part 11 : my half brother...
بعداز ظهر بود که دخترا بیدار شدن
و ا.ت به میا گفت که به جونگ کوک گفته میخواد بمونه
میا : دختره احمق تو خیلی غلط کردی من میخواستم فرار کنم واسه چی قبول کردی
ا.ت : واقعا خسته شدم آجی
میا : درکت میکنم خوشگلم آروم باش خیه خب ببین میتونی این پسره ی رو مخ رو تحمل کنی با نه
ا.ت : سعی میکنم
یکم خودشون رو مرتب کردن و رفتن بیرون دیدن پسرا نشستن روی کاناپه و کلشون توی گوشیه ا.ت پرید رفت نشست روی شکم جونگ کوک و میا هم رفت دم گوشه شوگا و جیغوشید پیشیه زشت و شیکم گنده
با دادی که میا کشید شوگا مثل فنر پرید بالا و گوشیش افتاد رو کلش
شوگا : آخ چیکار میکنی دختره ی دیوونه ولم رفت گوشم کر شد
میا : چون ا.ت قبول کرده اینجا بمونه منم پیشش میمونه
شوگا : کوک این اینجا میمونه اینه دق من بشه
ا.ت : میا از بچگی با من زندگی کرده و بزرگ شده بنا بر این باید پیشم بمونه
کوک : ما مشکل نداریم میا میتو
شوگا : این عصبی روانی غلط میکنه اینجا بمونه
میا : ااا اینطوره باشه من و ا.ت تز اینجا میریم
کوک : شما هیچ جا نمیرید میا تووه هم کمتر پیشی هیونگ من رو اذیت کن
ا.ت : خیله خب میا دیگه کاری با شوگا نداره فقط العان من میخوام برم بیرون
میا : بریم اول سلین بعدش دیور بعدشم بعدشم لویی ویوتون بعد کلو
کوک : بسه میریم ولی. با من و پسرا و بادیگاردا
ا.ت : باشه فقط لباس
کوک : اجوما
اجوما : دخترا ی خوشگلم بیاید بریم تا بهتون لباس بدم
خلاصه به دخترا لباس داد
و دخترا حاضر شدن
رفتن سلین پسرا دو ساعت توی سلین بودن تا دخترا خرید کنن کلی لباس خریدن و دونه دونه پرو کردن خیلی کیوت بودن و بهشون میومد
خلاصه رفتن لویی ویتون اونجا ا.ت لباس بر داشت و رفت پرو ولی ناگهان دهنش رو با دستمال گرفتن و اون بیهوش شد
و ا.ت به میا گفت که به جونگ کوک گفته میخواد بمونه
میا : دختره احمق تو خیلی غلط کردی من میخواستم فرار کنم واسه چی قبول کردی
ا.ت : واقعا خسته شدم آجی
میا : درکت میکنم خوشگلم آروم باش خیه خب ببین میتونی این پسره ی رو مخ رو تحمل کنی با نه
ا.ت : سعی میکنم
یکم خودشون رو مرتب کردن و رفتن بیرون دیدن پسرا نشستن روی کاناپه و کلشون توی گوشیه ا.ت پرید رفت نشست روی شکم جونگ کوک و میا هم رفت دم گوشه شوگا و جیغوشید پیشیه زشت و شیکم گنده
با دادی که میا کشید شوگا مثل فنر پرید بالا و گوشیش افتاد رو کلش
شوگا : آخ چیکار میکنی دختره ی دیوونه ولم رفت گوشم کر شد
میا : چون ا.ت قبول کرده اینجا بمونه منم پیشش میمونه
شوگا : کوک این اینجا میمونه اینه دق من بشه
ا.ت : میا از بچگی با من زندگی کرده و بزرگ شده بنا بر این باید پیشم بمونه
کوک : ما مشکل نداریم میا میتو
شوگا : این عصبی روانی غلط میکنه اینجا بمونه
میا : ااا اینطوره باشه من و ا.ت تز اینجا میریم
کوک : شما هیچ جا نمیرید میا تووه هم کمتر پیشی هیونگ من رو اذیت کن
ا.ت : خیله خب میا دیگه کاری با شوگا نداره فقط العان من میخوام برم بیرون
میا : بریم اول سلین بعدش دیور بعدشم بعدشم لویی ویوتون بعد کلو
کوک : بسه میریم ولی. با من و پسرا و بادیگاردا
ا.ت : باشه فقط لباس
کوک : اجوما
اجوما : دخترا ی خوشگلم بیاید بریم تا بهتون لباس بدم
خلاصه به دخترا لباس داد
و دخترا حاضر شدن
رفتن سلین پسرا دو ساعت توی سلین بودن تا دخترا خرید کنن کلی لباس خریدن و دونه دونه پرو کردن خیلی کیوت بودن و بهشون میومد
خلاصه رفتن لویی ویتون اونجا ا.ت لباس بر داشت و رفت پرو ولی ناگهان دهنش رو با دستمال گرفتن و اون بیهوش شد
۶.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.