Sickness
Sickness
رو تخت بودی و میخاسی بخابی.
یه سرفه خشک دیگه زدی.
_ا.ت بخدا الان میمیری پاشو بریم بیمارستان
+نمیخام یونگی، بمیرمم بیمارستان نمیام
_هعیی، تاثیر نداره حرفم روت، من میخابم، اگه حالت بد شد بیدارم کن
+باشه
اروم چشاتو بستیو خابیدی.
با حس تکون خوردن بیدار شدی.
اره، یونگی کارشو کرده بود، وقتی خاب بودی گذاشتت تو ماشین
+چرا منو اوردی اینجا، مگه نگفتم نمیام...
همینجوری به کولی بازیات ادامه میدادی
_بسه ا.ت، باید میذاشتم اونجوری بمونی؟
ساکت شدی.
مث صگ از بیمارستان میترسیدی و چند بارم فرار کرده بودی.
درو برات باز کرد تا پیاده شی.
بلند شدیو بازوشو گرفتی.
_میترسی؟
+یکم
نخیر، خیلی میترسیدی
نوبتت شد و داخل اتاق پزشک رفتی.
~گلوشون خیلی چرک کرده
یه امپول مینویسم که سریع خوب شن
خیلی معصوم به شوگا زل زدی.
_میشه قرص بدید؟ همسرم فوبیای سوزن داره
+قرص کارساز نیست اگه امپولو نزنن ممکنه بستری شن
_شنیدی که بیب، نمیشه
+یونگی
رفته بود دارو هارو برات بخره.
بعد چند مین اومد و یکم صبر کردی که نوبتت شد.
با اضطراب داخل رفتی.
پرستار اومد تو.
_ببخشید خانم پرستار
پرستاره طرف یونگی رفت.
_اگع میشه یکم اروم بزنید، فوبیای سوزن داره
سوزنو فرو کرد تو پای راستت.
خیلی دردت گرفته بود ولی تحمل کردی.
بیرون رفتی، خواستی بری که یونگی براید استایل بغلت کردو نذاشت راه بری.
رسیدید خونه.
اگه حلقه دستشو از دور کمرت باز میکرد پخش زمین میشدی. لباساتو عوض کردی.
رو تخت رفتیدو بغلت کردو خوابتون برد...
the end!
بعدی از کی باشه؟
رو تخت بودی و میخاسی بخابی.
یه سرفه خشک دیگه زدی.
_ا.ت بخدا الان میمیری پاشو بریم بیمارستان
+نمیخام یونگی، بمیرمم بیمارستان نمیام
_هعیی، تاثیر نداره حرفم روت، من میخابم، اگه حالت بد شد بیدارم کن
+باشه
اروم چشاتو بستیو خابیدی.
با حس تکون خوردن بیدار شدی.
اره، یونگی کارشو کرده بود، وقتی خاب بودی گذاشتت تو ماشین
+چرا منو اوردی اینجا، مگه نگفتم نمیام...
همینجوری به کولی بازیات ادامه میدادی
_بسه ا.ت، باید میذاشتم اونجوری بمونی؟
ساکت شدی.
مث صگ از بیمارستان میترسیدی و چند بارم فرار کرده بودی.
درو برات باز کرد تا پیاده شی.
بلند شدیو بازوشو گرفتی.
_میترسی؟
+یکم
نخیر، خیلی میترسیدی
نوبتت شد و داخل اتاق پزشک رفتی.
~گلوشون خیلی چرک کرده
یه امپول مینویسم که سریع خوب شن
خیلی معصوم به شوگا زل زدی.
_میشه قرص بدید؟ همسرم فوبیای سوزن داره
+قرص کارساز نیست اگه امپولو نزنن ممکنه بستری شن
_شنیدی که بیب، نمیشه
+یونگی
رفته بود دارو هارو برات بخره.
بعد چند مین اومد و یکم صبر کردی که نوبتت شد.
با اضطراب داخل رفتی.
پرستار اومد تو.
_ببخشید خانم پرستار
پرستاره طرف یونگی رفت.
_اگع میشه یکم اروم بزنید، فوبیای سوزن داره
سوزنو فرو کرد تو پای راستت.
خیلی دردت گرفته بود ولی تحمل کردی.
بیرون رفتی، خواستی بری که یونگی براید استایل بغلت کردو نذاشت راه بری.
رسیدید خونه.
اگه حلقه دستشو از دور کمرت باز میکرد پخش زمین میشدی. لباساتو عوض کردی.
رو تخت رفتیدو بغلت کردو خوابتون برد...
the end!
بعدی از کی باشه؟
۱.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.