پارت ۱۸
ویو لیا:
از خواب پاشدم و دیدم که لخت و بدون لباس افتادم رو تخت و جونکوک هم کنارم نبود سریع گوشیم رو برداشتم و دیدم یه ساعت مونده تا شروع دانشگاه به زور بلند شدم و لباسام رو پوشیدم که یه وقت بقیه من رو با این وضع نبینن لباسم رو پوشیدم و یه نگاهی به به خودم تو آینه کردم همه جام کبود شده بود و نمیتونستم اینجوری برم جلوی بقیه رفتم دم در اتاق جونکوک و در زدم و اومد دم در و لباس تنش نبود
+این موقع صبح چی میخای بیبی نکنه میخای بیام به فاکت بدم (با خماری خواب میگه)
_ایششش وضعم رو نمیبینی من الان داره دانشگاهم دیر میشه چجوری با این وضع برم خونه حداقل بیا منو برسون
+بیبی پر رو خودمی خیلی خب بیا تو الان خودم حلش میکنم
رفتم و به زور رو تختش نشستم اونم اومد سمتم و آروم لبام رو بوسید
+میدونستی لبات از صدتا صبحونه خوشمزه تره
_(کلافه)
+کلافه شدنتو بخورم من
رفت و لباسش رو پوشید بعد هم آروم از عمارت رفتیم بیرون تا بقیه بیدار نشن، رفتم و نشستم تو ماشینش اونم اومد و نشست کنارم و با راننده رفتیم
بعد رسیدیم به خونه، من داشتم از ماشین پیاده میشدم که دیدم جونکوک هم پیاده شد و دنبالم اومد نگهبانا وقتی منو دیدن در رو برام باز کردن و رفتیم تو خونه داشتم از پله ها میرفتم بالا که برم تو اتاقم و دیدم جونکوک هم داره باهام میاد تو اتاق
+چه اتاقی داری همیشه فکر میکردم از اون دسته دخترایی که اتاقشون صورتیه
_ببخشید که اتاقم با تصورات شما یکی نیست
+اتفاقا خیلی هم از تم مشکی اتاقت خوشم اومد بیب
رفتم و در کمد رو باز کردم تا لباسام رو عوض کنم
_میشه بری بیرون
+من و تو که دیگه باهم این حرفارو نداریم بیبی گرل
_هوففففف
لباسم رو درآوردم و داشتم سو*تینم رو هم عوض میکردم که از پشت اومد و بقلم کرد بعد هم دستش رو به س*ینه هام زد
_ایییییی چیکار میکنی
+چقد نرمن
_خیلی خب اصن به هرجام که میخای دست بزن فقط سریع تر
+اُوف دیدی توهم داری عاشقم میشی
_(عصبانی و در حال انفجار)
+عصبانی میشی جذاب تر میشی بیبی
_میشه اینقد به من نگی بیبی
+بیبییییی
بعد چند دقیقه ولم کرد و رفت اونور منم لباسم رو عوض کردم و یه شلوار نازک گشاد سفید با یه هودی طوسی کراپی پوشیدم که آستین هاش تا روی انگشتام میومد بعد هم سریع رفتم جلوی آینه و موهام رو شونه کردم و چتری هام رو ریختم بعدم یه خط چشم ساده کشیدم و رژلبم رو برداشتم که بزنم دیدم جونکوک رژلب رو از دستم کشید
_هیییییی چیکار میکنی
+لازم نکرده رژ بزنی
_اونوقت چرا؟؟(کمی داد)
+یا میدی من برات بزنم یا اینکه نمیزنی
_خیلی خب برام بزن
اول لبام رو بوسید و بعد برام رژلب زد و از پله ها رفتیم پایین تا بریم که یهو
........................
از خواب پاشدم و دیدم که لخت و بدون لباس افتادم رو تخت و جونکوک هم کنارم نبود سریع گوشیم رو برداشتم و دیدم یه ساعت مونده تا شروع دانشگاه به زور بلند شدم و لباسام رو پوشیدم که یه وقت بقیه من رو با این وضع نبینن لباسم رو پوشیدم و یه نگاهی به به خودم تو آینه کردم همه جام کبود شده بود و نمیتونستم اینجوری برم جلوی بقیه رفتم دم در اتاق جونکوک و در زدم و اومد دم در و لباس تنش نبود
+این موقع صبح چی میخای بیبی نکنه میخای بیام به فاکت بدم (با خماری خواب میگه)
_ایششش وضعم رو نمیبینی من الان داره دانشگاهم دیر میشه چجوری با این وضع برم خونه حداقل بیا منو برسون
+بیبی پر رو خودمی خیلی خب بیا تو الان خودم حلش میکنم
رفتم و به زور رو تختش نشستم اونم اومد سمتم و آروم لبام رو بوسید
+میدونستی لبات از صدتا صبحونه خوشمزه تره
_(کلافه)
+کلافه شدنتو بخورم من
رفت و لباسش رو پوشید بعد هم آروم از عمارت رفتیم بیرون تا بقیه بیدار نشن، رفتم و نشستم تو ماشینش اونم اومد و نشست کنارم و با راننده رفتیم
بعد رسیدیم به خونه، من داشتم از ماشین پیاده میشدم که دیدم جونکوک هم پیاده شد و دنبالم اومد نگهبانا وقتی منو دیدن در رو برام باز کردن و رفتیم تو خونه داشتم از پله ها میرفتم بالا که برم تو اتاقم و دیدم جونکوک هم داره باهام میاد تو اتاق
+چه اتاقی داری همیشه فکر میکردم از اون دسته دخترایی که اتاقشون صورتیه
_ببخشید که اتاقم با تصورات شما یکی نیست
+اتفاقا خیلی هم از تم مشکی اتاقت خوشم اومد بیب
رفتم و در کمد رو باز کردم تا لباسام رو عوض کنم
_میشه بری بیرون
+من و تو که دیگه باهم این حرفارو نداریم بیبی گرل
_هوففففف
لباسم رو درآوردم و داشتم سو*تینم رو هم عوض میکردم که از پشت اومد و بقلم کرد بعد هم دستش رو به س*ینه هام زد
_ایییییی چیکار میکنی
+چقد نرمن
_خیلی خب اصن به هرجام که میخای دست بزن فقط سریع تر
+اُوف دیدی توهم داری عاشقم میشی
_(عصبانی و در حال انفجار)
+عصبانی میشی جذاب تر میشی بیبی
_میشه اینقد به من نگی بیبی
+بیبییییی
بعد چند دقیقه ولم کرد و رفت اونور منم لباسم رو عوض کردم و یه شلوار نازک گشاد سفید با یه هودی طوسی کراپی پوشیدم که آستین هاش تا روی انگشتام میومد بعد هم سریع رفتم جلوی آینه و موهام رو شونه کردم و چتری هام رو ریختم بعدم یه خط چشم ساده کشیدم و رژلبم رو برداشتم که بزنم دیدم جونکوک رژلب رو از دستم کشید
_هیییییی چیکار میکنی
+لازم نکرده رژ بزنی
_اونوقت چرا؟؟(کمی داد)
+یا میدی من برات بزنم یا اینکه نمیزنی
_خیلی خب برام بزن
اول لبام رو بوسید و بعد برام رژلب زد و از پله ها رفتیم پایین تا بریم که یهو
........................
۱۳.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.