پارت ۵
پارت ۵
پدرخوانده
-------------------------------------------
- خب اول از همه بدون اجازه ی من با کسی ارتباط برقرار نمیکنی
دو کار من کار عادی نیست پس نمیخوام توی درسات نمرات پایین برای که بگن کیم تهیونگ بچش یه احمقه
سه بدون اطلاع دادن بیرون نمیری و اگه گذاشتم بری با بادیگارد شخصیت جیمز میری چهار حرفای منو نادیده نگیر وگرنه اتفاق بدی برات میوفته
و به موقع سر شام و ناهار حاضر شو وگرنه غذا دیگه بهت نمیدن ، مفهومه آقای کیم کوچک؟
ب..بله
- افرین پسر خوب ، حالا هم برو برای بابا از اجوما قهوه بگیر بیار
پسر اوردی یا خدمتکار؟؟
تهیونگ با لحن ترسناکی گفت:
- چیگفتی
ب..ببخشید
- افرین بدو
جونگکوک از اتاق بیرون رفت و به سمت اشپزخونه حرکت کرد کههه ... رید
گمشد تو خونه عالیه
ببخشیددد کسییی اینجااا نیستتت
# چیشده بچه خونه رو چرا گذاشتی رو سرت
من گم شدم منو میبرین اشپزخونه؟؟
# خدمتکار جدیدی ؟ بدن خوبی داری فکنم برده باشی
چیمیگی کونی من بچه تهیونگم
# خفه شو بچه اینجا هیچکس نمیتونه ارباب رو به اسم صدا کنه اومدی خونش خوشی زده زیر دلت فکر کردی بچشی؟
بیا برو اونور کسمشنگ تا نگرفتم دهنتو سرویش کنم
# تو دهن منوو؟؟
یارو زد زیر خنده و نگاه سر تا پایی به جونگکوک انداخت
# تو با یه مشت من پس میو...
همون لحظه جونگکوک یه مشت به طرف زد که یارو نا باور روی زمین افتاد ، جونگکوک نشست روی یارو و تا میتونست زدش ، خب الکی کمربند مشکی کاراته و دان ۹ کیک بوکس و دان ۱۰ تکواندو و و چهارتا مدال از والیبال و ۱۰ سال بوکس نرفته بود که
شونه سمت راستش یهو کشیده شد و توی بغل کسی فرو رفت کسی اروم کنار گوشش زمزمه کرد
- باهاش چیکار کردی توله ی وحشی
با..با
- جونم
تقص...تقصیر من..من نبود
- هیش میدونم داشتم از دور میدیدمت
تهیونگ بلند اسم جک رو داد زد و منتظر بود تا بیاد
□ بله قربان
- این یارورو جمع کن
□ کار کی بوده قربان؟ نفوذی داریم؟؟
- نه
به کوک اشاره میکنه که پشتش قائم شده کتش رو بین انگشتاش گرفته
- کار ایشون بود
پشمای جک رسما ریخته بود دیگه نیازی به لیزر نداشت
جک از پای یارو بادیگارده گرفت و کشون کشون به سمت بیرون بردش
- قهوه من چیشد جونگکوک
با...با من گم شدمبرای همین نتونستم آشپزخونه رو پیدا کنم
- اشکال نداره بیا بریم اتاق من
نمیخوام
-چی؟
نمیام
- که اینطور
تهیونگ جونگکوک رو روی شونش انداخت که کوک شروع به داد و بیداد کردن و دست پا زدن کرد
ولم کنننن
ته در اتاقشون رو باز کرد و کوک رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد
سرشو داخل گردن کوک فرو کرد و بوسه ای روش گذاشت و از روش بلند شد
- ثبت نام مدرست رو کردم از فردا شروع میکنی مدرسه رفتن
باشه...بابا
ادامه دارد...
چون مهربونم زود گذاشتم
شرایط
امار ۴۰
۱۰ لایک
پدرخوانده
-------------------------------------------
- خب اول از همه بدون اجازه ی من با کسی ارتباط برقرار نمیکنی
دو کار من کار عادی نیست پس نمیخوام توی درسات نمرات پایین برای که بگن کیم تهیونگ بچش یه احمقه
سه بدون اطلاع دادن بیرون نمیری و اگه گذاشتم بری با بادیگارد شخصیت جیمز میری چهار حرفای منو نادیده نگیر وگرنه اتفاق بدی برات میوفته
و به موقع سر شام و ناهار حاضر شو وگرنه غذا دیگه بهت نمیدن ، مفهومه آقای کیم کوچک؟
ب..بله
- افرین پسر خوب ، حالا هم برو برای بابا از اجوما قهوه بگیر بیار
پسر اوردی یا خدمتکار؟؟
تهیونگ با لحن ترسناکی گفت:
- چیگفتی
ب..ببخشید
- افرین بدو
جونگکوک از اتاق بیرون رفت و به سمت اشپزخونه حرکت کرد کههه ... رید
گمشد تو خونه عالیه
ببخشیددد کسییی اینجااا نیستتت
# چیشده بچه خونه رو چرا گذاشتی رو سرت
من گم شدم منو میبرین اشپزخونه؟؟
# خدمتکار جدیدی ؟ بدن خوبی داری فکنم برده باشی
چیمیگی کونی من بچه تهیونگم
# خفه شو بچه اینجا هیچکس نمیتونه ارباب رو به اسم صدا کنه اومدی خونش خوشی زده زیر دلت فکر کردی بچشی؟
بیا برو اونور کسمشنگ تا نگرفتم دهنتو سرویش کنم
# تو دهن منوو؟؟
یارو زد زیر خنده و نگاه سر تا پایی به جونگکوک انداخت
# تو با یه مشت من پس میو...
همون لحظه جونگکوک یه مشت به طرف زد که یارو نا باور روی زمین افتاد ، جونگکوک نشست روی یارو و تا میتونست زدش ، خب الکی کمربند مشکی کاراته و دان ۹ کیک بوکس و دان ۱۰ تکواندو و و چهارتا مدال از والیبال و ۱۰ سال بوکس نرفته بود که
شونه سمت راستش یهو کشیده شد و توی بغل کسی فرو رفت کسی اروم کنار گوشش زمزمه کرد
- باهاش چیکار کردی توله ی وحشی
با..با
- جونم
تقص...تقصیر من..من نبود
- هیش میدونم داشتم از دور میدیدمت
تهیونگ بلند اسم جک رو داد زد و منتظر بود تا بیاد
□ بله قربان
- این یارورو جمع کن
□ کار کی بوده قربان؟ نفوذی داریم؟؟
- نه
به کوک اشاره میکنه که پشتش قائم شده کتش رو بین انگشتاش گرفته
- کار ایشون بود
پشمای جک رسما ریخته بود دیگه نیازی به لیزر نداشت
جک از پای یارو بادیگارده گرفت و کشون کشون به سمت بیرون بردش
- قهوه من چیشد جونگکوک
با...با من گم شدمبرای همین نتونستم آشپزخونه رو پیدا کنم
- اشکال نداره بیا بریم اتاق من
نمیخوام
-چی؟
نمیام
- که اینطور
تهیونگ جونگکوک رو روی شونش انداخت که کوک شروع به داد و بیداد کردن و دست پا زدن کرد
ولم کنننن
ته در اتاقشون رو باز کرد و کوک رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد
سرشو داخل گردن کوک فرو کرد و بوسه ای روش گذاشت و از روش بلند شد
- ثبت نام مدرست رو کردم از فردا شروع میکنی مدرسه رفتن
باشه...بابا
ادامه دارد...
چون مهربونم زود گذاشتم
شرایط
امار ۴۰
۱۰ لایک
۸.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳