(p۲)
♠ Love with the taste of blood ♠
از زبان ا/ت
رفتم تو یه اتاق رو تخت دراز کشیدم و پتو رو روم انداختم بعد چند دقیقه یکی از پشت بقلم کرده بود.برگشتم بهش تهیونگه.
تهیونگ:سلام مجدد
ا/ت:۵دقیقه ای نمیشه که اینجام
تهیونگ:سلام واجبه😈
ا/ت:شببخیر
تهیونگ:من خوابم نمیاد میخوام با عروسکم بازی کنم
ا/ت:عروسکتون کجان؟
تهیونگ:همینه که داره بام حرف میزنه😈
از حرفش ترسیدم.خواستم بلندشم ولی دستمو گرفت و کشید و افتادم روش
ا/ت:تروخدا نه💔من نمیخوام بمیرم💔
تهیونگ:کی گفته میخوای بمیری😈
منو رو تخت گزاشت و دکمه های پیرهنمو باز میکرد.
ا/ت:چ...چکار میکنی!ولم کن!!
تهیونگ:حرف نباشه و اگر نه همینجا زنده دفنت میکنم
دکمه هارو باز کرد و از خجالت نمیتونستم تو صورتش نگاه کنم.
تهیونگ:عاااح بیبی عطر تنت به صورتم میخوره منو دیوونه میکنه.
سرشو تو سینه هام گزاشت و بو میکرد.
ا/ت:بسه دیگه....ل..لطفا
تهیونگ:اففف چقدر زود رنجی دختر قراره بدتر از اینا هم باهات بکنم هاا اگه خبر داری.
ا/ت:چ...چی!
همون موقع قفسه سینم رو لیس زد زبون سردش خیلی اذیتم میکرد قابل تحمل نبود.
تهیونگ:این سوتین لعنتی اذیتم میکنه😡
ا/ت:نکن!!فقط اینبار نکن!!!!
تهیونگ:اححح باشه ولی قبول میکنم چون هنوز کوچیکی
سرشو روم گزاشت و خوابید.جدی جدی خوابید! یعنی اینقدر براش ارامش دارم.
خواستم سرشو از سینه هام بردارم ولی سفت منو گرفته.دیگه تکون نخوردم و خوابیدم.
جایی نرینا هنوز ادامه داره😐
بعد این هم قسمتی از مغزم نیستا من منحرف نیستم!😐
فقط خواستم خوب بشه😐😁
فکر بد درموردم نکنینننننن😑😐
از زبان ا/ت
رفتم تو یه اتاق رو تخت دراز کشیدم و پتو رو روم انداختم بعد چند دقیقه یکی از پشت بقلم کرده بود.برگشتم بهش تهیونگه.
تهیونگ:سلام مجدد
ا/ت:۵دقیقه ای نمیشه که اینجام
تهیونگ:سلام واجبه😈
ا/ت:شببخیر
تهیونگ:من خوابم نمیاد میخوام با عروسکم بازی کنم
ا/ت:عروسکتون کجان؟
تهیونگ:همینه که داره بام حرف میزنه😈
از حرفش ترسیدم.خواستم بلندشم ولی دستمو گرفت و کشید و افتادم روش
ا/ت:تروخدا نه💔من نمیخوام بمیرم💔
تهیونگ:کی گفته میخوای بمیری😈
منو رو تخت گزاشت و دکمه های پیرهنمو باز میکرد.
ا/ت:چ...چکار میکنی!ولم کن!!
تهیونگ:حرف نباشه و اگر نه همینجا زنده دفنت میکنم
دکمه هارو باز کرد و از خجالت نمیتونستم تو صورتش نگاه کنم.
تهیونگ:عاااح بیبی عطر تنت به صورتم میخوره منو دیوونه میکنه.
سرشو تو سینه هام گزاشت و بو میکرد.
ا/ت:بسه دیگه....ل..لطفا
تهیونگ:اففف چقدر زود رنجی دختر قراره بدتر از اینا هم باهات بکنم هاا اگه خبر داری.
ا/ت:چ...چی!
همون موقع قفسه سینم رو لیس زد زبون سردش خیلی اذیتم میکرد قابل تحمل نبود.
تهیونگ:این سوتین لعنتی اذیتم میکنه😡
ا/ت:نکن!!فقط اینبار نکن!!!!
تهیونگ:اححح باشه ولی قبول میکنم چون هنوز کوچیکی
سرشو روم گزاشت و خوابید.جدی جدی خوابید! یعنی اینقدر براش ارامش دارم.
خواستم سرشو از سینه هام بردارم ولی سفت منو گرفته.دیگه تکون نخوردم و خوابیدم.
جایی نرینا هنوز ادامه داره😐
بعد این هم قسمتی از مغزم نیستا من منحرف نیستم!😐
فقط خواستم خوب بشه😐😁
فکر بد درموردم نکنینننننن😑😐
۵.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.