"شوهر من مافیاست"
"شوهر من مافیاست"
پارت چهار :
که یهو کوک میاد سمتش و میگه .. ( -:کوک ... +: اریکا )
-: برو تو اتاقت سریع ( داد)
+: هی اینجا چه خبره؟
-: بعدا بهت میگم الان برو تو اتاقت بدو(عربده)
$: ( علامت بیون) صبر کن ( سرفه ) ن..نرو یه لحظه(سرفه) ( صورتش خونی بود)
-: خفه شوو.. اریکا مگه با تو نیستم میگم برو تو اتاقت؟(عربده)
+: عااا خیل خب باشه میرم ( خواست از پله ها برگرده بالا که یکی از بادیگارد های بیون دستشو میگیره و یه گونی میزاره رو سرش و میزارتش رو کولش و میبرش بیرون.)
* کوک تا میبینه اریکا رو دارن میبرن سریع میدوعه تا بگیرتش ، بادیگارد بیون اریکا رو میزاره تو ماشین و تا میاد برگرده کوک جلوش سبز میشه ، در حالی که هیکلش با بادیگارد هیچ فرقی نداشت . با زانو های بزرگ و پاهای بلندش میکوبه تو شکم بادیگارد و اون میوفته زمین ، کوک هم از فرصت استفاده میکنه و میره اریکا رو از توی ماشین در میاره و روی دوش های پهنش میزاره .
وقتی داره وارد عمارت میشه ، بادیگارد های کوک دارن هم زمان بیون و افرادش رو از عمارت خارج میکنن .
کوک با همون حالت موهای پریشون و بدن عرق کرده اش اریکا رو میبره تو اتاقش و میزارتش رو تخت و گونی رو از رو سرش بر میداره
-: گفتم که باید از رو جنازم رد شه تا تورو بگیره
+: ( با گریه ) این بیون بود آره؟
-: اره همون عوضی بود
+: ولی خیلی ترسناکه بادیگاردش داشت منو میدزدید ( با بغض )
* کوک اریکا رو تو بغلش میگیره و اریکا یواش یواش توی بغل بزرگ و گرم کوک آروم میگیره*
" شب زمان شام"
-: اریکا اگه یه خواهشی ازت کنم قبول میکنی؟
+: ( در حال غذا خوردن ) آره ..حتما ، قبول میکنم
-: فردا .. من به یه .. پارتی و یه مهمونی دعوت شدم..و گفتن باید با پارتنرتون..بیاید
+: ( در حال آب خوردن ) خب!
-: میشه .. تو رو به عنوان.. پارتنرم ..ببرم اونجا؟
+: ( آب تو گلوش میپره ) ( سرفه )
-: هی هی آروم باش ( دستشو آروم آروم میزنه پشت اریکا)
+: ( در حال سرفه ) چ.. چی ؟
-: گفتی قبول میکنی ، نمیتونی بزنی زیرش
+: من که ( سرفه ) نمیدونستم میخوای ( سرفه ) چی بگی!!
-: برا همین اولش پرسیدم قبول میکنی یا نه
+: آخه..
-: آخه نداریم خودت گفتی قبوله
+: عاا..خب...خیل خب...باشه
-: اوهوم خوبه ( لبخند )
خماریییی:)
پارت بعدیو یا امشب میزارم یا فردا.
لایک و کامنت یادت نره:))♡
پارت چهار :
که یهو کوک میاد سمتش و میگه .. ( -:کوک ... +: اریکا )
-: برو تو اتاقت سریع ( داد)
+: هی اینجا چه خبره؟
-: بعدا بهت میگم الان برو تو اتاقت بدو(عربده)
$: ( علامت بیون) صبر کن ( سرفه ) ن..نرو یه لحظه(سرفه) ( صورتش خونی بود)
-: خفه شوو.. اریکا مگه با تو نیستم میگم برو تو اتاقت؟(عربده)
+: عااا خیل خب باشه میرم ( خواست از پله ها برگرده بالا که یکی از بادیگارد های بیون دستشو میگیره و یه گونی میزاره رو سرش و میزارتش رو کولش و میبرش بیرون.)
* کوک تا میبینه اریکا رو دارن میبرن سریع میدوعه تا بگیرتش ، بادیگارد بیون اریکا رو میزاره تو ماشین و تا میاد برگرده کوک جلوش سبز میشه ، در حالی که هیکلش با بادیگارد هیچ فرقی نداشت . با زانو های بزرگ و پاهای بلندش میکوبه تو شکم بادیگارد و اون میوفته زمین ، کوک هم از فرصت استفاده میکنه و میره اریکا رو از توی ماشین در میاره و روی دوش های پهنش میزاره .
وقتی داره وارد عمارت میشه ، بادیگارد های کوک دارن هم زمان بیون و افرادش رو از عمارت خارج میکنن .
کوک با همون حالت موهای پریشون و بدن عرق کرده اش اریکا رو میبره تو اتاقش و میزارتش رو تخت و گونی رو از رو سرش بر میداره
-: گفتم که باید از رو جنازم رد شه تا تورو بگیره
+: ( با گریه ) این بیون بود آره؟
-: اره همون عوضی بود
+: ولی خیلی ترسناکه بادیگاردش داشت منو میدزدید ( با بغض )
* کوک اریکا رو تو بغلش میگیره و اریکا یواش یواش توی بغل بزرگ و گرم کوک آروم میگیره*
" شب زمان شام"
-: اریکا اگه یه خواهشی ازت کنم قبول میکنی؟
+: ( در حال غذا خوردن ) آره ..حتما ، قبول میکنم
-: فردا .. من به یه .. پارتی و یه مهمونی دعوت شدم..و گفتن باید با پارتنرتون..بیاید
+: ( در حال آب خوردن ) خب!
-: میشه .. تو رو به عنوان.. پارتنرم ..ببرم اونجا؟
+: ( آب تو گلوش میپره ) ( سرفه )
-: هی هی آروم باش ( دستشو آروم آروم میزنه پشت اریکا)
+: ( در حال سرفه ) چ.. چی ؟
-: گفتی قبول میکنی ، نمیتونی بزنی زیرش
+: من که ( سرفه ) نمیدونستم میخوای ( سرفه ) چی بگی!!
-: برا همین اولش پرسیدم قبول میکنی یا نه
+: آخه..
-: آخه نداریم خودت گفتی قبوله
+: عاا..خب...خیل خب...باشه
-: اوهوم خوبه ( لبخند )
خماریییی:)
پارت بعدیو یا امشب میزارم یا فردا.
لایک و کامنت یادت نره:))♡
۶.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.