عشق اجباری
عشق اجباری
part 4
ویو ات:
ساعت ۱۲ بود رفتم خونه که یهو......
جین: ات معلوم هست کجا بودی؟ خیلی نگرانم کردی!
ات: مگه چیکارمی که نگران شدی به تو هیچ ربطی نداره که من کجا میرم کجا میام نمیخواد هم نگران من باشی
جین: ولی تو زن منی و..........
ات: اینم صد دفعه بهت گفتم من زن تو نیستم ما به اجبار ازدواج کردیم یکسال دیگه هم طلاق میگیریم دیگه عزیزم و زن منو و اینا درکار نباشه!
*و ات رفت تو اتاقش*
ویو جین :
باز هم دلمو شکست
رفتم تو اتاقم و کلی گریه کردم و اتو دوست دارم ولی اون از من خوشش نمیاد و همش دل منو میشکونه😭😭
که دیگه خوابم برد*
صبح:
بیدار شدم رفتم دیدم ات خونه نیست مثل همیشه
تا حالا نشده دستپختش رو بخورم دوست دارم بدونم دستپتتش چطوریه ولی اصلا غذا نمیپزه همش سفارش میده از بیرون
صبحونمو خوردم و رفتم شرکت
ویو ات:
لیا بهم زنگ زد گفت دوباره بریم بار میخواستم نرم ولی رفتم
کلی خوردیم و حسابی مست بودیم که دیگه لیا گفت بریم خونههامون و رفتیم دیگه
۱۰ شب بود
ویو جین:
نشسته بودم جلو تلوزیون که یهو.........
part 4
ویو ات:
ساعت ۱۲ بود رفتم خونه که یهو......
جین: ات معلوم هست کجا بودی؟ خیلی نگرانم کردی!
ات: مگه چیکارمی که نگران شدی به تو هیچ ربطی نداره که من کجا میرم کجا میام نمیخواد هم نگران من باشی
جین: ولی تو زن منی و..........
ات: اینم صد دفعه بهت گفتم من زن تو نیستم ما به اجبار ازدواج کردیم یکسال دیگه هم طلاق میگیریم دیگه عزیزم و زن منو و اینا درکار نباشه!
*و ات رفت تو اتاقش*
ویو جین :
باز هم دلمو شکست
رفتم تو اتاقم و کلی گریه کردم و اتو دوست دارم ولی اون از من خوشش نمیاد و همش دل منو میشکونه😭😭
که دیگه خوابم برد*
صبح:
بیدار شدم رفتم دیدم ات خونه نیست مثل همیشه
تا حالا نشده دستپختش رو بخورم دوست دارم بدونم دستپتتش چطوریه ولی اصلا غذا نمیپزه همش سفارش میده از بیرون
صبحونمو خوردم و رفتم شرکت
ویو ات:
لیا بهم زنگ زد گفت دوباره بریم بار میخواستم نرم ولی رفتم
کلی خوردیم و حسابی مست بودیم که دیگه لیا گفت بریم خونههامون و رفتیم دیگه
۱۰ شب بود
ویو جین:
نشسته بودم جلو تلوزیون که یهو.........
۷.۲k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.