گناهکار part 57
محمد، پس ببریمش
احسان، اره
نیکا، نه ولم کنین
احسان، از بازوش گرفتم بلند کردم که
شایان، نمیخواد دد،
محمد، اع، اقا شایان شما اینجایین
شایان، با سیگاری که تو دستم بود اشاره کردم نیکا رو بیاره جلو
احسان، بفرمایید اقا
نیکا. ش. ش. ایان،
شایان، اره، خوش گذشت بهت
نیکا، تو. ... 😑
شایان، به متین سلام برسون، اهای تو بیا
محمد، بله،
شایان، موهاش
محمد، از دوبار ه موهاشو کشیدم به دستور شایان بردمش جلو شیشه ماشین
نیکا، ای، ولم کنین با چشای که توش پر اشک بود، بهش نگاه کردم
شایان، گرفتن تو دیانا اون دختره مهشاد دو یادته اون یه هشدار بود واسه ارسلان، گرفتن تو یه اخطار واسه ارسلان، من این دفعه اخطار دادم دود سیگار بردم نزدیک ش دفعه بعد نابودش میکنم، هه،
نیکا،.... اع اه اه اه تو یه عوضی، هستی،
شایان، اوع، اینو که خودم میدونم، محمد گوشه مانتو شو بزن کنار،
محمد، چشم، رو شونشو دادم کنار
نیکا، ولم کنیددددد
شایان، میدونی معرفت سیگار چیه، با اینکه میدونه اخرش زیز پا له میشه ولی تا ته به برات میسوزه، سیگارو چسبوندم به شونش، و فشار دادم داخل
نیکا، یه داد بلند کشیدم، اعههههههههههههههاههعهها. اه. اه. آه،
محمد، 😲😲😲😲
احسان،اییی،
شایان، ولش کن بره فراموش نکنی به ارسلان، بگی،
محمد، ولش کردم
شایان، بیان سوار شین
احسان و محمد، چشم،
نیکا،، اخ، دارم میسوزم سیگاری که روشنم بود برداشتم، بدجور آتیشش چسبیده بود به شونم، دستمو گذاشتم، روش، درد بیشتری احسان کردم، با ارومی بلند شدم و رفتم وارد خیابون اصلی هر کی از کنارم رد میشد یه جوری نگام میکردن، اگه با این وضع برم خونه، نه، نه، حوصله کسی ندارم،
کیفم که به کمر بسته بودم کارت دراوردم، و رفتم داخل یه پاساژ،
خانم بفرمایید
نیکا،. ی. هی. ه مانتو و یه شلوار با یه شال بدین مهم نیست چی باشه،
چشم، بفرمایید، شما حالتون خوبه
نیکا، بلع، مرسی اینارو حساب کنید،
. باشه، قابل نداره
نیکا، نه ، بکشید، ممنون
خواهش
لباسارو برداشتم و رفتم تو اتاق پروف عوض کردم و ، و اومدم بیرون لباسایه خاکی رو کردم داخل آشغالی، و رفتم سمت خونه
متین، بیرون وایستاده بودم داخل حیاط قدم میزدم قلبم داشت تند میزد، چرا نمیاد
ارسلان، متین،
متین،، ج. جانم،
ارسلان اومد
متین، نههه. همش بخاطر منه یه حرفی گفتم که نباید میگفتم،
دیانا، میاد دیگه
مهشاد، اره منتظر باشید
محراب، انگار دیدار یوسف و یعقوب به همه جمع شدن تا ایشان را ببیند
مهشاد، هه،
دیانا،، جالب بود😊😊😊
ارسلان، محرابه دیگه،
متین،، هوففف
نیکا، کلید و از تو کیف برداشتم، و در باز کردم،
محراب، صلوات، یوسف نبی امد،
دیانا،، 😅😅😅😅
مهشاد، وای محراب، دلم ترکید بسه🤣🤣🤣
ارسلان، 😌، هیس چخربه
متین،، خداروشکر،
نیکا، دیدم همه تو حیاط منتظرن، اروم رفتم جلو، س.. لام
همه، سلاممم،
محراب، ای رسول خدا کجا بودید کل مصر نگرانتان شدن،
دیانا، دیگه داشتم از حرفای محراب، می ترکیدم 🤩
مهشاد، 😀😀😀اینو راست میگه
ارسلان، ☺کجا بودی به قول محراب کل مصر نگرانت شدن
متین،، اره کجا بودی
نیکا،. م.. ن. چیزه
متین،، کم کم حرف میزد اعصابم خورد شد رفتم جلو دستمو دادم به شونش راستشو بگو
نیکا، ایییییییییی،
دیانا، اع،
مهشاد، چشید
ارسلان، یکم شک کردم، 😐
متین،، ت. چت شده
نیکا، چ
چبزه.اعععع، خب انقدر محکم میگیری که ادم ضربه ترک میشه هه، اسکول
ارسلان،....
دیانا، وای ترسیدم.
مهشاد، اع، بیمزه
متین،،....
احسان، اره
نیکا، نه ولم کنین
احسان، از بازوش گرفتم بلند کردم که
شایان، نمیخواد دد،
محمد، اع، اقا شایان شما اینجایین
شایان، با سیگاری که تو دستم بود اشاره کردم نیکا رو بیاره جلو
احسان، بفرمایید اقا
نیکا. ش. ش. ایان،
شایان، اره، خوش گذشت بهت
نیکا، تو. ... 😑
شایان، به متین سلام برسون، اهای تو بیا
محمد، بله،
شایان، موهاش
محمد، از دوبار ه موهاشو کشیدم به دستور شایان بردمش جلو شیشه ماشین
نیکا، ای، ولم کنین با چشای که توش پر اشک بود، بهش نگاه کردم
شایان، گرفتن تو دیانا اون دختره مهشاد دو یادته اون یه هشدار بود واسه ارسلان، گرفتن تو یه اخطار واسه ارسلان، من این دفعه اخطار دادم دود سیگار بردم نزدیک ش دفعه بعد نابودش میکنم، هه،
نیکا،.... اع اه اه اه تو یه عوضی، هستی،
شایان، اوع، اینو که خودم میدونم، محمد گوشه مانتو شو بزن کنار،
محمد، چشم، رو شونشو دادم کنار
نیکا، ولم کنیددددد
شایان، میدونی معرفت سیگار چیه، با اینکه میدونه اخرش زیز پا له میشه ولی تا ته به برات میسوزه، سیگارو چسبوندم به شونش، و فشار دادم داخل
نیکا، یه داد بلند کشیدم، اعههههههههههههههاههعهها. اه. اه. آه،
محمد، 😲😲😲😲
احسان،اییی،
شایان، ولش کن بره فراموش نکنی به ارسلان، بگی،
محمد، ولش کردم
شایان، بیان سوار شین
احسان و محمد، چشم،
نیکا،، اخ، دارم میسوزم سیگاری که روشنم بود برداشتم، بدجور آتیشش چسبیده بود به شونم، دستمو گذاشتم، روش، درد بیشتری احسان کردم، با ارومی بلند شدم و رفتم وارد خیابون اصلی هر کی از کنارم رد میشد یه جوری نگام میکردن، اگه با این وضع برم خونه، نه، نه، حوصله کسی ندارم،
کیفم که به کمر بسته بودم کارت دراوردم، و رفتم داخل یه پاساژ،
خانم بفرمایید
نیکا،. ی. هی. ه مانتو و یه شلوار با یه شال بدین مهم نیست چی باشه،
چشم، بفرمایید، شما حالتون خوبه
نیکا، بلع، مرسی اینارو حساب کنید،
. باشه، قابل نداره
نیکا، نه ، بکشید، ممنون
خواهش
لباسارو برداشتم و رفتم تو اتاق پروف عوض کردم و ، و اومدم بیرون لباسایه خاکی رو کردم داخل آشغالی، و رفتم سمت خونه
متین، بیرون وایستاده بودم داخل حیاط قدم میزدم قلبم داشت تند میزد، چرا نمیاد
ارسلان، متین،
متین،، ج. جانم،
ارسلان اومد
متین، نههه. همش بخاطر منه یه حرفی گفتم که نباید میگفتم،
دیانا، میاد دیگه
مهشاد، اره منتظر باشید
محراب، انگار دیدار یوسف و یعقوب به همه جمع شدن تا ایشان را ببیند
مهشاد، هه،
دیانا،، جالب بود😊😊😊
ارسلان، محرابه دیگه،
متین،، هوففف
نیکا، کلید و از تو کیف برداشتم، و در باز کردم،
محراب، صلوات، یوسف نبی امد،
دیانا،، 😅😅😅😅
مهشاد، وای محراب، دلم ترکید بسه🤣🤣🤣
ارسلان، 😌، هیس چخربه
متین،، خداروشکر،
نیکا، دیدم همه تو حیاط منتظرن، اروم رفتم جلو، س.. لام
همه، سلاممم،
محراب، ای رسول خدا کجا بودید کل مصر نگرانتان شدن،
دیانا، دیگه داشتم از حرفای محراب، می ترکیدم 🤩
مهشاد، 😀😀😀اینو راست میگه
ارسلان، ☺کجا بودی به قول محراب کل مصر نگرانت شدن
متین،، اره کجا بودی
نیکا،. م.. ن. چیزه
متین،، کم کم حرف میزد اعصابم خورد شد رفتم جلو دستمو دادم به شونش راستشو بگو
نیکا، ایییییییییی،
دیانا، اع،
مهشاد، چشید
ارسلان، یکم شک کردم، 😐
متین،، ت. چت شده
نیکا، چ
چبزه.اعععع، خب انقدر محکم میگیری که ادم ضربه ترک میشه هه، اسکول
ارسلان،....
دیانا، وای ترسیدم.
مهشاد، اع، بیمزه
متین،،....
۸۵.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.