fantasy
با سرعت و ترس به سمت کیفم میروم و تمام زیپ هایش را زیر و رو میکنم . عرق سرد روی پیشونی ام را پاک میکنم .
نبود که نبود !
آخه من اون رو از توی جا میزم در نیورده بودم، چطور گم شده بود ؟ ناگهان با خطور کردن فکری به ذهنم ، لرزه ای به تنم افتاد . نکنه دست یکی از بچه ها باشه ؟ اینجوری آبروم میرفت .
پاهام میلرزید .
اون فقط یک دفترچه ی ساده بود که برای من مهم بود ، به درد شخص دیگه ای نمیخورد .
دوباره خم میشوم و زیر صندلی و زیر میزم رو نگاه میکنم .
- دنبال این میگردی ؟
با شنیدن صدای فرد پشت سر ، نفسم بند می آید . بدبخت شدم .
با ترس و استرس به سمتش برمیگردم .
این ممکن نبود ، چرا دست اونه ؟
مغرور و محبوب ترین پسر دبیرستان . تاحالا یک بار هم باهاش صحبت نکردم .
این چیه ؟
ترجیح میدادم ، کاری کنم که فکر کند مال من نیست . امیدوار بودم که نخونده باشدش .
یکی از ابروهایش رو بالا میدهد و نیشخند پر رنگ تری میزند .
- یعنی میخوای بگی مال تو نیست ؟ شرط میبند ۲ یا ۳ بار حداقل اسمت رو توش دیدم .
وای بدبخت شدم . خونده بودتش .
میخوای باهاش چیکار کنی ؟ آبروم رو ببری؟
به صورتش نگاه میکنم . جئون جونگ کوک واقعا جذاب بود .
- با من بیا .
دستم را میگیرد و پشت سرش میکشد. با اینکارش ضربان قلبم بالا میرود .
وقتی به دستشویی خالی از دانش آموز ها میرسیم ، دستم را ول میکند .
صفحه ای رندوم از دفترچه رو باز میکند و شروع به خواندن میکند .
- مردی ورزشکار و عضلانی ، مغرور اما خوشقلب ، قد بلند ، خوش استایل ، غیرتی و حسود ، ...
گوش هایم رو میگیرم تا دیگر نشوم که دارد آن ها را میخواند . گونه هایم از فرط خجالت سرخ میشوند .
با حس تموم شدن خواندنش ، دست هایک را از روی گوشم برمیدارم . سرم هنوز پایین بود . خجالت میکشیدم از اینکه نگاهش کنم
- میدونی هر چقدر بیشتر فانتزیات رو میخونم ، بیشتر به این اعتیاد پیدا میکنم ، که این فانتزی ها رو برای یکی به واقعیت تبدیل کنم . و چه بهتر که خودت باشی ، من همهی این ویژگی ها رو دارم . همچنین ۲ سالی هم هست که بهت علاقه دارم .
با حرف هایش زبونم بند میآید ، اون از من خوشش می اومد ؟
کمرم را میگیرد و با دست چونه ام را میگیرد و سرم را بالا میآورد .
توی چشماش نگاه میکنم ، توی اون تیله های مشکیش !.
The end.....
خب اولین تک پارتیم رو هم گذاشتم 😁 لطفاً اگه خوشتون آمده حتما لایک کنید و کامنت بزارید ، چون خیلی بهم انرژی میده 💜🥺
نبود که نبود !
آخه من اون رو از توی جا میزم در نیورده بودم، چطور گم شده بود ؟ ناگهان با خطور کردن فکری به ذهنم ، لرزه ای به تنم افتاد . نکنه دست یکی از بچه ها باشه ؟ اینجوری آبروم میرفت .
پاهام میلرزید .
اون فقط یک دفترچه ی ساده بود که برای من مهم بود ، به درد شخص دیگه ای نمیخورد .
دوباره خم میشوم و زیر صندلی و زیر میزم رو نگاه میکنم .
- دنبال این میگردی ؟
با شنیدن صدای فرد پشت سر ، نفسم بند می آید . بدبخت شدم .
با ترس و استرس به سمتش برمیگردم .
این ممکن نبود ، چرا دست اونه ؟
مغرور و محبوب ترین پسر دبیرستان . تاحالا یک بار هم باهاش صحبت نکردم .
این چیه ؟
ترجیح میدادم ، کاری کنم که فکر کند مال من نیست . امیدوار بودم که نخونده باشدش .
یکی از ابروهایش رو بالا میدهد و نیشخند پر رنگ تری میزند .
- یعنی میخوای بگی مال تو نیست ؟ شرط میبند ۲ یا ۳ بار حداقل اسمت رو توش دیدم .
وای بدبخت شدم . خونده بودتش .
میخوای باهاش چیکار کنی ؟ آبروم رو ببری؟
به صورتش نگاه میکنم . جئون جونگ کوک واقعا جذاب بود .
- با من بیا .
دستم را میگیرد و پشت سرش میکشد. با اینکارش ضربان قلبم بالا میرود .
وقتی به دستشویی خالی از دانش آموز ها میرسیم ، دستم را ول میکند .
صفحه ای رندوم از دفترچه رو باز میکند و شروع به خواندن میکند .
- مردی ورزشکار و عضلانی ، مغرور اما خوشقلب ، قد بلند ، خوش استایل ، غیرتی و حسود ، ...
گوش هایم رو میگیرم تا دیگر نشوم که دارد آن ها را میخواند . گونه هایم از فرط خجالت سرخ میشوند .
با حس تموم شدن خواندنش ، دست هایک را از روی گوشم برمیدارم . سرم هنوز پایین بود . خجالت میکشیدم از اینکه نگاهش کنم
- میدونی هر چقدر بیشتر فانتزیات رو میخونم ، بیشتر به این اعتیاد پیدا میکنم ، که این فانتزی ها رو برای یکی به واقعیت تبدیل کنم . و چه بهتر که خودت باشی ، من همهی این ویژگی ها رو دارم . همچنین ۲ سالی هم هست که بهت علاقه دارم .
با حرف هایش زبونم بند میآید ، اون از من خوشش می اومد ؟
کمرم را میگیرد و با دست چونه ام را میگیرد و سرم را بالا میآورد .
توی چشماش نگاه میکنم ، توی اون تیله های مشکیش !.
The end.....
خب اولین تک پارتیم رو هم گذاشتم 😁 لطفاً اگه خوشتون آمده حتما لایک کنید و کامنت بزارید ، چون خیلی بهم انرژی میده 💜🥺
۴.۴k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.