پارت ۱۸ ( عشق در نگاه اول ؟؟ )
از زبان ا/ت
از بانک خارج شدم و بعد یه ربع به خونه رسیدم
اووووممم امروز چه روز خوبی بود در خونه رو زدم سون اوه با ناراحتی در خونه رو باز کرد وقتی این قیافه بی حالش رو دیدم گفتم
ا/ت : هی چی شده
سون اوه : چیزی نشده
ا/ت : من که میدونم نمیخوای بگی
سون اوه : ا/ت راستش شاید از دستم عصبانی بشی که این موضوع رو به تو نگفتم ولی من و خواهر جیمین یعنی میسو چند روزیه که با هم ارتباط داریم دختر خوبیه ازش خوشم اومده قرار بود این موضوع رو با جیمین در میون بزاره ولی امروز که بهش زنگ زدم گفت که جیمین قبول نکرده و الان خیلیییی ناراحته
منم براش ناراحت شدم
ا/ت : اگه واقعا از دختره خوشت اومده من پشتتم میخوای باهاش حرف بزنم فردا بعد از ظهر قراره با هم بریم رستوران
سون اوه : بنظرم خیلی خوبه مرسی
پرش زمانی به فردا بعد از ظهر
از زبان ا/ت
خداروشکر امروز تئاتر بخاطر خرابی های زلزله تعطیل بود 🤲 ۱ ساعت دیگه با جیمین قرار دارم خیلی هیجان دارم میخوام ببینم چه چیز مهمی رو میخواد بهم بگه راستش منم میخوام بهش اعتراف کنم که دوسش دارم نمیدونم چه واکنشی نشون میده دوست دارم که اونم منو دوست داشته باشه
رفتم و آماده شدم یه لباس خوشگل پوشیدم من کلا از این مدل لباسای گشاد خوشم میاد ( اسلاید ۲)
یه آرایش لایت کردم (اسلاید ۳ )و به سمت رستوران حرکت کردم
از زبان جیمین
رفتم و لباس مناسب (اسلاید ۴ ) پوشیدم یکم هم ادکلن زدم و موهامو شونه کردم داشتم فک میکردم که ا/ت بعد اعتراف کردنم چه واکنشی نشون میده خوشحال میشه ؟ یا عصبانی
نمیدونم دارم کار درستی میکنم یا نه ؟ اگه ا/ت ناراحت بشه دوستیمون خراب میشه ولی میخوام یه بارم که شده به حسم اعتماد کنم
از زبان ا/ت
وقتی به رستوران رسیدم جیمینو دیدم که داره برام دست تکون میده رفتم نشستم روبروش وقتی غذا رو آوردن به جیمین گفتم
ا/ت : جیمین چی میخواستی بهم بگی ؟؟
جیمین : قبل غذا بگم ؟
ا/ت : اره من خیلی کنجکاوم فقط منم میخواستم یه چیزی بهت بگم
از زبان جیمین
رستوران خیلی خلوت بود فقط ۳ نفر توی رستوران بودند یهو ا/ت گفت که منم باهات حرف دارم یهو یه فکری به سرم زد گفتم
جیمین : چطوره با هم بگیم
ا/ت : اره خوبه بعد اینکه ۱/۲/۳ رو گفتم با هم میگم باشه
جیمین: باش
ا/ت : ۱ .............۲...........۳
جیمین و ا/ت با هم : دوست دارم
از زبان راوی
بعد ا/ت و جیمین با تعجب به هم زل زدن
ا/ت : اهم اهم
جیمین : یعنی تو هم منو دوست داری
ا/ت : من خیلی وقته که حسم رو انکار میکنم باید بهت میگفتم میدونی الان چقد خوشحالم که فهمیدم تو هم دوسم داری
جیمین : یعنی الان تو دوست دخترم میشی ؟
ا/ت : چون خواهش میکنیم باشه
و جیمین به ا/ت لبخندی زد و لبشو ......
شرط ۱۲, لایک
۱۵ کامنت
از بانک خارج شدم و بعد یه ربع به خونه رسیدم
اووووممم امروز چه روز خوبی بود در خونه رو زدم سون اوه با ناراحتی در خونه رو باز کرد وقتی این قیافه بی حالش رو دیدم گفتم
ا/ت : هی چی شده
سون اوه : چیزی نشده
ا/ت : من که میدونم نمیخوای بگی
سون اوه : ا/ت راستش شاید از دستم عصبانی بشی که این موضوع رو به تو نگفتم ولی من و خواهر جیمین یعنی میسو چند روزیه که با هم ارتباط داریم دختر خوبیه ازش خوشم اومده قرار بود این موضوع رو با جیمین در میون بزاره ولی امروز که بهش زنگ زدم گفت که جیمین قبول نکرده و الان خیلیییی ناراحته
منم براش ناراحت شدم
ا/ت : اگه واقعا از دختره خوشت اومده من پشتتم میخوای باهاش حرف بزنم فردا بعد از ظهر قراره با هم بریم رستوران
سون اوه : بنظرم خیلی خوبه مرسی
پرش زمانی به فردا بعد از ظهر
از زبان ا/ت
خداروشکر امروز تئاتر بخاطر خرابی های زلزله تعطیل بود 🤲 ۱ ساعت دیگه با جیمین قرار دارم خیلی هیجان دارم میخوام ببینم چه چیز مهمی رو میخواد بهم بگه راستش منم میخوام بهش اعتراف کنم که دوسش دارم نمیدونم چه واکنشی نشون میده دوست دارم که اونم منو دوست داشته باشه
رفتم و آماده شدم یه لباس خوشگل پوشیدم من کلا از این مدل لباسای گشاد خوشم میاد ( اسلاید ۲)
یه آرایش لایت کردم (اسلاید ۳ )و به سمت رستوران حرکت کردم
از زبان جیمین
رفتم و لباس مناسب (اسلاید ۴ ) پوشیدم یکم هم ادکلن زدم و موهامو شونه کردم داشتم فک میکردم که ا/ت بعد اعتراف کردنم چه واکنشی نشون میده خوشحال میشه ؟ یا عصبانی
نمیدونم دارم کار درستی میکنم یا نه ؟ اگه ا/ت ناراحت بشه دوستیمون خراب میشه ولی میخوام یه بارم که شده به حسم اعتماد کنم
از زبان ا/ت
وقتی به رستوران رسیدم جیمینو دیدم که داره برام دست تکون میده رفتم نشستم روبروش وقتی غذا رو آوردن به جیمین گفتم
ا/ت : جیمین چی میخواستی بهم بگی ؟؟
جیمین : قبل غذا بگم ؟
ا/ت : اره من خیلی کنجکاوم فقط منم میخواستم یه چیزی بهت بگم
از زبان جیمین
رستوران خیلی خلوت بود فقط ۳ نفر توی رستوران بودند یهو ا/ت گفت که منم باهات حرف دارم یهو یه فکری به سرم زد گفتم
جیمین : چطوره با هم بگیم
ا/ت : اره خوبه بعد اینکه ۱/۲/۳ رو گفتم با هم میگم باشه
جیمین: باش
ا/ت : ۱ .............۲...........۳
جیمین و ا/ت با هم : دوست دارم
از زبان راوی
بعد ا/ت و جیمین با تعجب به هم زل زدن
ا/ت : اهم اهم
جیمین : یعنی تو هم منو دوست داری
ا/ت : من خیلی وقته که حسم رو انکار میکنم باید بهت میگفتم میدونی الان چقد خوشحالم که فهمیدم تو هم دوسم داری
جیمین : یعنی الان تو دوست دخترم میشی ؟
ا/ت : چون خواهش میکنیم باشه
و جیمین به ا/ت لبخندی زد و لبشو ......
شرط ۱۲, لایک
۱۵ کامنت
۹.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.