینکه تختم دونفره بود راحت خوابیدیم
فلشبک به موقعی که آت داره خواب میبینه
تویک مکان کامل سیاه دیدم دورم و نگاه کردم که دیدم یه زنه سیاه پوش داره میاد نزدیکم نمیتونستم خدم و توکون بدم
+نزدیکم نیا
§تپ هیچی نمیدونی
+گفتم نزدیک نیا
§میدونی این کیه؟
به عکسه نگاه کردم
+این جونگ کوک عضوه بی تی آسه و من عاشقشم
§مگه آرزوت نیست با جونگ کوک ازدواج کنی و باهاش(خودتون میدونید)کنی
+ار…ه
§خب ما قراره این امکانات رو برات فراهم کنیم
که یکدفعه از خواب پریدم ساعت و نگاه کردم۸صبح بود
&آت چیشده(ختبالود)
موقعیتم و سنجیدم حرفای زنه یادم اومد از حرفاش یه جیغ فرابنفش زدم
+نهههههههههه چراااااااا باااایدددد خوااااببببب بوددههههههه بااااششششهههه(جیغ)
&چی شده😵💫
+خوابش و برای میچا تعریف میکنه
&برگاااممم
+ولی ما ازاین شانسا نداریم
&واقا
(خب امروزم گذشت و بازم گرفتن خوابیدن)
باز دوباره تو اون مکان چشمام و باز کردم
+بازم اینجا
§خوش اومدی
+چرا اینجام
§چون اینکه فقط ۴ روزه دیگه باید باکرگیت و ازدست بدی
+هاااااا(جیغغغ)
§زهرماررر
+خب چرا
§بای
که یکدفعه از خواب پریدم
&اوففففف باز چیشده
+خوابش و تعریف میکنه
&همش الکیه
+میدونم
۴روزبعد
آت ویو
مامانم و بابام و ابجیم اومده بودن خونه امروز نمیدونم چم بود همش سردم میشود و حالت تهوع داشتم
°بلند شو بیا صبحونه
+جیا
°بله
بااینکه با جیا خیلی دعوا میکردم ولی هم و خیلی دوست داشتیم و بهم اعتماد داشتیم
+میخوام بهت یه چیز و بگم
°بگو
+همچی و میگه
°یعنی اینکه تو باید بری کره😭
+هیششش گریه نکن هنوز هیچ چیز معلوم....
راوی ویو
……….…………….…....…………………………………....
Part2
به ساعت نگاه کردم۹بود من تازه صفحه ی۳۰۰بودم چرا اینا نیومدن منم زنگ زدم به مامانم
م آت:آلو
+مامان شما کجایین چرا نمیاین!؟
م آت:دخترم مادربزرگت حالش بد شده ماهم الان اومدیم شهره دیگه نمیتونیم چند روز بیایم خونه
+پس جیا چی؟
م آت: اون گفتش که خونه ی دوستش میمونه
+پس چرا مامان بابای میچا نیومدن؟
م آت:اونا الان رسیدن گفتن که میچا میاد اونجا
+اوکی منتظرش حالا میمونم تا بیاد پیشم
م آت:دخترم کاری نداری
+گودبای
م آت:بای
منتظر میچا بودم که دیدم خودش اومد داخل
+یا جونگ کوک تو چجوری اومدی اینجا؟
&جیا برام کلید و آورد😄
«ات و جیا و میچا زیاد خوب نمیتونن فارسی حرف بزنن کلا کره ای حرف میزنن»
+اوکی
&آت
+جانم
&میگم بیا امشب تا صبح بیدار باشیم
+مثلاً چیکار کنیم؟
&چند تا قسمت از ران جین و ندیدیم اون و نگاه میکنیم بعد امممممم فیلم۳۶۵روز و میبینیم
+۳۶۵روز
&اره
+عالیه(ذوق)
بعد از اینکه کامل فیلمار و نگاه کردیم ساعت و دیدم۴شب بود رفتیم خوابیدیم من و میچا تو اتاقه من بودیم بخاطره اینکه تختم دونفره بود راحت خوابیدیم
فلشبک به موقعی که آت داره خواب میبینه
تویک مکان کامل سیاه دیدم دورم و نگاه کردم که دیدم یه زنه سیاه پوش داره میاد نزدیکم نمیتونستم خدم و توکون بدم
+نزدیکم نیا
§تپ هیچی نمیدونی
+گفتم نزدیک نیا
§میدونی این کیه؟
به عکسه نگاه کردم
+این جونگ کوک عضوه بی تی آسه و من عاشقشم
§مگه آرزوت نیست با جونگ کوک ازدواج کنی و باهاش(خودتون میدونید)کنی
+ار…ه
§خب ما قراره این امکانات رو برات فراهم کنیم
که یکدفعه از خواب پریدم ساعت و نگاه کردم۸صبح بود
&آت چیشده(ختبالود)
موقعیتم و سنجیدم حرفای زنه یادم اومد از حرفاش یه جیغ فرابنفش زدم
+نهههههههههه چراااااااا باااایدددد خوااااببببب بوددههههههه بااااششششهههه(جیغ)
&چی شده😵💫
+خوابش و برای میچا تعریف میکنه
&برگاااممم
+ولی ما ازاین شانسا نداریم
&واقا
(خب امروزم گذشت و بازم گرفتن خوابیدن)
باز دوباره تو اون مکان چشمام و باز کردم
+بازم اینجا
§خوش اومدی
+چرا اینجام
§چون اینکه فقط ۴ روزه دیگه باید باکرگیت و ازدست بدی
+هاااااا(جیغغغ)
§زهرماررر
+خب چرا
§بای
که یکدفعه از خواب پریدم
&اوففففف باز چیشده
+خوابش و تعریف میکنه
&همش الکیه
+میدونم
۴روزبعد
آت ویو
مامانم و بابام و ابجیم اومده بودن خونه امروز نمیدونم چم بود همش سردم میشود و حالت تهوع داشتم
°بلند شو بیا صبحونه
+جیا
°بله
بااینکه با جیا خیلی دعوا میکردم ولی هم و خیلی دوست داشتیم و بهم اعتماد داشتیم
+میخوام بهت یه چیز و بگم
°بگو
+همچی و میگه
°یعنی اینکه تو باید بری کره😭
+هیششش گریه نکن هنوز هیچ چیز معلوم....
راوی ویو
……….…………….…....…………………………………....
۵۹۶
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.