من دختر تابستونم...
من دختر تابستونم...
دختر شعر، دختر موسیقی...
من عاشق بارونم...
من هر وقتی بارون شروع می کنه به باریدن خودمو فوری از اتاق می رسونم به حیاط خونه و زیر بارون برای اومدن روزای خوب دعا می کنم.
من عادت دارم مثل دیوونه ها روی جدول خیابونا راه برم.
من هنوز دوست دارم شبا با عروسکام بخوابم...
من وقتی خیلی خوشحالم موهامو با حوصله شونه می کنم، مثل دختر بچه های پنج ساله از دو طرف می بافم، پیرهن گلدارمو تن می کنم و جلوی آینه با چشمایی که بستست و لبهایی که به لبخند باز شده آروم می رقصم...
من اگه با یکی قهر باشم خودم دق می کنم از غصه!
و هنوز مثل تو یاد نگرفتم وقتی دلم برای کسی تنگ شده بریزم تو خودمو نرم سمتش...
اما تو تا وقتی آسیبی به من نرسونی دوست من می مونی همیشه
و اصلا هم مهم نیست که خدا تو رو مرد آفریده یا زن...
به من نگو که من گناه کارم...
من تا وقتی قلب کسی رو نشکستم گناهی ندارم.
و خدای من هیچ شباهتی به خدای تو نداره.
خدای من همونه که هر روز عصر میاد کنارم میشینه و همراه من از پشت پنجره بارونو تماشا می کنه و قهوه می خوره
و قطعا از خدای تو خیلی مهربون تره...
من به دنیایی که تو برام تعریف می کنی عادت ندارم و می خوام تو دنیای خودم، با آدمای شبیه به خودم زندگی کنم...
دنیایی که توش جنگ نیست، کسی دلی رو نمی شکنه وهمه با هم آشتی ان و با خیال راحت می تونن خودشون باشن.
پس لطفا منو مجبور نکن کسی باشم که نیستم...
و اگر تو هم جز آدمای همون دنیایی که ازش میگی برام؛
لطفا فقط از دور دوسم داشته باش...
لطفا از دور دوسم داشته باش...
دختر شعر، دختر موسیقی...
من عاشق بارونم...
من هر وقتی بارون شروع می کنه به باریدن خودمو فوری از اتاق می رسونم به حیاط خونه و زیر بارون برای اومدن روزای خوب دعا می کنم.
من عادت دارم مثل دیوونه ها روی جدول خیابونا راه برم.
من هنوز دوست دارم شبا با عروسکام بخوابم...
من وقتی خیلی خوشحالم موهامو با حوصله شونه می کنم، مثل دختر بچه های پنج ساله از دو طرف می بافم، پیرهن گلدارمو تن می کنم و جلوی آینه با چشمایی که بستست و لبهایی که به لبخند باز شده آروم می رقصم...
من اگه با یکی قهر باشم خودم دق می کنم از غصه!
و هنوز مثل تو یاد نگرفتم وقتی دلم برای کسی تنگ شده بریزم تو خودمو نرم سمتش...
اما تو تا وقتی آسیبی به من نرسونی دوست من می مونی همیشه
و اصلا هم مهم نیست که خدا تو رو مرد آفریده یا زن...
به من نگو که من گناه کارم...
من تا وقتی قلب کسی رو نشکستم گناهی ندارم.
و خدای من هیچ شباهتی به خدای تو نداره.
خدای من همونه که هر روز عصر میاد کنارم میشینه و همراه من از پشت پنجره بارونو تماشا می کنه و قهوه می خوره
و قطعا از خدای تو خیلی مهربون تره...
من به دنیایی که تو برام تعریف می کنی عادت ندارم و می خوام تو دنیای خودم، با آدمای شبیه به خودم زندگی کنم...
دنیایی که توش جنگ نیست، کسی دلی رو نمی شکنه وهمه با هم آشتی ان و با خیال راحت می تونن خودشون باشن.
پس لطفا منو مجبور نکن کسی باشم که نیستم...
و اگر تو هم جز آدمای همون دنیایی که ازش میگی برام؛
لطفا فقط از دور دوسم داشته باش...
لطفا از دور دوسم داشته باش...
۸.۶k
۲۰ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.