عشق درگیرpt2۳
پارت۲۳
داشتم برمیگشتم که با صداش متوقف شدم
جیمین:لطفا ا.ت نجاتم بده قول میدم توضیح بدم
دلم سوخت حتما یه چیزی هست
برگشتم
بلندش کردمو بردمش یه گوشه
ا.ت:بگو چی شده
جیمین:با.بابای جی هوپ او.اون تحدیدم ک.کرد
میدونستم
جیمین:من.من از جون خودم حاضر ب.بودم بگزدم ام.اما اون ازم یه نقطه ض.ضعف پیدا کرد
نقطه ضعف؟
صداها کمتر شد مثه اینکه دعوا تموم شده بود
تهیونگ داشت بدو بدو میومد طرفمون
تهیونگ: جیمین خوبی؟
جیمین: اوم
صدای قدماییو میشنیدم
سرمو بالا کردم
جونگ کوک با یه عصبانیتی داشت میومد طرف جیمین
کوک:چطور تونستم بهت اعتماد کنم؟
محکم یه لگد زد تو شکم جیمین که خون بالا اورد
رفتم جلوشو هولش دادم عقب
ا.ت:کافیه *داد
کوک:ا.ت دخالت نکن
ا.ت:خفه شو کوک
ا.ت:فقط یه دیقه اروم باش
ا.ت: اون تحدید شده ازش یه نقطه ضعف پیدا کردن توهم بودی اینکارو میکردی
رومو طرف تهیونگ کردم
ا.ت:کمکم میکنی ببرمش تو ماشین؟
کوک دستمو کشید
کوک:تو عقلتو از دست دادی؟ داری کمکش میکنی؟
ات:اره از دست دادم خیلی وقته از دادم اون روزی از دست دادم که قبول کردم هم خونه ایت باشم
رفتمو از یه طرف جیمینو گرفتم تهیونگم از اون طرف گرفتتش بردیم تو ماشین گذاشتیمش
ا.ت:تو مراقبش باش من رانندگی میکنم
تهیونگ سرشو تکون داد
سوار ماشین شدم بدون اینکه به چیزی فکر کنم ماشینو روشن کردمو به نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردم
پیاده شدم زود همراه پرستار برانکارد اوردن و جیمینو گذاشتن رو برانکارد و بردنش به بخش
دلشوره داشتم
نکنه اتفاقی براش بیوفته
همش تو سالن داه میرفتم
تهیونگ: بیا بشین
اروم رفتم کنارش نشستم
ا.ت:تو خبر داشتی
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ: نمیتونستم چیزی بگم
اروم داشتم گریه میکردم
ا.ت:چرا؟چرا این اتفاقا برای من میوفته ؟ ه من چیکار کردم؟*گریه
تهیونگ: الان وقته گریه کردن نیست
یهو صدای در اومد سرمو بالا کردم دکتر بود
ا.ت:چی شد؟
دکتر:وضعیت بیمار وخیمه تیرارو از تو بدنش در اوردیم قرار بره تو مراقبت های ویژه(یا همون ایسیو)
ا.ت:تقصیر من بود*گریه
ا.ت:بخاطره من بود
همش توسرم میزدم که یکی دستمو گرفتم
سرمو بلند کردم (جونگ کوکه بچه ها)
دستمو از تو دستش کشیدم
ا.ت:ولم کن
ا.ت:چرا دست از سرم بر نمیداری ها؟
ا.ت: بخاطره تو هستو نیستم نابود شده بازم دست از سرم برنداشتم *بلند
ا.ت: ولم کن دیگه نمیخوام ببینمت
از بیمارستان رفتم بیرون سوار ماشین شدم
بی هدف رانندگی میکردم
همه جا تاریک بود هیچ ماشینیم نبود
حس میکردم یکی داره دنبالم میکنه
یهو جلوم یه ماشین وایساد مجبورم وایستم
از ماشین یه نفر پیاده شد
ا.ت:لعنت بهش اینکه شوگاست
از ماشین پیاده شدم
داشت میومد طرفم
شوگا:به جاسوس قدیمی
شوگا:تنها گیرت اوردم
ا.ت:چیکارم داری
شوگا:اینجوری نگو حس میکنم طلبکاری
به افرادش اشاره کرد
دونفر از پشت گرفتنم
ات:ولم کن اشغال
بردنم تویه ماشین...
داشتم برمیگشتم که با صداش متوقف شدم
جیمین:لطفا ا.ت نجاتم بده قول میدم توضیح بدم
دلم سوخت حتما یه چیزی هست
برگشتم
بلندش کردمو بردمش یه گوشه
ا.ت:بگو چی شده
جیمین:با.بابای جی هوپ او.اون تحدیدم ک.کرد
میدونستم
جیمین:من.من از جون خودم حاضر ب.بودم بگزدم ام.اما اون ازم یه نقطه ض.ضعف پیدا کرد
نقطه ضعف؟
صداها کمتر شد مثه اینکه دعوا تموم شده بود
تهیونگ داشت بدو بدو میومد طرفمون
تهیونگ: جیمین خوبی؟
جیمین: اوم
صدای قدماییو میشنیدم
سرمو بالا کردم
جونگ کوک با یه عصبانیتی داشت میومد طرف جیمین
کوک:چطور تونستم بهت اعتماد کنم؟
محکم یه لگد زد تو شکم جیمین که خون بالا اورد
رفتم جلوشو هولش دادم عقب
ا.ت:کافیه *داد
کوک:ا.ت دخالت نکن
ا.ت:خفه شو کوک
ا.ت:فقط یه دیقه اروم باش
ا.ت: اون تحدید شده ازش یه نقطه ضعف پیدا کردن توهم بودی اینکارو میکردی
رومو طرف تهیونگ کردم
ا.ت:کمکم میکنی ببرمش تو ماشین؟
کوک دستمو کشید
کوک:تو عقلتو از دست دادی؟ داری کمکش میکنی؟
ات:اره از دست دادم خیلی وقته از دادم اون روزی از دست دادم که قبول کردم هم خونه ایت باشم
رفتمو از یه طرف جیمینو گرفتم تهیونگم از اون طرف گرفتتش بردیم تو ماشین گذاشتیمش
ا.ت:تو مراقبش باش من رانندگی میکنم
تهیونگ سرشو تکون داد
سوار ماشین شدم بدون اینکه به چیزی فکر کنم ماشینو روشن کردمو به نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردم
پیاده شدم زود همراه پرستار برانکارد اوردن و جیمینو گذاشتن رو برانکارد و بردنش به بخش
دلشوره داشتم
نکنه اتفاقی براش بیوفته
همش تو سالن داه میرفتم
تهیونگ: بیا بشین
اروم رفتم کنارش نشستم
ا.ت:تو خبر داشتی
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ: نمیتونستم چیزی بگم
اروم داشتم گریه میکردم
ا.ت:چرا؟چرا این اتفاقا برای من میوفته ؟ ه من چیکار کردم؟*گریه
تهیونگ: الان وقته گریه کردن نیست
یهو صدای در اومد سرمو بالا کردم دکتر بود
ا.ت:چی شد؟
دکتر:وضعیت بیمار وخیمه تیرارو از تو بدنش در اوردیم قرار بره تو مراقبت های ویژه(یا همون ایسیو)
ا.ت:تقصیر من بود*گریه
ا.ت:بخاطره من بود
همش توسرم میزدم که یکی دستمو گرفتم
سرمو بلند کردم (جونگ کوکه بچه ها)
دستمو از تو دستش کشیدم
ا.ت:ولم کن
ا.ت:چرا دست از سرم بر نمیداری ها؟
ا.ت: بخاطره تو هستو نیستم نابود شده بازم دست از سرم برنداشتم *بلند
ا.ت: ولم کن دیگه نمیخوام ببینمت
از بیمارستان رفتم بیرون سوار ماشین شدم
بی هدف رانندگی میکردم
همه جا تاریک بود هیچ ماشینیم نبود
حس میکردم یکی داره دنبالم میکنه
یهو جلوم یه ماشین وایساد مجبورم وایستم
از ماشین یه نفر پیاده شد
ا.ت:لعنت بهش اینکه شوگاست
از ماشین پیاده شدم
داشت میومد طرفم
شوگا:به جاسوس قدیمی
شوگا:تنها گیرت اوردم
ا.ت:چیکارم داری
شوگا:اینجوری نگو حس میکنم طلبکاری
به افرادش اشاره کرد
دونفر از پشت گرفتنم
ات:ولم کن اشغال
بردنم تویه ماشین...
۵۵.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.