کسی که زندگیم رو از این رو یه اون رو کرد
کسی که زندگیم رو از این رو یه اون رو کرد
Part12
اما اون گفت
جونگ هون:عروسک کوچولو وقتی گفتم بشین یعنی باید بیای و پیش من بشینی نه با این همه فاصله از من
گفتم:چ.... چشم
رفتم نزدیک صندلی کنارش و میخواستم بشینم که دستمو کشید به سمت خودش
منو نشوند روی پاهاش و کمرم رو گرفت
جونگ هون:جوجه کوچولو چی دوست داری برای صبحانه؟
گفتم:چ... چیزی... ن.. نمیخوام...
جونگ هون:نه نمیشه که....
بعدش یه تیکه کیک برید و گذاشت روی بشقاب و توی یه لیوان شیر کاکائو ریخت
بعدش گفت...
جونگ هون:بیا بخورش، خیلی خوشمزست
میخواستم با دستم کیکو بردارم و بخورم اما تا دستمو بلند کردم دستمو گرفت و نذاشت دستمو تکون بدم
جونگ هون:نه نه خانوم کوچولو، خودم بهت میدم
هاان؟ مگه من بچم؟ خدایااا
کیکو تیکه تیکه کرد و با چنگال گذاشت توی دهنم و بعد بهم شیر کاکائو داد
بهم نگاه کرد
دید بعد از اینکه شیر کاکائو خورده بودم دور دهنم کثیف شده بود
شروع کرد به لیس زدن دور دهنم و بعد با دستش دور دهنمو پاک کرد.
جونگ هون:خب کوچولو صبحونه دیگه کافیه، حالا همین جا وایستا تا برم و برات چیزی بیارم....
رفت و من روی صندلی نشسته بودم..
جرعت تکون خوردنو بعد از اتفاق دیشب نداشتم
همونجا وایستادم که بلاخره اومد
دیدم یه لباس خیلی خوشگل دستشه و داره میاد به سمت من
جونگ هون:خب جوجه، باید لباستو عوض کنی که میخوایم بریم یه جای خوب
لباسو بهم داد
گفتم:م... میشه ب.... برین... ب... بیر.. ون..؟.... م... میخوام..... ل... لباسمو... ب.. بپوشم...
جونگ هون:نه خانوم کوچولو، خودت لباسو نمیپوشی....
خودم برات لباس میپوشونم...
Part12
اما اون گفت
جونگ هون:عروسک کوچولو وقتی گفتم بشین یعنی باید بیای و پیش من بشینی نه با این همه فاصله از من
گفتم:چ.... چشم
رفتم نزدیک صندلی کنارش و میخواستم بشینم که دستمو کشید به سمت خودش
منو نشوند روی پاهاش و کمرم رو گرفت
جونگ هون:جوجه کوچولو چی دوست داری برای صبحانه؟
گفتم:چ... چیزی... ن.. نمیخوام...
جونگ هون:نه نمیشه که....
بعدش یه تیکه کیک برید و گذاشت روی بشقاب و توی یه لیوان شیر کاکائو ریخت
بعدش گفت...
جونگ هون:بیا بخورش، خیلی خوشمزست
میخواستم با دستم کیکو بردارم و بخورم اما تا دستمو بلند کردم دستمو گرفت و نذاشت دستمو تکون بدم
جونگ هون:نه نه خانوم کوچولو، خودم بهت میدم
هاان؟ مگه من بچم؟ خدایااا
کیکو تیکه تیکه کرد و با چنگال گذاشت توی دهنم و بعد بهم شیر کاکائو داد
بهم نگاه کرد
دید بعد از اینکه شیر کاکائو خورده بودم دور دهنم کثیف شده بود
شروع کرد به لیس زدن دور دهنم و بعد با دستش دور دهنمو پاک کرد.
جونگ هون:خب کوچولو صبحونه دیگه کافیه، حالا همین جا وایستا تا برم و برات چیزی بیارم....
رفت و من روی صندلی نشسته بودم..
جرعت تکون خوردنو بعد از اتفاق دیشب نداشتم
همونجا وایستادم که بلاخره اومد
دیدم یه لباس خیلی خوشگل دستشه و داره میاد به سمت من
جونگ هون:خب جوجه، باید لباستو عوض کنی که میخوایم بریم یه جای خوب
لباسو بهم داد
گفتم:م... میشه ب.... برین... ب... بیر.. ون..؟.... م... میخوام..... ل... لباسمو... ب.. بپوشم...
جونگ هون:نه خانوم کوچولو، خودت لباسو نمیپوشی....
خودم برات لباس میپوشونم...
۷.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.