عشق ناخواسته Part 60
دایون ـ ولی من خواب به چشمم نمیاد هنوز معلوم نیست حال پدرم چطوره زنده میمونه یا نه (بغضش ترکیدو شروع به گریه کردن کرد)
حالا باید چیکار کنم من بدون بابام چیکار کنم چرا همه ی این بلا ها باید سر من بیاد بازم شانس اوردیم که پدرت به دادمون رسید وگرنه هر سه تا مون همون جا میمردیم هوسوک لطفا دیگه هیچ وقت تنهام نزار
هوسوک ـ نترس حال پدرت خوب میسه اون قوی تر از این حرف هاست منم دیگه تنهات نمیزارم بعدشم الا فقط بخواب باید مغزت استراحت کنه این چند وقت خیلی بهت فشار اومده منم الا اینجا پیشتم هر چی هم که شد بهت خبر میدم پس دیگه اینقدر اشک نریز
خوب
دایون ـ سیع می کنم ولی قول نمیدم تو هم منو بغل کن الا به بغلت نیاز دارم
هوسوک ـ باشه فقط تو بخواب
هنوز چیزی نگذشته بود که دایون خوابید هوسوک هم دایون رو محکم توی بغلش گرفت و باهم خوابیدن
از زبان دایون
چشمام رو باز کردم دیدم هوسوک میلی متری صورتم یه نگاه به ساعت انداختم انگار یه دو سه ساعتی هست خوابیدم فکر کنم تا الا عمل پدر تموم شده باشه باید برم یه سر بهش بزنم
اروم از بغل هوسوک بیرون اومدم
هوسوک ـ کجا میری
دایون ـ عه بیداری هیچی می خوام یه سر به باباتو بابام بزنم تو بخواب
هوسوک ـ نه منم میام
دایون. نه تو بگیر بخواب حالت هنوز خوب خوب نشده من خودم تنها میرم
هوسوک ـ باشه ولی زود بیا
دایون ـ باشه
از اتاق هوسوک در اومدم
(بچه ها یه نکته ی دیگه اتاق های اونا خصوصی هست و هرکی یه اتاق جدا برای خودش داره)
رفتم به سمت اتاق عمل دیدم که دکتر بیرون اومد
دایون ـ چیشده
دکتر ـ متاسفانه ایشون به کما رفتن و حالا حالا ها بیرون نمیان
دایون ـ چی نه امکان نداره من چجوری بدون پدرم زندگی کنم
دکترـ چرا اینقدر اشفته مسشی اون که نمرده فقط فعلا توی کما هست ولی اینکه زنده بمونه دیگه به خودش بستگی داره اینکه بخواد زنده بمونه یا نه
دایون ـ امیدوارم زنده بمونه وگرنه همتون رو همینجا می کشم فهمیدی
و رفت
دایون
بهتره یه سر هم به پدر هوسوک بزنم به سمت اتاقش رفتم
دایون ـ اقای لی می تونم بیام
پدر هوسوک ـ اره بیا تو کجا بودی تا الا حال پدرت چطوره هوسوک چطور
دایون ـ هوسوک حالش خوبه ولی پدرم الا توی کما هست اینکه زنده بمونه همش به خودش بستگی داره که بخواد زنده بمونه یا نه
پدر هوسوک ـ من پدرت رو میشناسم اون ادم قوی ای هست اون زنده نیمونه خودت رو ناراحت نکن الا هم برو پیش هوسوک
دایون ـ باشه ولی واقعا الا جونمو به شما مدیونم اگه شما نبودین الا ممکن بود دیگه زنده نبودم
پدر هوسوک ـ من فقط وظیفه ام رو انجام دادم تو هم خیلی قوی بودی
بسه دیگه حالا برو پیش هوسوک
دایون ـ باشه بعدا بازم بهتون سر میزنم
و دایون رفت به سمت اتاق هوسوک
توی اتاق هوسوک
حالا باید چیکار کنم من بدون بابام چیکار کنم چرا همه ی این بلا ها باید سر من بیاد بازم شانس اوردیم که پدرت به دادمون رسید وگرنه هر سه تا مون همون جا میمردیم هوسوک لطفا دیگه هیچ وقت تنهام نزار
هوسوک ـ نترس حال پدرت خوب میسه اون قوی تر از این حرف هاست منم دیگه تنهات نمیزارم بعدشم الا فقط بخواب باید مغزت استراحت کنه این چند وقت خیلی بهت فشار اومده منم الا اینجا پیشتم هر چی هم که شد بهت خبر میدم پس دیگه اینقدر اشک نریز
خوب
دایون ـ سیع می کنم ولی قول نمیدم تو هم منو بغل کن الا به بغلت نیاز دارم
هوسوک ـ باشه فقط تو بخواب
هنوز چیزی نگذشته بود که دایون خوابید هوسوک هم دایون رو محکم توی بغلش گرفت و باهم خوابیدن
از زبان دایون
چشمام رو باز کردم دیدم هوسوک میلی متری صورتم یه نگاه به ساعت انداختم انگار یه دو سه ساعتی هست خوابیدم فکر کنم تا الا عمل پدر تموم شده باشه باید برم یه سر بهش بزنم
اروم از بغل هوسوک بیرون اومدم
هوسوک ـ کجا میری
دایون ـ عه بیداری هیچی می خوام یه سر به باباتو بابام بزنم تو بخواب
هوسوک ـ نه منم میام
دایون. نه تو بگیر بخواب حالت هنوز خوب خوب نشده من خودم تنها میرم
هوسوک ـ باشه ولی زود بیا
دایون ـ باشه
از اتاق هوسوک در اومدم
(بچه ها یه نکته ی دیگه اتاق های اونا خصوصی هست و هرکی یه اتاق جدا برای خودش داره)
رفتم به سمت اتاق عمل دیدم که دکتر بیرون اومد
دایون ـ چیشده
دکتر ـ متاسفانه ایشون به کما رفتن و حالا حالا ها بیرون نمیان
دایون ـ چی نه امکان نداره من چجوری بدون پدرم زندگی کنم
دکترـ چرا اینقدر اشفته مسشی اون که نمرده فقط فعلا توی کما هست ولی اینکه زنده بمونه دیگه به خودش بستگی داره اینکه بخواد زنده بمونه یا نه
دایون ـ امیدوارم زنده بمونه وگرنه همتون رو همینجا می کشم فهمیدی
و رفت
دایون
بهتره یه سر هم به پدر هوسوک بزنم به سمت اتاقش رفتم
دایون ـ اقای لی می تونم بیام
پدر هوسوک ـ اره بیا تو کجا بودی تا الا حال پدرت چطوره هوسوک چطور
دایون ـ هوسوک حالش خوبه ولی پدرم الا توی کما هست اینکه زنده بمونه همش به خودش بستگی داره که بخواد زنده بمونه یا نه
پدر هوسوک ـ من پدرت رو میشناسم اون ادم قوی ای هست اون زنده نیمونه خودت رو ناراحت نکن الا هم برو پیش هوسوک
دایون ـ باشه ولی واقعا الا جونمو به شما مدیونم اگه شما نبودین الا ممکن بود دیگه زنده نبودم
پدر هوسوک ـ من فقط وظیفه ام رو انجام دادم تو هم خیلی قوی بودی
بسه دیگه حالا برو پیش هوسوک
دایون ـ باشه بعدا بازم بهتون سر میزنم
و دایون رفت به سمت اتاق هوسوک
توی اتاق هوسوک
۱۳.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.