•رویای شیرین •
•رویای شیرین •
پارت (۱۱)
که یکی اومد داخل میا بود
میا : آقای کیم میشه این رو امضا کنید ؟
تهیونگ : اوه خانوم میا ... ببینم مگه ا.ت نیومده ؟؟
میا : نه قربان
تهیونگ : اونوقت .. مرخصی گرفته ؟
میا : خیر ، فکر کردم شما در جریان باشید جناب جئون گفتن نیاد ..
تهیونگ تا اینو شنید : با خودکاری که داشت امضا میکرد و به کاغذ فشار داد که باعث شد خودکار پس بده
که یهو به کاغذ نگاه کرد دید کلش آبی خودکار از دستش افتاد
تهیونگ : ایی لعنتی
میا : اوه .. اشکال نداره الان میام اینجارو تمیز میکنم ...
وقتی میا رفت ( هی جو ) وارد شد و گفت : تهیونگ اینا.. که با بالا آوردن سرش تهیونگ و دید و زد زیر خنده
تهیونگ : هی جوووووو واقعا داری میخندی .. پوزخندی زد و دفتر کارش و پرتاب کرد سمتش و گقت دردددد
میا : قربان براتون... که با دیدن هی جو حرفشو خورد و گفت براتون دستمال آوردم
هی جو : میا راستی تو دیشب نیومدی ...
میا : تعظیمی کرد و تندی گفت : آقای کیم کاری ندارید ؟؟
تهیونگ : نه و چش باز میا رو نگاه میکرد
میا : خوب پس من میرم و رفت و درو بست
هی جو : هعییی دختررر وایسا ببینم ... ای بابا اینم رفت که
تهیونگ : دیشب مگه چیشده بود ؟
هی جو : خیر سرش قرار بود بیاد خونه ام
تهیونگ : ببینم دیت اولتون و رفتید ؟
هی جو : داداش تو کجایی اصلا هسی اوففف ما یک سال باهمیما
تهیونگ نشست و گفت : اوووو راست میگی میا بهت عادت نکرده ؟؟
هی جو : نوچچچچ
......
تهیونگ : نترس بعد ۲ سال یخش باز میشه
هی جو : از کجا میدونی ؟
تهیونگ: میدونم دیگه ...
ویو به فردا
....
پارت (۱۱)
که یکی اومد داخل میا بود
میا : آقای کیم میشه این رو امضا کنید ؟
تهیونگ : اوه خانوم میا ... ببینم مگه ا.ت نیومده ؟؟
میا : نه قربان
تهیونگ : اونوقت .. مرخصی گرفته ؟
میا : خیر ، فکر کردم شما در جریان باشید جناب جئون گفتن نیاد ..
تهیونگ تا اینو شنید : با خودکاری که داشت امضا میکرد و به کاغذ فشار داد که باعث شد خودکار پس بده
که یهو به کاغذ نگاه کرد دید کلش آبی خودکار از دستش افتاد
تهیونگ : ایی لعنتی
میا : اوه .. اشکال نداره الان میام اینجارو تمیز میکنم ...
وقتی میا رفت ( هی جو ) وارد شد و گفت : تهیونگ اینا.. که با بالا آوردن سرش تهیونگ و دید و زد زیر خنده
تهیونگ : هی جوووووو واقعا داری میخندی .. پوزخندی زد و دفتر کارش و پرتاب کرد سمتش و گقت دردددد
میا : قربان براتون... که با دیدن هی جو حرفشو خورد و گفت براتون دستمال آوردم
هی جو : میا راستی تو دیشب نیومدی ...
میا : تعظیمی کرد و تندی گفت : آقای کیم کاری ندارید ؟؟
تهیونگ : نه و چش باز میا رو نگاه میکرد
میا : خوب پس من میرم و رفت و درو بست
هی جو : هعییی دختررر وایسا ببینم ... ای بابا اینم رفت که
تهیونگ : دیشب مگه چیشده بود ؟
هی جو : خیر سرش قرار بود بیاد خونه ام
تهیونگ : ببینم دیت اولتون و رفتید ؟
هی جو : داداش تو کجایی اصلا هسی اوففف ما یک سال باهمیما
تهیونگ نشست و گفت : اوووو راست میگی میا بهت عادت نکرده ؟؟
هی جو : نوچچچچ
......
تهیونگ : نترس بعد ۲ سال یخش باز میشه
هی جو : از کجا میدونی ؟
تهیونگ: میدونم دیگه ...
ویو به فردا
....
۱.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.