گربه ی حسود
part ⁶
^اسم مادرت چیه؟
≠نمیدونم
=چطور ممکنه اسم مادرتو ندونی؟
≠وقتی ۳ سالم بود ازش جدا شدم و فقط تو ۱۸ سالگی یه بار دیدمش
–تو خیلی شبیه به املی هستی
^املی زن من؟
–املی میگفت یه پسر داشت که از سه سالگی به بعد ندیدتش و ۸ سال پیش فقط دیدتش
^املی رو صدا بزنید بیاد
÷چشم قربان
°واقعا برام سواله چطور ادم به این بی ادبی که معلوم نیست پدرش کیه و مادرش کیه اومده تو مملکت من
اهمیتی به حرف اون مرد نداد و منتظر دون زن شد
•جانم عزیزم
اون پسر به اون زن نگا کرد اما بخاطر حال بدش خیلی واضح اون زنو ندید اما وقتی واضح دیدش اون زنو نشناخت
املی: اسمت چیه پسر جان
≠جیهون شیم جیهون
املی: ولی منم این اسمو به خاطر ندارم
جونگ: جیهو حالت خوبه
≠ نه
و سریع رفت تو رختکن و دنبال کیفش گشت و وقتی پیداش کرد سریع دارو هاشو خورد با از رختکن اومد بیرون و با کمک یکی دیگه از همکاراش رو صندلی نشست
املی: اون حالش خوبه
کونگ: عا بله ولی خیلی زیاد کار میکنه احتمالا خستس شما به کارتون ادامه بدین
و همهی کارمندا دور پسرک جمع شدن
×حالت خوبه؟
≠اره بهترم
جونگ: چی شد یهو
≠یکم خستم الان حالم بهتره
هانا: جیک حالت خوبه
یه دفعه پسرک بلند شد
≠چـ.... چرا منو با این اسم صدا زدی
هانا: شنیدم اسم جیک خیلی تو استرالیا کمیابه و کمتر کسی هست که این اسمو داشته باشه و چون اسم استرالیاییتو بهمون نگفتی اسمتو گذاشتم جیک
املی: اتفاقا اسم پسر منم جیک بود
≠دیگه منو جیک صدا نزن فهمیدی؟
هانا: اسم استرالیاییت چیه؟
≠ من اسم استرالیایی ای ندارم منو جیک صدا نزن فهمیدی
هانا: چه مشکلی با این اسم داری
جونگ؛ نکنه تو همون جیکی هستی که ۷ سال پیش گمشد
÷و.... وایسا چی جیک چرا دارین درمورد جیک حرف میزنین
– اون مرده انقدر دنبالش نگرد
÷زندست نمرده
املی: هیسونگ تو چرا انقدر ضد حالی
– اگر زنده بود باید یه بار حداقل میومد استرالیا
≠از اونجا متنفرم ترجیح میدم کره بمونم تا برگردم استرالیا "دوباره با لحجه ی غلیظ"
املی: همونه این طور حرب زدن فقط جیک من میتونست اینطوری حرب بزنه
÷گفتم نمرده ضد حال احمق نگا زندست ببین قشنگ ببین که زندست
≠میخواین یکار کنین
دسپ و پای پسرک رو بستن و بیهوشش کردن
– خوپش وقتی بیدار شد میفهمه چه اتفاقی افتاده
صبح روز بعد
چشماشو باز کرد و به اطرافش نگا کرد اونجا اتاق خودش نبود چه اتفاقی افتاده بود چرا لباسش عوض شده بود
بیخیال شد و از تخت پایین رفت و در اون اتاقو باز کرد و متوجه ی راهرویی شد و رفت از پنجره ی اونجا به بیرون نگا کرد و با دیدن بقیه ی مردم که استرالیایی بودن بیشتر خمشد تا بیرونو نگا کنه که یهو یکی کشوندش تو
– اگر همینطوری ادامه بدی میوفتی پایین
بادیدن اون فرد خشکش زد
–نگران نباش کاری باهات ندارم
≠
^اسم مادرت چیه؟
≠نمیدونم
=چطور ممکنه اسم مادرتو ندونی؟
≠وقتی ۳ سالم بود ازش جدا شدم و فقط تو ۱۸ سالگی یه بار دیدمش
–تو خیلی شبیه به املی هستی
^املی زن من؟
–املی میگفت یه پسر داشت که از سه سالگی به بعد ندیدتش و ۸ سال پیش فقط دیدتش
^املی رو صدا بزنید بیاد
÷چشم قربان
°واقعا برام سواله چطور ادم به این بی ادبی که معلوم نیست پدرش کیه و مادرش کیه اومده تو مملکت من
اهمیتی به حرف اون مرد نداد و منتظر دون زن شد
•جانم عزیزم
اون پسر به اون زن نگا کرد اما بخاطر حال بدش خیلی واضح اون زنو ندید اما وقتی واضح دیدش اون زنو نشناخت
املی: اسمت چیه پسر جان
≠جیهون شیم جیهون
املی: ولی منم این اسمو به خاطر ندارم
جونگ: جیهو حالت خوبه
≠ نه
و سریع رفت تو رختکن و دنبال کیفش گشت و وقتی پیداش کرد سریع دارو هاشو خورد با از رختکن اومد بیرون و با کمک یکی دیگه از همکاراش رو صندلی نشست
املی: اون حالش خوبه
کونگ: عا بله ولی خیلی زیاد کار میکنه احتمالا خستس شما به کارتون ادامه بدین
و همهی کارمندا دور پسرک جمع شدن
×حالت خوبه؟
≠اره بهترم
جونگ: چی شد یهو
≠یکم خستم الان حالم بهتره
هانا: جیک حالت خوبه
یه دفعه پسرک بلند شد
≠چـ.... چرا منو با این اسم صدا زدی
هانا: شنیدم اسم جیک خیلی تو استرالیا کمیابه و کمتر کسی هست که این اسمو داشته باشه و چون اسم استرالیاییتو بهمون نگفتی اسمتو گذاشتم جیک
املی: اتفاقا اسم پسر منم جیک بود
≠دیگه منو جیک صدا نزن فهمیدی؟
هانا: اسم استرالیاییت چیه؟
≠ من اسم استرالیایی ای ندارم منو جیک صدا نزن فهمیدی
هانا: چه مشکلی با این اسم داری
جونگ؛ نکنه تو همون جیکی هستی که ۷ سال پیش گمشد
÷و.... وایسا چی جیک چرا دارین درمورد جیک حرف میزنین
– اون مرده انقدر دنبالش نگرد
÷زندست نمرده
املی: هیسونگ تو چرا انقدر ضد حالی
– اگر زنده بود باید یه بار حداقل میومد استرالیا
≠از اونجا متنفرم ترجیح میدم کره بمونم تا برگردم استرالیا "دوباره با لحجه ی غلیظ"
املی: همونه این طور حرب زدن فقط جیک من میتونست اینطوری حرب بزنه
÷گفتم نمرده ضد حال احمق نگا زندست ببین قشنگ ببین که زندست
≠میخواین یکار کنین
دسپ و پای پسرک رو بستن و بیهوشش کردن
– خوپش وقتی بیدار شد میفهمه چه اتفاقی افتاده
صبح روز بعد
چشماشو باز کرد و به اطرافش نگا کرد اونجا اتاق خودش نبود چه اتفاقی افتاده بود چرا لباسش عوض شده بود
بیخیال شد و از تخت پایین رفت و در اون اتاقو باز کرد و متوجه ی راهرویی شد و رفت از پنجره ی اونجا به بیرون نگا کرد و با دیدن بقیه ی مردم که استرالیایی بودن بیشتر خمشد تا بیرونو نگا کنه که یهو یکی کشوندش تو
– اگر همینطوری ادامه بدی میوفتی پایین
بادیدن اون فرد خشکش زد
–نگران نباش کاری باهات ندارم
≠
۶۶۹
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.