برگرد!p20
برگرد!p20
بورام ویو
الان وقت انجام نقشمون بود رفتم در گوش جیمین گفتم
بورام:شروع کن
جیمین:باشه
جیمین داد زد
جیمین:همگی گوش کنید
صدای آهنگ کم شد و همه برگشتن طرف جیمین
جیمین:در این شب بسیار مهم من یه خبر مهم دارم امروز تولد بهترین دوست من ا.ت هست البته ما یک چیزی فرا تر از دوست هستیم بنابر این من امروز میخوام یه چیزی بگم
رفت طرف ا.ت و جعبه رو در آورد و گفت؟
:ا.ت ویو
داشتم خوش میگزروندم که جیمین خواست یه چیزی بگه
اومد سمت من و زانو زد یه جعبه کوچیک از تو جیبش در آورد و گفت
ا.ت:کیم ا.ت با من ازدواج میکنی
من که تو شک بودم یعنی چی
به بورام نگاه کردم بهم یه چشمک زد فهمیدم جزئی از نقشست رو بهش گفتم
ا.ت:بلهه
صدای دست همه بلند شد با چشمام دنبال تهیونگ میگشتم که دیدم داره میره بیرون
ته ویو
با این حرف احساس کردم از سرم داره آتیش میاد نمیخواستم اونجا آبرو ریزی راه بندازم سریع از اون خراب شده زدم بیرون رفتم بار اونجا همیشه آروم میشدم
ته:گارسووون
گارسون:بله قربان
ته:همه رو بیرون کن همین الان
همه رو بیرون کرد و اومد رو بروم وایساد
تا خواست چیزی بگه گفتم
ته:همون همیشگی ولی این دفعه درصد بالا
گارسون:چشم
...رفت برام آورد
اولیشو سر کشیدم
دومیشم سر کشیدم
سومیشم همینطور
همینطوری دونه دونه سر میکشیدم کاملا مست شده بود
سیگار رو از تو جیبم در آوردم و زدم تو خیابونا
با فندکم سیگارو روشن کردم و میکشیدم
صدای رعد و برق به گوشم رسید و بارون شروع به باریدن کرد
آره
آسمونم مثل من داشت گریه میکرد
متوجه شدم کتمو تو بار جا گذاشتم ولی مهم نبود
ا.تم الان پیشم نبود
کنارم نبود
ولی حق داشت
اون مثل گل رزی بود که من بیرحمانه از گلدون سفیدش کندمش
متوجه نشدم که وسط خیابونم و ماشین با سرعت زیادی داره به سمت من میاد
اما من تکون نخوردم
چشمامو بستم
خداحافظ گل رز من، من لیاقت تورو نداشتم
پایان
________________________________________________________________________________
شوخی کردم قسمت بعدی هم داره
لطفا کسایی که لایک میکنن کامنتم بزارن که شرطا کامل بشه
شرط:
لایک:۹
کامنت:۱۰
بورام ویو
الان وقت انجام نقشمون بود رفتم در گوش جیمین گفتم
بورام:شروع کن
جیمین:باشه
جیمین داد زد
جیمین:همگی گوش کنید
صدای آهنگ کم شد و همه برگشتن طرف جیمین
جیمین:در این شب بسیار مهم من یه خبر مهم دارم امروز تولد بهترین دوست من ا.ت هست البته ما یک چیزی فرا تر از دوست هستیم بنابر این من امروز میخوام یه چیزی بگم
رفت طرف ا.ت و جعبه رو در آورد و گفت؟
:ا.ت ویو
داشتم خوش میگزروندم که جیمین خواست یه چیزی بگه
اومد سمت من و زانو زد یه جعبه کوچیک از تو جیبش در آورد و گفت
ا.ت:کیم ا.ت با من ازدواج میکنی
من که تو شک بودم یعنی چی
به بورام نگاه کردم بهم یه چشمک زد فهمیدم جزئی از نقشست رو بهش گفتم
ا.ت:بلهه
صدای دست همه بلند شد با چشمام دنبال تهیونگ میگشتم که دیدم داره میره بیرون
ته ویو
با این حرف احساس کردم از سرم داره آتیش میاد نمیخواستم اونجا آبرو ریزی راه بندازم سریع از اون خراب شده زدم بیرون رفتم بار اونجا همیشه آروم میشدم
ته:گارسووون
گارسون:بله قربان
ته:همه رو بیرون کن همین الان
همه رو بیرون کرد و اومد رو بروم وایساد
تا خواست چیزی بگه گفتم
ته:همون همیشگی ولی این دفعه درصد بالا
گارسون:چشم
...رفت برام آورد
اولیشو سر کشیدم
دومیشم سر کشیدم
سومیشم همینطور
همینطوری دونه دونه سر میکشیدم کاملا مست شده بود
سیگار رو از تو جیبم در آوردم و زدم تو خیابونا
با فندکم سیگارو روشن کردم و میکشیدم
صدای رعد و برق به گوشم رسید و بارون شروع به باریدن کرد
آره
آسمونم مثل من داشت گریه میکرد
متوجه شدم کتمو تو بار جا گذاشتم ولی مهم نبود
ا.تم الان پیشم نبود
کنارم نبود
ولی حق داشت
اون مثل گل رزی بود که من بیرحمانه از گلدون سفیدش کندمش
متوجه نشدم که وسط خیابونم و ماشین با سرعت زیادی داره به سمت من میاد
اما من تکون نخوردم
چشمامو بستم
خداحافظ گل رز من، من لیاقت تورو نداشتم
پایان
________________________________________________________________________________
شوخی کردم قسمت بعدی هم داره
لطفا کسایی که لایک میکنن کامنتم بزارن که شرطا کامل بشه
شرط:
لایک:۹
کامنت:۱۰
۵.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.