چند پارتی یونگی خیانت
هلن شوگارو محکم تر بغل کرد....
+دلم برات تنگ شده بود....
_من خیلیی بیشتر...
اومد در گوشم گفت
نظرت درباره یه س....
با صدای برگه ای که از بالای کمد افتاد نگاهشون از هم گرفته شد و افتاد به برگه....
_اون چیه؟؟
+(میخنده)...
_چیه؟؟؟
بزار ببینم....
رفت جلوتر و برگه رو از روی زمین برداشت....
_هلننن...
تو باردارییییی؟؟؟
+آره(خنده)
و محکم هم دیگرو بغل کردن....
_چند ماهته؟
+✌️
_دو ماهته؟؟؟
چرا تو مسافرت زنگ نزدی بهم بگگیی؟؟؟
+چون میخواستم امشب سورپرایزت کنم....
همینطور که یه قطره اشک از چشم یونگی افتاد....
هلن بغلش کرد و گفت عاشقتم...
(پایان
+دلم برات تنگ شده بود....
_من خیلیی بیشتر...
اومد در گوشم گفت
نظرت درباره یه س....
با صدای برگه ای که از بالای کمد افتاد نگاهشون از هم گرفته شد و افتاد به برگه....
_اون چیه؟؟
+(میخنده)...
_چیه؟؟؟
بزار ببینم....
رفت جلوتر و برگه رو از روی زمین برداشت....
_هلننن...
تو باردارییییی؟؟؟
+آره(خنده)
و محکم هم دیگرو بغل کردن....
_چند ماهته؟
+✌️
_دو ماهته؟؟؟
چرا تو مسافرت زنگ نزدی بهم بگگیی؟؟؟
+چون میخواستم امشب سورپرایزت کنم....
همینطور که یه قطره اشک از چشم یونگی افتاد....
هلن بغلش کرد و گفت عاشقتم...
(پایان
۲۹.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.