رمان : منم میخوام ومپایر باشم
رمان : منم میخوام ومپایر باشم
part:3
" ایلین ویو:
رفتم لب دره که دیدم همون پسره
که صبح دیدمش هم اینجاست
خواستم برم که صدایی شنیدم
پایان ویو ایلین"
-: چرا داری از من فرار میکنی؟
+:برگشتم و گفتم من فرار نمیکنم (سرد)
-: بازم که داری سرد حرف میزنی
بیا با هم حرف بزنیم چطوره ؟(با حالت funny)
+:چرا فک میکنی میخوام باهات
دوست بشم دست از سرم بردار
گفتم که از امسال شما ها متنفرم
(سرد از بس نوشتم سرد همه چی
رو سرد میبینم دیدید ادمینتون
چقدر شوخ طبع هستش😂)
-: اگه بهت درمورد گذشته ات بگم
چی اون وقت با من دوست
میشی؟(با حالت جدی)
+:ببینم تو فکر کردی من احمقم که
حرفت رو باور کنم اصلا به فرض
تو درست میگی پس حتما مدرکی
هم داری دیگه مگه نه(با حالت تمسخر)
-:بیا نزدیک تا مدرک رو بهت بدم(جدی)
+:رفتم نزدیک که منو کشید سمت
خودش تا به خودم بیا دیدم تو
بغلشم و دستش دور کمر باریکمه
که دیگه به خودم اومدم و
خواستم ازش جدا شم اما اون منو
بیشتر به خودش فشر که دیدم
دوتا دندون نیش دراورد و گفت
-:اینم مدرک فکر کنم تا الان
فهمیدی که من ومپایرم و از
گذشته ات باخبرم میتونم کمکت
کنم اما تو اول باید با من دوست
بشی و کارهایی که میگم رو انجام بدی(با حالت جدی)
+:خیلی شکه شده بودم اما بهش
گفتم که باید درموردش فکر کنم و
مدرک بهتری میخوام که بهم سابت
کنه که از گذشته ام با خبره
-:اممم خب پس فردا تو شهر بازی
میبینمت و بهت مدرک ها رو
نشونت میدم قبوله؟(جدی)
+:خب اممم کمی فکر کردم بعد
گفتم به این شرط که ولم کنی
-:اوه اصلا حواسم نبود بعد ولش کردم
+:خب باشه فردا میبینمت اممم
گفتی اسمت چی بود؟(کمی سرد)
-: اسمم جونگکوک هستش
+:چی مگه اسمت هانگ جی نبود( مرموز و جدی)
-:خب بهت دروغ گفتم اگه
میخوای بدونی چرا نمیتونم بیام
به کسی که نمیشناسم اسمم رو
بگم خانم ایلین(با حالت کیوت)
+:ت تو اسمم رو از کجا میدونی
-:مگه نگفتم میدونم کی هستی(با حالت جدی)
+:امممـ ــــ
{نویسنده: bts-kookiiii}
ادامه داردــــــ
بچه ها خودم رمان رو نوشتم و مطمعا باشید که کپی نیست بیبی ها باییییی
part:3
" ایلین ویو:
رفتم لب دره که دیدم همون پسره
که صبح دیدمش هم اینجاست
خواستم برم که صدایی شنیدم
پایان ویو ایلین"
-: چرا داری از من فرار میکنی؟
+:برگشتم و گفتم من فرار نمیکنم (سرد)
-: بازم که داری سرد حرف میزنی
بیا با هم حرف بزنیم چطوره ؟(با حالت funny)
+:چرا فک میکنی میخوام باهات
دوست بشم دست از سرم بردار
گفتم که از امسال شما ها متنفرم
(سرد از بس نوشتم سرد همه چی
رو سرد میبینم دیدید ادمینتون
چقدر شوخ طبع هستش😂)
-: اگه بهت درمورد گذشته ات بگم
چی اون وقت با من دوست
میشی؟(با حالت جدی)
+:ببینم تو فکر کردی من احمقم که
حرفت رو باور کنم اصلا به فرض
تو درست میگی پس حتما مدرکی
هم داری دیگه مگه نه(با حالت تمسخر)
-:بیا نزدیک تا مدرک رو بهت بدم(جدی)
+:رفتم نزدیک که منو کشید سمت
خودش تا به خودم بیا دیدم تو
بغلشم و دستش دور کمر باریکمه
که دیگه به خودم اومدم و
خواستم ازش جدا شم اما اون منو
بیشتر به خودش فشر که دیدم
دوتا دندون نیش دراورد و گفت
-:اینم مدرک فکر کنم تا الان
فهمیدی که من ومپایرم و از
گذشته ات باخبرم میتونم کمکت
کنم اما تو اول باید با من دوست
بشی و کارهایی که میگم رو انجام بدی(با حالت جدی)
+:خیلی شکه شده بودم اما بهش
گفتم که باید درموردش فکر کنم و
مدرک بهتری میخوام که بهم سابت
کنه که از گذشته ام با خبره
-:اممم خب پس فردا تو شهر بازی
میبینمت و بهت مدرک ها رو
نشونت میدم قبوله؟(جدی)
+:خب اممم کمی فکر کردم بعد
گفتم به این شرط که ولم کنی
-:اوه اصلا حواسم نبود بعد ولش کردم
+:خب باشه فردا میبینمت اممم
گفتی اسمت چی بود؟(کمی سرد)
-: اسمم جونگکوک هستش
+:چی مگه اسمت هانگ جی نبود( مرموز و جدی)
-:خب بهت دروغ گفتم اگه
میخوای بدونی چرا نمیتونم بیام
به کسی که نمیشناسم اسمم رو
بگم خانم ایلین(با حالت کیوت)
+:ت تو اسمم رو از کجا میدونی
-:مگه نگفتم میدونم کی هستی(با حالت جدی)
+:امممـ ــــ
{نویسنده: bts-kookiiii}
ادامه داردــــــ
بچه ها خودم رمان رو نوشتم و مطمعا باشید که کپی نیست بیبی ها باییییی
۶.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.