عمیق ( چند پارتی( پارت اخر

نگاهی بهم کرد چشمکی زد از خونه بیرون رفت .... دستمو رو قلبم گذاشتم خدایا این دیگه چی بود قلبم داره بیرون میزند یعنی واقعن عاشقمع یا من عاشقشم نمی‌دونم نمی دونم واقعن دارم دیوونه شدم باید برم کمی دوش بگیرم ....
با صدای آلارم. بیدار شدم آخه خدای من باز باید برم بیمارستان اصن دلم نمیخواد دستام تو موهام کردم چنگ شو ن زدم آخه امروز می‌خوام تیپ دیگه ای بزنم به استایل خودم در کمدم باز کردم با هزاران تا لباس مواجه شدم ...
یه شلوار لی مشکی برداشتم با یه کت سفید موهام رو دم اسبی بستم ...
کمی خط چشم و بعد هم در آخر برق لب آه چی میشوم من ...
به بیمارستان رسیدم آه حیات بیمارستان خیلی خوبه سر سبزه بچه ای آمد سمتم یه گل رز بهم داد به چیز دیگه ای داد کاغذ لاس رو باز ادرم پشت بیمارستان نشون میداد اونجا باغ بود ...
بچه ای دیگه هم بهم کل داد به سمت حیاط پشتی حرکت کردم با مردی مواجه شدم که دستش به من بود صورتشو به سمتم چرخوند اوه خدای من این باز چی میخواد پوکر بهش نگاه کردم ...
به سمتم آمد انگشتری تو دستم کرد
تعجبب کردم
جونگ کوک» میشه حصار دور قلبم بشی می‌دونم من آدم بداخلاقی هستم ولی برای تو عالی میشم
بومی» ولی این که هوس نیست
دادی زد گفت« مگه من آدم هوس بازی هستم...
اوه معذرت می‌خوام بغلم کرد ضربان قلبم به شدت بالا رفت ....
عاشقش شدم درسته عاشق دکتر جعون
بومی» اممم قبوله
همه از پست سرتون دست میزدن جیغ هورا میکردن
بوسه ای روشروع کرد ...
و تمام از اعضا عکس آیفون می‌خوام لطفا