گس لایتر/ پارت ۲۱
از زبان ایل دونگ:
جونگکوک گفت بعد از کار با هم بریم صحبت کنیم منم خوشحال شدم چون میخواستم بفهمم دقیقا داره چیکار میکنه و چه برنامه ای داره... دو ساعت بعد وقتی کارمون تموم شد با هم از شرکت بیرون رفتیم که هم ناهار بخوریم و هم گپ بزنیم... به یه رستوران که پاتوق همیشگیمون بود رفتیم... جونگکوک منو رو برداشت و به سمتم گرفت و گفت: تو انتخاب کن چی بخوریم...
منو رو از دستش گرفتم و گفتم: اینطوری میخوای از دلم دربیاری ؟
جونگکوک: بچه نشو... میدونی که تو این دنیا فقط قهر و آشتی توئه که برام مهمه... بهترین رفیقم
ایل دونگ: بایول چی پس؟
جونگکوک انگشت اشارشو تهدید آمیز به طرفم دراز کرد و گفت: تو امروز رو مود خوبی نیستی ایل دونگ... برای همینه که گاهی ترجیح میدم چیزی بهت نگم... چون ملامتم میکنی
ایل دونگ: ملامت نمیکنم... نگرانتم... تو عین برادرمی
جونگکوک: برای منم همینطوره... پس پشتم باش... کمکم کن
ایل دونگ: خب توضیح بده... من نمیدونم تو میخوای چیکار کنی
جونگکوک: باشه... میگم... اول بزار سفارش غذا رو بدیم میگم بهت...
جونگکوک گارسون رو صدا کرد... سفارش غذاها رو دادیم... وقتی گارسون رفت وقتو تلف نکردم... گفتم: خب... من آماده ی شنیدنم
جونگکوک: خب... باشه... ولی گارد نگیر... فقط گوش بده
ایل دونگ: باشه
جونگکوک: من میخوام جانشین پدر بایول بشم
ایل دونگ: پس دلیل اینکه به شرکت خودت اهمیت نمیدی اینه!! ببینم نکنه...
جونگکوک: نکنه چی؟
ایل دونگ: نکنه عاشق بایول نیستی و هدفت فقط اون شرکته
جونگکوک: چرت و پرت نگو پسر... همچین چیزی نیست
ایل دونگ: خیالم راحت باشه؟
جونگکوک: آره... مطمئن باش... ولی یه کاری ازت میخوام
ایل دونگ: چی؟
جونگکوک: میخوام هیونو رو زیر نظر بگیری... دومادشون
ایل دونگ: آخه برای چی؟ ....
در همین حین گارسون غذاها رو آورد... جونگکوک حرفشو قطع کرد و نگاهشو به گارسون داد... گارسون بشقاب غذاها رو که گذاشت رو میز، بعدش رفت... باهم شروع به خوردن کردیم و ادامه صحبتامون رو از سر گرفتیم...
جونگکوک: باید ببینم چطور آدمیه... رفت آمدش با کیه... چیکار میکنه تو اون شرکت
ایل دونگ: خب که چی؟ اصن شاید آدم خوبی بود و هیچ نقصی نداشت هیچیم ازش پیدا نکردی...
جونگکوک پوزخندی زد و گفت: غیر ممکنه! اولا که هر باغچه ای رو بیل بزنی حداقل یه دونه کرم توش پیدا میشه پس هر آدمی یه نقطه ضعفی داره... دوما اون هیونو که من دیدم قطعا یه ریگی تو کفشش هست... اصلا از طرز رفتار و حرف زدنش و حتی نگاهش هم میشد فهمید ظاهر و باطنش یکی نیست... حتی رفتارای زنشم شبیه خودش بود... بایول آدم ساده ایه توی اون خونه... چیزیو متوجه نمیشه... ولی پدر مادرش رو نمیدونم!
ایل دونگ: زود داری قضاوت میکنی جونگکوک... شاید فقط ظاهرشون آدمو به اشتباه بندازه و آدمای خوبی باشن
جونگکوک: تو که انقد ساده نبودی... این بحث به کنار... کمکم میکنی یا نه
ایل دونگ: اوففف.... من که میدونم اگه کمکت نکنم تو بازم کار خودتو میکنی... حداقل بزار شریکت باشم که گاهی بتونم کنترلت کنم
جونگکوک: ممنونم... میدونستم منو رد نمیکنی رفیق... ببین میخوام بفهمی تو اون شرکت دقیقا چیکارس... و چقد نفوذ داره... چه آدمایی تو اون شرکت همراهشن... بعد از اون میخوام زندگی شخصیشو چک کنی... هرجا میره مثل سایه مراقبش باشی
ایل دونگ: باشه... ولی با زندگی شخصیش چیکار داری؟ بعدشم میدونی که زن داره خب... دنبال چی میگردی تو حریم خصوصیش؟
جونگکوک: هیچی... فقط یه حدسایی میزنم...
جونگکوک گفت بعد از کار با هم بریم صحبت کنیم منم خوشحال شدم چون میخواستم بفهمم دقیقا داره چیکار میکنه و چه برنامه ای داره... دو ساعت بعد وقتی کارمون تموم شد با هم از شرکت بیرون رفتیم که هم ناهار بخوریم و هم گپ بزنیم... به یه رستوران که پاتوق همیشگیمون بود رفتیم... جونگکوک منو رو برداشت و به سمتم گرفت و گفت: تو انتخاب کن چی بخوریم...
منو رو از دستش گرفتم و گفتم: اینطوری میخوای از دلم دربیاری ؟
جونگکوک: بچه نشو... میدونی که تو این دنیا فقط قهر و آشتی توئه که برام مهمه... بهترین رفیقم
ایل دونگ: بایول چی پس؟
جونگکوک انگشت اشارشو تهدید آمیز به طرفم دراز کرد و گفت: تو امروز رو مود خوبی نیستی ایل دونگ... برای همینه که گاهی ترجیح میدم چیزی بهت نگم... چون ملامتم میکنی
ایل دونگ: ملامت نمیکنم... نگرانتم... تو عین برادرمی
جونگکوک: برای منم همینطوره... پس پشتم باش... کمکم کن
ایل دونگ: خب توضیح بده... من نمیدونم تو میخوای چیکار کنی
جونگکوک: باشه... میگم... اول بزار سفارش غذا رو بدیم میگم بهت...
جونگکوک گارسون رو صدا کرد... سفارش غذاها رو دادیم... وقتی گارسون رفت وقتو تلف نکردم... گفتم: خب... من آماده ی شنیدنم
جونگکوک: خب... باشه... ولی گارد نگیر... فقط گوش بده
ایل دونگ: باشه
جونگکوک: من میخوام جانشین پدر بایول بشم
ایل دونگ: پس دلیل اینکه به شرکت خودت اهمیت نمیدی اینه!! ببینم نکنه...
جونگکوک: نکنه چی؟
ایل دونگ: نکنه عاشق بایول نیستی و هدفت فقط اون شرکته
جونگکوک: چرت و پرت نگو پسر... همچین چیزی نیست
ایل دونگ: خیالم راحت باشه؟
جونگکوک: آره... مطمئن باش... ولی یه کاری ازت میخوام
ایل دونگ: چی؟
جونگکوک: میخوام هیونو رو زیر نظر بگیری... دومادشون
ایل دونگ: آخه برای چی؟ ....
در همین حین گارسون غذاها رو آورد... جونگکوک حرفشو قطع کرد و نگاهشو به گارسون داد... گارسون بشقاب غذاها رو که گذاشت رو میز، بعدش رفت... باهم شروع به خوردن کردیم و ادامه صحبتامون رو از سر گرفتیم...
جونگکوک: باید ببینم چطور آدمیه... رفت آمدش با کیه... چیکار میکنه تو اون شرکت
ایل دونگ: خب که چی؟ اصن شاید آدم خوبی بود و هیچ نقصی نداشت هیچیم ازش پیدا نکردی...
جونگکوک پوزخندی زد و گفت: غیر ممکنه! اولا که هر باغچه ای رو بیل بزنی حداقل یه دونه کرم توش پیدا میشه پس هر آدمی یه نقطه ضعفی داره... دوما اون هیونو که من دیدم قطعا یه ریگی تو کفشش هست... اصلا از طرز رفتار و حرف زدنش و حتی نگاهش هم میشد فهمید ظاهر و باطنش یکی نیست... حتی رفتارای زنشم شبیه خودش بود... بایول آدم ساده ایه توی اون خونه... چیزیو متوجه نمیشه... ولی پدر مادرش رو نمیدونم!
ایل دونگ: زود داری قضاوت میکنی جونگکوک... شاید فقط ظاهرشون آدمو به اشتباه بندازه و آدمای خوبی باشن
جونگکوک: تو که انقد ساده نبودی... این بحث به کنار... کمکم میکنی یا نه
ایل دونگ: اوففف.... من که میدونم اگه کمکت نکنم تو بازم کار خودتو میکنی... حداقل بزار شریکت باشم که گاهی بتونم کنترلت کنم
جونگکوک: ممنونم... میدونستم منو رد نمیکنی رفیق... ببین میخوام بفهمی تو اون شرکت دقیقا چیکارس... و چقد نفوذ داره... چه آدمایی تو اون شرکت همراهشن... بعد از اون میخوام زندگی شخصیشو چک کنی... هرجا میره مثل سایه مراقبش باشی
ایل دونگ: باشه... ولی با زندگی شخصیش چیکار داری؟ بعدشم میدونی که زن داره خب... دنبال چی میگردی تو حریم خصوصیش؟
جونگکوک: هیچی... فقط یه حدسایی میزنم...
۱۸.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.