هتل ماه🏨🌙
هتل ماه🏨🌙
Part:¹¹
جیهوپ:ببخشید اتفاقی افتاده خانوم؟
خانوم مین:یااااا چرا اینجوری صحبت میکنی(ناراحت)
جیهوپ:یعنی واقعا یادتون نمیاد؟
آقای کیم:جیهوپ ما تا الان داشتیم دنبالت میگشتیم
جیهوپ:کسی بهتون نگفت دنبالم بگردید(سرد)
خانوم مین:جیهوپ ما اشتباه کردیم...لطفا یه فرصت به ما بده
جیهوپ:.....
آقای کیم:لطفا
جیهوپ:خودمم بدون شما نمیتونم زندگی کنم🙂
خانوم مین:میدونستم(لبخند)
آقاي کیم:حالا فعلا بیایند بریم یه جایی رو به روی دوربین نباشیم چون اگر آقای لی بفهمه ما رو میکشه💀
جیهوپ:من دلم برای فضای هتل تنگ شده نمیتونم تو هتل قایم شم؟
خانوم مین:اتفاقا یه فکرایی تو ذهنمه....
ویو داخل هتل
مدیر لی:معلوم هست اینا کجا رفتن(داد)
خدمتکار:اونا فقط به من گفتن کار دارن
مدیر لی:اونا تقریبا یه مرده اند چجوری اون بیرون کار دارن
خدمتکار:نمیدونم آقا
مدیر لی:برو بهشون یکبار دیگه زنگ بزن...اگر جواب ندادن وقتی اومدن میفرستم شون جهن....چه عجب!😑
خانوم مین:ببخشید آقا لی
مدیر لی:داشتید چه غلطی میکردید؟(بلند)
آقای کیم:ببخشید حال خانوم مین خوب نبود بردمش بیرون یه حال و هوایی تازه کنه🌝
مدیر لی:یعنی ۵ ساعت فقط داشت حال و هوا تازه کنه(عصبی)
خانوم مین:ببخشید
مدیر لی:هوففف....اون چمدونه تو دست چیه؟🗿
آقای کیم:چیزه...چیز دیگه🧚♀️🎀
خانوم مین:این چمدون یکی از مهمون هاست....از دنیای انسان ها براش اوردیم👍🏻
آقای کیم:آره مثل اینکه وسایل خصوصی توشه🌚
مدیر لی:به هر حال برید گمشید🤖
خانوم مین:به هر حال خسته نباشید...بعدشم راه رو بلدیم😗
این جمله کافی بود تا فرار کنند☠
مدیر لی:بیایند اینجا ببینم(بلند)
آقای کیم:گوه خوردددد💩
خانوم مین:من مدیر لی رو نمی خورم🤵♀
(بعد از صد سال فرار🦟)
آقای کیم:دیگه پیدامون نمیکنه☃️
خانوم مین:اره☃️
آقای کیم:خب خب هوسوک بیا بیرون🚬
خانوم مین:هوسوک بیا بیرون دیگه سر به سرمون نزار....
آقای کیم:هوسوک شوخیه خوبی بود🧌
خانوم مین:هوسوک؟
آقای کیم:چی میگیییی....اصلا چمدونی در کار نیستتت🤡
خانوم مین:چیییییی👽
ویو هوسوک در داخل چمدون💀
ادامه دارد.....
احساس میکنم نسبت به قبلا چه زود گذاشتم🪰
Part:¹¹
جیهوپ:ببخشید اتفاقی افتاده خانوم؟
خانوم مین:یااااا چرا اینجوری صحبت میکنی(ناراحت)
جیهوپ:یعنی واقعا یادتون نمیاد؟
آقای کیم:جیهوپ ما تا الان داشتیم دنبالت میگشتیم
جیهوپ:کسی بهتون نگفت دنبالم بگردید(سرد)
خانوم مین:جیهوپ ما اشتباه کردیم...لطفا یه فرصت به ما بده
جیهوپ:.....
آقای کیم:لطفا
جیهوپ:خودمم بدون شما نمیتونم زندگی کنم🙂
خانوم مین:میدونستم(لبخند)
آقاي کیم:حالا فعلا بیایند بریم یه جایی رو به روی دوربین نباشیم چون اگر آقای لی بفهمه ما رو میکشه💀
جیهوپ:من دلم برای فضای هتل تنگ شده نمیتونم تو هتل قایم شم؟
خانوم مین:اتفاقا یه فکرایی تو ذهنمه....
ویو داخل هتل
مدیر لی:معلوم هست اینا کجا رفتن(داد)
خدمتکار:اونا فقط به من گفتن کار دارن
مدیر لی:اونا تقریبا یه مرده اند چجوری اون بیرون کار دارن
خدمتکار:نمیدونم آقا
مدیر لی:برو بهشون یکبار دیگه زنگ بزن...اگر جواب ندادن وقتی اومدن میفرستم شون جهن....چه عجب!😑
خانوم مین:ببخشید آقا لی
مدیر لی:داشتید چه غلطی میکردید؟(بلند)
آقای کیم:ببخشید حال خانوم مین خوب نبود بردمش بیرون یه حال و هوایی تازه کنه🌝
مدیر لی:یعنی ۵ ساعت فقط داشت حال و هوا تازه کنه(عصبی)
خانوم مین:ببخشید
مدیر لی:هوففف....اون چمدونه تو دست چیه؟🗿
آقای کیم:چیزه...چیز دیگه🧚♀️🎀
خانوم مین:این چمدون یکی از مهمون هاست....از دنیای انسان ها براش اوردیم👍🏻
آقای کیم:آره مثل اینکه وسایل خصوصی توشه🌚
مدیر لی:به هر حال برید گمشید🤖
خانوم مین:به هر حال خسته نباشید...بعدشم راه رو بلدیم😗
این جمله کافی بود تا فرار کنند☠
مدیر لی:بیایند اینجا ببینم(بلند)
آقای کیم:گوه خوردددد💩
خانوم مین:من مدیر لی رو نمی خورم🤵♀
(بعد از صد سال فرار🦟)
آقای کیم:دیگه پیدامون نمیکنه☃️
خانوم مین:اره☃️
آقای کیم:خب خب هوسوک بیا بیرون🚬
خانوم مین:هوسوک بیا بیرون دیگه سر به سرمون نزار....
آقای کیم:هوسوک شوخیه خوبی بود🧌
خانوم مین:هوسوک؟
آقای کیم:چی میگیییی....اصلا چمدونی در کار نیستتت🤡
خانوم مین:چیییییی👽
ویو هوسوک در داخل چمدون💀
ادامه دارد.....
احساس میکنم نسبت به قبلا چه زود گذاشتم🪰
۸۷۳
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.