(۱۲سال پیش)پارت۲۱
(۱۲سال پیش)پارت۲۱
ا.ت:از حست به من
کوک:آره
ا.ت:ولی تو سنت کمه ممکنه حتی تا یه سال دیگه هم نظرت عوض شه
کوک:نظر من هیچوقت عوض نمیشه اینو تو ۲۶ سالگی فهمیدم
ا.ت:تازگیا رفتارت عجیب شده
کوک:خودمم میدونم ولی نمیتونم فعلا چیزی بهت بگم
ا.ت:ولی اگه وقتش شد بهم بگو
کوک:باشه...حالا نگفتی نظر تو چیه؟
ا.ت:درباره ی؟
کوک:خودتو نزن به اون را
ا.ت:خب.....ام....آره ..خ.ب تو درسته بچه ای ولی خب...احساس داری دیگه چیکنیم🙄
کوک:اینو نمیگم ...نظرت درباره من چیه؟
ا.ت:ام.....خب....ههه فک کنم بابات اومد دیگه برم خونه😅
کوک:بابامم بیاد تا جواب ندی نمیزارم بری فهمیدی؟شده تا شب تو اتاقم نگهت میدارم!!
ا.ت:خب..پسر خوبی هستی..کیوتی گوگول بگولی😅
کوک:من؟کیوتم؟وای😐بهتر از این نمیشد🤦♂حالا واس خانوم شدیم کیوت!از الان بگم من کیوت نیستم!
ا.ت:ولی هستیا🙂
کوک:نیستم
ا.ت:هستی😄
کوک:نیستم
ا.ت:هستی😁
کوک:یه بار دیگه بگی هستی بوست میکنم!
ا.ت:....
کوک:....
ا.ت:هستی 😆
کوک:هوفف
یهو ایندفه با قدرت بیشتر اومد سمت صورتم و شروع کرد
کوک:...
هی محکم میزدم به شونش ولی متوجه نمیشد و کار خودشو انجام میداد
ا.ت:ک..وک
کوک:...
دیگه نفسم داشت بند میومد
ا.ت:ب..سه
کوک:....
یهو خودش کشید کنار
ا.ت:(سرفه)وای..وای نفسم بند اومد😨
کوک:تغصیر خودته😒
ا.ت:وای😨
کوک:وقتی رو مخم میری اینجوری میشه!
ا.ت:از حست به من
کوک:آره
ا.ت:ولی تو سنت کمه ممکنه حتی تا یه سال دیگه هم نظرت عوض شه
کوک:نظر من هیچوقت عوض نمیشه اینو تو ۲۶ سالگی فهمیدم
ا.ت:تازگیا رفتارت عجیب شده
کوک:خودمم میدونم ولی نمیتونم فعلا چیزی بهت بگم
ا.ت:ولی اگه وقتش شد بهم بگو
کوک:باشه...حالا نگفتی نظر تو چیه؟
ا.ت:درباره ی؟
کوک:خودتو نزن به اون را
ا.ت:خب.....ام....آره ..خ.ب تو درسته بچه ای ولی خب...احساس داری دیگه چیکنیم🙄
کوک:اینو نمیگم ...نظرت درباره من چیه؟
ا.ت:ام.....خب....ههه فک کنم بابات اومد دیگه برم خونه😅
کوک:بابامم بیاد تا جواب ندی نمیزارم بری فهمیدی؟شده تا شب تو اتاقم نگهت میدارم!!
ا.ت:خب..پسر خوبی هستی..کیوتی گوگول بگولی😅
کوک:من؟کیوتم؟وای😐بهتر از این نمیشد🤦♂حالا واس خانوم شدیم کیوت!از الان بگم من کیوت نیستم!
ا.ت:ولی هستیا🙂
کوک:نیستم
ا.ت:هستی😄
کوک:نیستم
ا.ت:هستی😁
کوک:یه بار دیگه بگی هستی بوست میکنم!
ا.ت:....
کوک:....
ا.ت:هستی 😆
کوک:هوفف
یهو ایندفه با قدرت بیشتر اومد سمت صورتم و شروع کرد
کوک:...
هی محکم میزدم به شونش ولی متوجه نمیشد و کار خودشو انجام میداد
ا.ت:ک..وک
کوک:...
دیگه نفسم داشت بند میومد
ا.ت:ب..سه
کوک:....
یهو خودش کشید کنار
ا.ت:(سرفه)وای..وای نفسم بند اومد😨
کوک:تغصیر خودته😒
ا.ت:وای😨
کوک:وقتی رو مخم میری اینجوری میشه!
۶۹۹
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.