fake taehyung
fake taehyung
part*16
شاید فقط این راهش باشه که حالش خوب بشه
نصف شب ساعت ۳ بود و تاریک بود
ا/ت آروم روی صندلی خوابیده بود و من به خاطر اینکه اذیت نشه روی کاناپه دراز کشیده و بیدار بودم
بلند شدم یواش رفتم بیرون و شماره بادیگارد جیون رو گرفتم:
تهیونگ: ادرس کسی رو که میگم همین الان برام پیدا کن و بعدش گوش کن تا صبح کار داریم.
دید ا/ت
صبح بود و از خواب آلودگی چشمام باز نمیشد. از بیرون صدای پرنده ها شنیده میشد و آفتاب از کناره پنجره چوبی کلبه دیده میشد
نگاهی به دور و بر کردم و کسی نبود و یه لحظه دوباره ترسیدم
در کلبه آروم باز شد و تهیونگ اومد داخل نگاهی به اینطرف کرد و دید بیدار شدم و بی توجه به سمت آشپزخونه رفت
از اونجایی که دستش بسته صبحونه آماده بود معلوم بود که کسی اون بسته رو از شهر خریده ولی مگه تهیونگ به شهر رفته
بعد اینکه صبحونه رو آماده کرد به سمت من اومد و بدون اینکه بهم توجه کنه اجاق شومینه رو فوت کرد و اتیش رو خاموش کرد.
زبونمو وا کردم
ا/ت: چیزه.. نکنه اوضاع روبه راه شده و قراره برگردیم به عمارت چون اتیش رو خاموشش کردی
بدون اینکه بهم نگاهی کنه پالتو اش رو برداشت و بدنمو پوشوند و شال اش رو دور گردنم انداخت
باز هم جوابمو نداد و انگار همون تهیونگ پر انرژی نبود
صبحونه رو آورد و روی میز وسط گذاشت و لقمه ای گرفت و اولش رو اورد و آروم گذاشت دهنم
و بعد خودش هم شروع به خوردن کرد
کمی گذشت و باز هم همونجوری سکوت بود و فکر میکردم شاید تهیونگ به خاطر دیشب ازم قهر کرده
میخواستم زبون وا کنم که گوشی تهیونگ زنگ و خورد
گفت: جلو کلبه ای اوکی همه چی آمادس ما داریم میایم
دوباره بدون اینک بهم نگاهی کنه آروم گفتم
ا/ت: چی آمادس باید جایی بریم پس بلند شو
واقعا کجا
تهیونگ: سوال نپرس خودت میفهمی.
و بعد آروم دستمو گرفت و از کلبه بیرون برد و ماشین جلو در منتظر بود
سوار ماشین شدم و تهیونگ بعد مناومد و ماشین حرکت کرد
تو راه بودیم و من و تهیونگ با کمی فاصله پشت ماشین بود و تهیونگ با بی حوصله گی به بیرون نگاه میکرد
یعنی چی شده چرا تهیونگ اینجوری شده ینی واقعا باهام قهره باهاش صحبت کنم
غرورم اجازه نداد چیزی بگم چون اگه بازم جوابمو نمیداد خنگ میشدم
آروم خوابم میومد و چشمامو بستم
دید تهیونگ
چند ساعت گذشته بود و ا/ت روی شونه من آروم خوابش برده بود نمیدونم با دیدن صحنه کمی بعد قراره چه واکنشی بده
من فقط میخوام خوشحال بشه و دیگه مایه اذیتش نباشم پس مطمئنن خوشحال میشه
ماشین که جلو فرودگاه ایستاد ا/ت آروم چشماشو باز کرد و با دیدن صحنه فرودگاه تعجب کرد
ا/ت: چرا چرا اومدیم فرودگاه
تهیونگ: عجله نکن کمی بعد میفهمی
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*16
شاید فقط این راهش باشه که حالش خوب بشه
نصف شب ساعت ۳ بود و تاریک بود
ا/ت آروم روی صندلی خوابیده بود و من به خاطر اینکه اذیت نشه روی کاناپه دراز کشیده و بیدار بودم
بلند شدم یواش رفتم بیرون و شماره بادیگارد جیون رو گرفتم:
تهیونگ: ادرس کسی رو که میگم همین الان برام پیدا کن و بعدش گوش کن تا صبح کار داریم.
دید ا/ت
صبح بود و از خواب آلودگی چشمام باز نمیشد. از بیرون صدای پرنده ها شنیده میشد و آفتاب از کناره پنجره چوبی کلبه دیده میشد
نگاهی به دور و بر کردم و کسی نبود و یه لحظه دوباره ترسیدم
در کلبه آروم باز شد و تهیونگ اومد داخل نگاهی به اینطرف کرد و دید بیدار شدم و بی توجه به سمت آشپزخونه رفت
از اونجایی که دستش بسته صبحونه آماده بود معلوم بود که کسی اون بسته رو از شهر خریده ولی مگه تهیونگ به شهر رفته
بعد اینکه صبحونه رو آماده کرد به سمت من اومد و بدون اینکه بهم توجه کنه اجاق شومینه رو فوت کرد و اتیش رو خاموش کرد.
زبونمو وا کردم
ا/ت: چیزه.. نکنه اوضاع روبه راه شده و قراره برگردیم به عمارت چون اتیش رو خاموشش کردی
بدون اینکه بهم نگاهی کنه پالتو اش رو برداشت و بدنمو پوشوند و شال اش رو دور گردنم انداخت
باز هم جوابمو نداد و انگار همون تهیونگ پر انرژی نبود
صبحونه رو آورد و روی میز وسط گذاشت و لقمه ای گرفت و اولش رو اورد و آروم گذاشت دهنم
و بعد خودش هم شروع به خوردن کرد
کمی گذشت و باز هم همونجوری سکوت بود و فکر میکردم شاید تهیونگ به خاطر دیشب ازم قهر کرده
میخواستم زبون وا کنم که گوشی تهیونگ زنگ و خورد
گفت: جلو کلبه ای اوکی همه چی آمادس ما داریم میایم
دوباره بدون اینک بهم نگاهی کنه آروم گفتم
ا/ت: چی آمادس باید جایی بریم پس بلند شو
واقعا کجا
تهیونگ: سوال نپرس خودت میفهمی.
و بعد آروم دستمو گرفت و از کلبه بیرون برد و ماشین جلو در منتظر بود
سوار ماشین شدم و تهیونگ بعد مناومد و ماشین حرکت کرد
تو راه بودیم و من و تهیونگ با کمی فاصله پشت ماشین بود و تهیونگ با بی حوصله گی به بیرون نگاه میکرد
یعنی چی شده چرا تهیونگ اینجوری شده ینی واقعا باهام قهره باهاش صحبت کنم
غرورم اجازه نداد چیزی بگم چون اگه بازم جوابمو نمیداد خنگ میشدم
آروم خوابم میومد و چشمامو بستم
دید تهیونگ
چند ساعت گذشته بود و ا/ت روی شونه من آروم خوابش برده بود نمیدونم با دیدن صحنه کمی بعد قراره چه واکنشی بده
من فقط میخوام خوشحال بشه و دیگه مایه اذیتش نباشم پس مطمئنن خوشحال میشه
ماشین که جلو فرودگاه ایستاد ا/ت آروم چشماشو باز کرد و با دیدن صحنه فرودگاه تعجب کرد
ا/ت: چرا چرا اومدیم فرودگاه
تهیونگ: عجله نکن کمی بعد میفهمی
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۳.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.