جرعت و حقیقت ... part 28
کوک مثل بچه های ۳ ساله تو بغل
دیگه رسیده بودن همه پیاده شده بودن و فقط اون دوتا مونده بودن یونا همین طور که سر کوکو نوازش میکرد سعی در بیدار کردنش داشت
یونا : عزیزم نمی خوای بیدار بشی ؟ ... رسیدیم ... بیدارشووووو ... اگه بیدار نشی میرم دیگه هم بر نمیگردم * ملایم
کوک تا حرف آخرو شنید سریع بلند شد
توی اردو کلی گشتن ، خوش گذروندن ، حرف زدن ، آهنگ خوندن ، چادر زدن و ...
شب که شد همه تو چادراشون خواب بودن کوک هم مثل همیشه رفت تا پیش یونا بخوابه در چادر یونا را که باز کرد با جای خالی یونا رو به رو شد
کوک: یعنی کجاس ؟ ... نکنه رفته گم شده ... کجا می تونه رفته باشه ؟* نگران
کوک رفت همه جا رو گشت اما انگار یونا آب شده بود رفته بود زیر زمین در آخر سر رفت کنار آتیش که یونا را اونجا دید رفت کنارش
کوک : می تونم اینجا بشینم ؟
یونا : نمی دونم ... هر جور خودت راحتی
کوک نشست کنار یونا
کوک : چیشده ؟ چرا اینجا تنهایی نشستی ؟ چرا نرفتی بخوابی ؟
یونا : باید فکر میکردم
کوک : در مورده؟
یونا : میشه بس کنی ؟ آنقدر ازم سوال نپرسی
کوک : جواب سوالام سخته ؟
یونا : نه نمی خوام اصلا باهات حرف بزنم
کوک : چرا ؟
یونا: چون چه چسبیده به را
کوک : باهام سرد شدی
یونا : سرد نشدم فقط یکم اعصابم خورده
لایک : ۱۷
کامنت : ۱۵
اگه دوسش ندارید بگید زود تمومش کنم
و اینکه ببخشید دارم خرابش میکنم
میدونم افتضاحه
و ...
دیگه رسیده بودن همه پیاده شده بودن و فقط اون دوتا مونده بودن یونا همین طور که سر کوکو نوازش میکرد سعی در بیدار کردنش داشت
یونا : عزیزم نمی خوای بیدار بشی ؟ ... رسیدیم ... بیدارشووووو ... اگه بیدار نشی میرم دیگه هم بر نمیگردم * ملایم
کوک تا حرف آخرو شنید سریع بلند شد
توی اردو کلی گشتن ، خوش گذروندن ، حرف زدن ، آهنگ خوندن ، چادر زدن و ...
شب که شد همه تو چادراشون خواب بودن کوک هم مثل همیشه رفت تا پیش یونا بخوابه در چادر یونا را که باز کرد با جای خالی یونا رو به رو شد
کوک: یعنی کجاس ؟ ... نکنه رفته گم شده ... کجا می تونه رفته باشه ؟* نگران
کوک رفت همه جا رو گشت اما انگار یونا آب شده بود رفته بود زیر زمین در آخر سر رفت کنار آتیش که یونا را اونجا دید رفت کنارش
کوک : می تونم اینجا بشینم ؟
یونا : نمی دونم ... هر جور خودت راحتی
کوک نشست کنار یونا
کوک : چیشده ؟ چرا اینجا تنهایی نشستی ؟ چرا نرفتی بخوابی ؟
یونا : باید فکر میکردم
کوک : در مورده؟
یونا : میشه بس کنی ؟ آنقدر ازم سوال نپرسی
کوک : جواب سوالام سخته ؟
یونا : نه نمی خوام اصلا باهات حرف بزنم
کوک : چرا ؟
یونا: چون چه چسبیده به را
کوک : باهام سرد شدی
یونا : سرد نشدم فقط یکم اعصابم خورده
لایک : ۱۷
کامنت : ۱۵
اگه دوسش ندارید بگید زود تمومش کنم
و اینکه ببخشید دارم خرابش میکنم
میدونم افتضاحه
و ...
۹.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.