فیک من بخاطر تو میمیرم: پارت بیست و سه
مینام:باشه
کوک هنوزم اعصابش خورده و با غذاش بازی میکرد من متوجه شدم و طوری که فقط خودمون بشنویم گفتم:جونگ کوک چرا غذاتو نمیخوری؟
کوک:گرسنم نیست
میا:بخاطر حرفای مینام؟
کوک:نه کلن گرسنم نیست
شاید واقعا گرسنش نبود..بیخیالش شدم خودم غذامو خوردم بعد شام هرکی یه ور رفت همه رفتن پیش دوس دختراشون که کوک و مامانش و باباش و داداشش کنار هم بودن منو تهیونگم کنار هم بودیم.
میا:تهیونگ یه چیزی ذهنمو درگیر کرده
ته:بگو
میا:اگه تمام حرکات جونگ کوک بخاطر انتقام بود شما چه دلیلی برای کمک به اون داشتین؟
ته:اونقدرام که فک میکنی به کوک مربوط نیست درواقع ما هشت سال پیش باهم اشنا شدیم هر کدوممونم مشکلات خودمونو داشتیم..کوک که یه کم مشکلاتش بیشتر از بقیه بود همش به چیزای بزرگ فک میکرد که اون موقع برامون خنده دار بود اما الان اون به همشون رسیده..همشون
میا:پس ینی خدمتکارا و بادیگاردا به هر هفتاتون میگن ارباب😐💔
ته:اوهوم
میا:خانواده ی کوک چقد میمونن؟
ته:فردا میرن
میا:اها
داشتم با تهیونگ صحبت میکردم مامان کوکم اومد ساعت تقریبا دوازدهو نیم بود دیدم کوک تنها داره میره سمت اتاقش..منم که حوصلم پوکیده بود و برای اینکه از دست مامانش در برم رفتم اتاق کوک
کوک:بازم تو
میا: حوصلم سر رفت.
کوک:مینام که پیشت نیومد؟
میا:نه چطور؟
کوک:خوبه..یادم نرفت هنوز
میا:چ..چی..یاد..یادت..نرفت؟
کوک:تنبیهت
میا:جونگ کوککک یکم خوب باش دیگههه اه
کوک:اخه تنبیه به این خوبیو کی رد میکنه؟
میا:من
کوک:شماخیلی بادمعده الاغ میخوری(همون گوز خرخودمون ورژن باکلاس)
کوک اومد جلو من عقب نرفتم باز اومد جلو من عقب نرفتم و یه دفه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت سریع رفت درو قفلید و برگشت
میا:نمیشه این بارو ارفاق کنی؟
کوک:واسه کی ناز میکنی منکه میدونم چقد میخای
میا:یاااا
کوک:از دونگ ووک که بهترم
میا:نخیر اون هم خوشگل تر بود هم مهربونتر
کوک:سیکس پک داشت؟
میا:نه
کوک:من دارم
میا :افرین
کوک هنوزم اعصابش خورده و با غذاش بازی میکرد من متوجه شدم و طوری که فقط خودمون بشنویم گفتم:جونگ کوک چرا غذاتو نمیخوری؟
کوک:گرسنم نیست
میا:بخاطر حرفای مینام؟
کوک:نه کلن گرسنم نیست
شاید واقعا گرسنش نبود..بیخیالش شدم خودم غذامو خوردم بعد شام هرکی یه ور رفت همه رفتن پیش دوس دختراشون که کوک و مامانش و باباش و داداشش کنار هم بودن منو تهیونگم کنار هم بودیم.
میا:تهیونگ یه چیزی ذهنمو درگیر کرده
ته:بگو
میا:اگه تمام حرکات جونگ کوک بخاطر انتقام بود شما چه دلیلی برای کمک به اون داشتین؟
ته:اونقدرام که فک میکنی به کوک مربوط نیست درواقع ما هشت سال پیش باهم اشنا شدیم هر کدوممونم مشکلات خودمونو داشتیم..کوک که یه کم مشکلاتش بیشتر از بقیه بود همش به چیزای بزرگ فک میکرد که اون موقع برامون خنده دار بود اما الان اون به همشون رسیده..همشون
میا:پس ینی خدمتکارا و بادیگاردا به هر هفتاتون میگن ارباب😐💔
ته:اوهوم
میا:خانواده ی کوک چقد میمونن؟
ته:فردا میرن
میا:اها
داشتم با تهیونگ صحبت میکردم مامان کوکم اومد ساعت تقریبا دوازدهو نیم بود دیدم کوک تنها داره میره سمت اتاقش..منم که حوصلم پوکیده بود و برای اینکه از دست مامانش در برم رفتم اتاق کوک
کوک:بازم تو
میا: حوصلم سر رفت.
کوک:مینام که پیشت نیومد؟
میا:نه چطور؟
کوک:خوبه..یادم نرفت هنوز
میا:چ..چی..یاد..یادت..نرفت؟
کوک:تنبیهت
میا:جونگ کوککک یکم خوب باش دیگههه اه
کوک:اخه تنبیه به این خوبیو کی رد میکنه؟
میا:من
کوک:شماخیلی بادمعده الاغ میخوری(همون گوز خرخودمون ورژن باکلاس)
کوک اومد جلو من عقب نرفتم باز اومد جلو من عقب نرفتم و یه دفه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت سریع رفت درو قفلید و برگشت
میا:نمیشه این بارو ارفاق کنی؟
کوک:واسه کی ناز میکنی منکه میدونم چقد میخای
میا:یاااا
کوک:از دونگ ووک که بهترم
میا:نخیر اون هم خوشگل تر بود هم مهربونتر
کوک:سیکس پک داشت؟
میا:نه
کوک:من دارم
میا :افرین
۱۲.۰k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.