My Everything (همه چیزم)
P²
TAKEPARTY
KOOK
+ تو فقط سرپرست منی که کارای مرموزی میکنه نه چیز دیگه ای! تو برای من هیچی جز یه سرپرست نیستی هیچوقت هم نخواهی بود.. تو برای من کسی هستی که من و وارد یه جهنم دیگه کرده.. اصلا میدونی چیه، من دیگه نمیخوام زندانی تو باشم!... قانون ها و کله شقیت و برای خودت نگه دار چون من دارم میرم..
با جهش بلند شد و دست دختر و محکم گرفت و با تمام زورش فشرد طوری که صورت دختر از درد درهم پیچید. صورت جونگکوک واقعا وحشتناک شده بود و از فشردن مچ دست دختر میزان حرص و عصبانیتش آشکارا معلوم بود. میخواست به پاش لگد بزنه و فرار کنه اما کوک مهارش کرد
_ حالا بهت نشون میدم من کیم!
جمله اش بیم و به وجود دختر انداخت. میدونست جونگکوک هرکسی هم که باشه آدم کمی نیست و میتونه خیلی خطرناک باشه و اون واقعا ترسیده بود که نکنه بلایی سرش بیاره
+ ولم کن دیونه.. کمک.. یکی من و از دست این دیونه نجات بده
پوزخندی زد و دختر و کول کرد و به اتاق خودش برد
_ کسی بهت کمک نمیکنه دختر کوچولو انرژیت و هدر نده لازمت میشه
به کمر کوک مشت میزد تا ولش کنه اما بیفایده بود نمیتونست از زیر دست های پر قدرتش در بره. وقتی به اتاقش برد، در و قفل کرد و دختر و روی تخت انداخت و برای در نرفتن از دستش روش خیمه زد و دست هاش و گرفت
_ میخوای بدونی من کیم؟
_ من کسی هستم که کل یه کشور با شنیدن اسمم میترسن و کسی هستم که امشب طرز حرف زدن با بزرگتر و بهت یاد میده
نگاهی به صورت ترسیده دختر انداخت و با پوزخندی گفت
_ چیشد زبونت و موش خورد؟ اون پایین که بلبل زبونی میکردی نمیترسیدی، بازم بکن
کوک حالا تنها تهدیدی بود که تنش و مثل بید میلرزوند. داد و بیداد میکرد و برای رهایی تقلا!
+ چیکار میخوای بکنی.. ولم کن میخوام برم
_ اومدنت دست خودت بود اما رفتنت!..
برای ساکت کردن دختر لب.اش و به دندون کشید و مک های عمیقی ازش گرفت. ات سعی میکرد با فشردن لب هاش روی هم بو.سه رو متوقف کنه اما گازی که کوک از لب پایینش گرفت بی اختیار، لب هاش و برای گفتن آخ از هم فاصله داد و کوک که در کمین طعمه چرب و چیلی بود سریع زبو.نش و داخل دهانش کرد و طعم دهان دختر و چشید. اشک از چشم های دختر روانه شد. ات واقعا ترسیده بود و فقط میخواست جونگکوک و متوقف کنه.
TAKEPARTY
KOOK
+ تو فقط سرپرست منی که کارای مرموزی میکنه نه چیز دیگه ای! تو برای من هیچی جز یه سرپرست نیستی هیچوقت هم نخواهی بود.. تو برای من کسی هستی که من و وارد یه جهنم دیگه کرده.. اصلا میدونی چیه، من دیگه نمیخوام زندانی تو باشم!... قانون ها و کله شقیت و برای خودت نگه دار چون من دارم میرم..
با جهش بلند شد و دست دختر و محکم گرفت و با تمام زورش فشرد طوری که صورت دختر از درد درهم پیچید. صورت جونگکوک واقعا وحشتناک شده بود و از فشردن مچ دست دختر میزان حرص و عصبانیتش آشکارا معلوم بود. میخواست به پاش لگد بزنه و فرار کنه اما کوک مهارش کرد
_ حالا بهت نشون میدم من کیم!
جمله اش بیم و به وجود دختر انداخت. میدونست جونگکوک هرکسی هم که باشه آدم کمی نیست و میتونه خیلی خطرناک باشه و اون واقعا ترسیده بود که نکنه بلایی سرش بیاره
+ ولم کن دیونه.. کمک.. یکی من و از دست این دیونه نجات بده
پوزخندی زد و دختر و کول کرد و به اتاق خودش برد
_ کسی بهت کمک نمیکنه دختر کوچولو انرژیت و هدر نده لازمت میشه
به کمر کوک مشت میزد تا ولش کنه اما بیفایده بود نمیتونست از زیر دست های پر قدرتش در بره. وقتی به اتاقش برد، در و قفل کرد و دختر و روی تخت انداخت و برای در نرفتن از دستش روش خیمه زد و دست هاش و گرفت
_ میخوای بدونی من کیم؟
_ من کسی هستم که کل یه کشور با شنیدن اسمم میترسن و کسی هستم که امشب طرز حرف زدن با بزرگتر و بهت یاد میده
نگاهی به صورت ترسیده دختر انداخت و با پوزخندی گفت
_ چیشد زبونت و موش خورد؟ اون پایین که بلبل زبونی میکردی نمیترسیدی، بازم بکن
کوک حالا تنها تهدیدی بود که تنش و مثل بید میلرزوند. داد و بیداد میکرد و برای رهایی تقلا!
+ چیکار میخوای بکنی.. ولم کن میخوام برم
_ اومدنت دست خودت بود اما رفتنت!..
برای ساکت کردن دختر لب.اش و به دندون کشید و مک های عمیقی ازش گرفت. ات سعی میکرد با فشردن لب هاش روی هم بو.سه رو متوقف کنه اما گازی که کوک از لب پایینش گرفت بی اختیار، لب هاش و برای گفتن آخ از هم فاصله داد و کوک که در کمین طعمه چرب و چیلی بود سریع زبو.نش و داخل دهانش کرد و طعم دهان دختر و چشید. اشک از چشم های دختر روانه شد. ات واقعا ترسیده بود و فقط میخواست جونگکوک و متوقف کنه.
۶.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.