ₚ₂
ا/ت ویو:
یک مرد بهم شراب تعارف کرد مقداری خوردم سرم درد گرفت پاهام شل شده بود و نفس نفس میزدم مرده آروم کمرمو لمس کرد و گفت: هی هی بزار کمکت کنم
فریاد زدم و گفتم: به چه حقی.. نتونستم حرفمو کامل کنم با زانو رو زمین فرود امدم چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی ندیدم جز سیاهی
تهیونگ ویو:
دیدم دختره داره فریاد میزنه و بهو افتاد رو زمین و یک مرده سعی کرد بلندش کنه بی محلی کردم و به صحبت با داورا ادامه دادم اما جونگ کوک احمق رفت به دختره کمک کنه و بردش به بیمارستان
*پرش به بیمارستان
جونگ کوک: چیزی شده خانم دکتر؟
دکتر:نگران نشید دوست دخترتون به دارو خواب اور حساسیت داره و مقدار زیادی مصرف کرده باید حواستون باشه اگر دیرتر میاوردینش ممکن بود حتی بمیره
تهیونگ امد دست کوک رو محکم فشار داد و گفت:
احمق فکر کردی داری چه غلطی میکنی(با داد) اصلا میدونی کیه یا نه چرا همیشه این دلسوزی احمقانه رو داری ها؟
جونگ کوک: باید مثل تو باشم با قلب آهنی ؟بدون رحم؟
تیهونگ دستاشو برد لای موهاش و کلافه گفت:بابام احضارمون کرده بیا فقط بریم نمیخوام باهات دعوا کنم
پرش به فردا*
ا/ت ویو:
توی اتاق سیاهی بودم سرم خیلی درد میکرد همون مرد که بهم شراب داده بود امد سمتم سعی کردم کمک بخوام که گفت: کار احمقانه ای نکن هیچکی نیست که کمکت کنه تو هم مثل خواهرت زیبایی و به کار میای
فریاد زدم: خواهرم؟خواهرم؟ میشناسیش؟ کجاستتتت
مرده بلند بلند خندید گفت: یه جای خوب هی تو اره تو (به یه مرده گنده اشاره کرد)بیا این نکبتو ببر تو ون دیگه جا نداریم بدو حیف نون مرده منو امد ببره که مقاومت کردم برای همین از مو منو کشید و منو روی زمین کشون کشون تا ون سیاهی برد دستام به آسفالت کشیده میشد و سوزشش رو حس میکردم میخواستم برم خونه برگردم و زیر پتوم بخوابم
یک مرد بهم شراب تعارف کرد مقداری خوردم سرم درد گرفت پاهام شل شده بود و نفس نفس میزدم مرده آروم کمرمو لمس کرد و گفت: هی هی بزار کمکت کنم
فریاد زدم و گفتم: به چه حقی.. نتونستم حرفمو کامل کنم با زانو رو زمین فرود امدم چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی ندیدم جز سیاهی
تهیونگ ویو:
دیدم دختره داره فریاد میزنه و بهو افتاد رو زمین و یک مرده سعی کرد بلندش کنه بی محلی کردم و به صحبت با داورا ادامه دادم اما جونگ کوک احمق رفت به دختره کمک کنه و بردش به بیمارستان
*پرش به بیمارستان
جونگ کوک: چیزی شده خانم دکتر؟
دکتر:نگران نشید دوست دخترتون به دارو خواب اور حساسیت داره و مقدار زیادی مصرف کرده باید حواستون باشه اگر دیرتر میاوردینش ممکن بود حتی بمیره
تهیونگ امد دست کوک رو محکم فشار داد و گفت:
احمق فکر کردی داری چه غلطی میکنی(با داد) اصلا میدونی کیه یا نه چرا همیشه این دلسوزی احمقانه رو داری ها؟
جونگ کوک: باید مثل تو باشم با قلب آهنی ؟بدون رحم؟
تیهونگ دستاشو برد لای موهاش و کلافه گفت:بابام احضارمون کرده بیا فقط بریم نمیخوام باهات دعوا کنم
پرش به فردا*
ا/ت ویو:
توی اتاق سیاهی بودم سرم خیلی درد میکرد همون مرد که بهم شراب داده بود امد سمتم سعی کردم کمک بخوام که گفت: کار احمقانه ای نکن هیچکی نیست که کمکت کنه تو هم مثل خواهرت زیبایی و به کار میای
فریاد زدم: خواهرم؟خواهرم؟ میشناسیش؟ کجاستتتت
مرده بلند بلند خندید گفت: یه جای خوب هی تو اره تو (به یه مرده گنده اشاره کرد)بیا این نکبتو ببر تو ون دیگه جا نداریم بدو حیف نون مرده منو امد ببره که مقاومت کردم برای همین از مو منو کشید و منو روی زمین کشون کشون تا ون سیاهی برد دستام به آسفالت کشیده میشد و سوزشش رو حس میکردم میخواستم برم خونه برگردم و زیر پتوم بخوابم
۴.۹k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.