پارت ۱۶
ویو جونکوک
ا.ت . اممم راستش دوست دارم (ادمین . اینی که ا.ت میگه کسی هستش که من دوست دارم)که ازم قوی تر باشه
جونکوک . چی؟؟
ا.ت . راستش اینطوری از پس هرکاری برنیومدم میتونم با ِاتمینان برم پیشش و بهش بگم و اون واسم درستش کنه اگر براش مشکلی پیش بیاد دیگه نیاز نیست خودخوری کنم چون میدونم اون نتونسه جلوی این مشکل بیسته من که زعیف ترم که حتماً نمیتونم واسه همین دیگه عزاب وژدان ندارم که چرا نتونستم براش این مشکلو هل کنم و اگر مشکلی پیش بیاد و درستش نکنم کسی نمیندازه تقسیر من چون من آدم زعیفی هستم
جونکوک . مثل بچه های دوساله که هیچ کس هیچی از چشمشون نمیبینه
ا.ت . دقیقاً
جونکوک . وقتی بهش فکر میکنم میبینم راست میگی زعیف بودن خیلی بهتر از قوی بودنه (ادمین . مسخره نکنین راست میگم خیلی بهتره)
ا.ت . حالا بورو غذاتو بخور گرسنه نمونی
جونکوک . چرا گیر دادی به اینکه من گرسنه نمونم
ا.ت . مگه قول ندادی
جونکوک . باشه الان میرم
ویو ا.ت
ارباب از اتاق رفت بیرون آه چرا اینطوری شدم وقتی ارباب گفت غذا نمیخوره قلبم یجوری شد انگار با تمام وجودم نمیخواستم ارباب گرسنه بمونه آه ولش کن دراز کشیده بودم قرق بودم تو افکارم دیگه درد نداشتم ولی وقتی تکون میخوردم دوباره یکم دردم میگرفت آه لعنتی نیم ساعتی طول کشید تا جونکوک غذا بخوره بعدش اومد لا در وایساد داشت تو تخم چشام نگاه میکرد وقتی به چشماش نگاه کردم دیگه متمعن شدم که عاشقش شدم راستش من تجربه نفرت تو نگاه اول رو خیلی داشتم ولی تجربه عشق تو نگاه اول نداشتم این خیلی بد بود که من عاشق ارباب بشم این عشق یک طرفس ولی راستش وقتی به چشماش نگاه میکردم با خدم فکر کردم که حتی اگر قرار بد ترین زربه دنیا رو از این عشق یک طرفه بخورم بازم میرزه درست مثل وقتی داری با بهترین دوستت خراب کاری میکنی میدونی که تنبیه میشی ولی برات اهمیت نداره چون اون خراب کاری خیلی لذت بخش نگاه کردن به چشمای جونکوک یه خراب کاری لذت بخشه
ا.ت . اممم راستش دوست دارم (ادمین . اینی که ا.ت میگه کسی هستش که من دوست دارم)که ازم قوی تر باشه
جونکوک . چی؟؟
ا.ت . راستش اینطوری از پس هرکاری برنیومدم میتونم با ِاتمینان برم پیشش و بهش بگم و اون واسم درستش کنه اگر براش مشکلی پیش بیاد دیگه نیاز نیست خودخوری کنم چون میدونم اون نتونسه جلوی این مشکل بیسته من که زعیف ترم که حتماً نمیتونم واسه همین دیگه عزاب وژدان ندارم که چرا نتونستم براش این مشکلو هل کنم و اگر مشکلی پیش بیاد و درستش نکنم کسی نمیندازه تقسیر من چون من آدم زعیفی هستم
جونکوک . مثل بچه های دوساله که هیچ کس هیچی از چشمشون نمیبینه
ا.ت . دقیقاً
جونکوک . وقتی بهش فکر میکنم میبینم راست میگی زعیف بودن خیلی بهتر از قوی بودنه (ادمین . مسخره نکنین راست میگم خیلی بهتره)
ا.ت . حالا بورو غذاتو بخور گرسنه نمونی
جونکوک . چرا گیر دادی به اینکه من گرسنه نمونم
ا.ت . مگه قول ندادی
جونکوک . باشه الان میرم
ویو ا.ت
ارباب از اتاق رفت بیرون آه چرا اینطوری شدم وقتی ارباب گفت غذا نمیخوره قلبم یجوری شد انگار با تمام وجودم نمیخواستم ارباب گرسنه بمونه آه ولش کن دراز کشیده بودم قرق بودم تو افکارم دیگه درد نداشتم ولی وقتی تکون میخوردم دوباره یکم دردم میگرفت آه لعنتی نیم ساعتی طول کشید تا جونکوک غذا بخوره بعدش اومد لا در وایساد داشت تو تخم چشام نگاه میکرد وقتی به چشماش نگاه کردم دیگه متمعن شدم که عاشقش شدم راستش من تجربه نفرت تو نگاه اول رو خیلی داشتم ولی تجربه عشق تو نگاه اول نداشتم این خیلی بد بود که من عاشق ارباب بشم این عشق یک طرفس ولی راستش وقتی به چشماش نگاه میکردم با خدم فکر کردم که حتی اگر قرار بد ترین زربه دنیا رو از این عشق یک طرفه بخورم بازم میرزه درست مثل وقتی داری با بهترین دوستت خراب کاری میکنی میدونی که تنبیه میشی ولی برات اهمیت نداره چون اون خراب کاری خیلی لذت بخش نگاه کردن به چشمای جونکوک یه خراب کاری لذت بخشه
۴.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.