꙳همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 20
( از زبان ا/ت)
داشتم گل های توی حیاط بیمارستان رو نگاه می کردم که متوجه نگاه های سنگینی روی خودم شدم
وقتی سرمو بالا اوردم دیدم جونگ کوک با لبخند یه نفس عمیق کشید
و یونا هم بدو بدو از از در بیمارستان امد بیرون و منو دید و اونم انگار که خیالش راحت شد
جونگ کوک امد سمتم و گفتم
ا/ت : چی شده
یونا : تو معلوم هست کجایی
جونگ کوک : مگه دختر نگفت نباید از جات تکون بخوری؟؟؟؟
ا/ت : خب دلم گرفته بود چیکار کنم شما جای من بود یدی چیکار می کردید
جونگ کوک : خیلی خب حالا بیا بریم داخل اتاقت
ا/ت : باشه
( داخل اتاق)
ا/ت :میشه برم خونه؟
جونگ کوک : فقط یک روز دیگه منتظر بمون
ا/ت : باشه ( ناراحت)
( از زبان جونگ کوک)
رفتم نزدیک و سمتو گذاشتم زیر صورتش و صورتمو به صورتش نزدیک کردم
جونگ کوک : دیگه نباید جلوی من ناراحت باشی
ا/ت : باشه ( اروم و تعجب زده)
داشتم به صورتش نگاه می کردم و اروم نزدیک صورتش می شدم که
یونا : اهممممممم
حمایت .......؟ 💜
شرطا
۲۰ لایک
۵ تا کامنت
Part 20
( از زبان ا/ت)
داشتم گل های توی حیاط بیمارستان رو نگاه می کردم که متوجه نگاه های سنگینی روی خودم شدم
وقتی سرمو بالا اوردم دیدم جونگ کوک با لبخند یه نفس عمیق کشید
و یونا هم بدو بدو از از در بیمارستان امد بیرون و منو دید و اونم انگار که خیالش راحت شد
جونگ کوک امد سمتم و گفتم
ا/ت : چی شده
یونا : تو معلوم هست کجایی
جونگ کوک : مگه دختر نگفت نباید از جات تکون بخوری؟؟؟؟
ا/ت : خب دلم گرفته بود چیکار کنم شما جای من بود یدی چیکار می کردید
جونگ کوک : خیلی خب حالا بیا بریم داخل اتاقت
ا/ت : باشه
( داخل اتاق)
ا/ت :میشه برم خونه؟
جونگ کوک : فقط یک روز دیگه منتظر بمون
ا/ت : باشه ( ناراحت)
( از زبان جونگ کوک)
رفتم نزدیک و سمتو گذاشتم زیر صورتش و صورتمو به صورتش نزدیک کردم
جونگ کوک : دیگه نباید جلوی من ناراحت باشی
ا/ت : باشه ( اروم و تعجب زده)
داشتم به صورتش نگاه می کردم و اروم نزدیک صورتش می شدم که
یونا : اهممممممم
حمایت .......؟ 💜
شرطا
۲۰ لایک
۵ تا کامنت
۴۸.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.