وقتی باند مافیایی خدمتکارت کمکاری میکنه
وقتی باند مافیایی خدمتکاری کم کاری میکنه
ویو تهیونگ:
یعنی کی رئیس میاد؟ من همیشه شب روز کار میکردم الانم حقمه استراحت کنم
خونه هم که تمیزه شامم سفارش میدم
یا بهتره از غذای دیروز بدم
خنده-
به سمت کاناپه میرم روش ولو میشم
گوشیمو بر میدارم باهاش ور میرم
ویو کوک:
خسته کوفته سوار ماشینم میشم
امشب خیلی کار کردم عاح سرم ،
دستمو رو سرم میزارم''
به سمت خونه حرکت میکنم تو راه خرتو پرت میخرم
به خونه میرسم
زنگ درو میزنم منتظر میمونم که تهیونگ در باز کنه
ویو تهیونگ:
شت ارباب رسید وای گاد
به سمت در میرمو در باز میکنم
س.. سلام بفرمایین تو
کوک: چرا دیر درو باز کردی ؟!
تهیونگ: ببخشید تو اشپز خونه بودم نشنیدم صدای زنگ درو
کوک: بسیار خب.
میاد داخل•
تهیونگ: کتششو میگیرم حس استرس باعث لرزش دستام میشه با خودم میگم( چه غلطی کردم کاش لااقل یه چیزی میپختم)
لبخند ارومی به ارباب میزنم تا متوجه استرسم نشه
کوک: عاح، خیلی زیاد کار کردم
بد جوری تشنمه در ضمن گشنمم هست فورا میزو بچین تا بیام
میرم سمت دستشویی به دست صورتم اب بزنم تا خستگیم در بِره
تهیونگ: چ..شم
به سمت اشپز خونه میدوم از غذاب دیروز روی بشقاب میکشم روی میز میزارم
خدا، خدا میکردم که متوجه چیزی نشه.
کوک: حولمو روی شونم میندازم به سمت میز غذا خوری میرم میشینم روی صندلی
به غذا نگاهی میندازم
نیش خند کوتاهی میزنمـــ
تهیونگ! فورا بیا اینجا
تهیونگ: اومدم
کوک: پسر؟ از غذای دیروز بهم میدی؟
کم کاری میکنی وقتی زیاد خونه نیستم نه؟!
تهیونگ: نه.. نه قربان
کوک: ساکت شو
بلند میشم به سمت تهیونگ با قدماتی آهسته حرکت میکنم
خب ،خب
میبینم که پسر کوچولو عه ما فکرش به شیطنته مارو یادش رفته
تهیونگ : با گونه های سرخ بهش زل میزنم
کوک: بهش نزدیک تر میشم، همچنان ته به عقب حرکت میکنه به دیوار نزدیک میشه
راه فراری نداری
دستمو دور کمرش حلقه میکنم
تهیونگ: ارباب... داری چیکار میکنی ببخشید ولم کن خب؟
کوک: کوچولو انتظار داری ببخشمت نه؟
ازت یه انتقام کوچیکی میگیرم
ویو تهیونگ:
یعنی کی رئیس میاد؟ من همیشه شب روز کار میکردم الانم حقمه استراحت کنم
خونه هم که تمیزه شامم سفارش میدم
یا بهتره از غذای دیروز بدم
خنده-
به سمت کاناپه میرم روش ولو میشم
گوشیمو بر میدارم باهاش ور میرم
ویو کوک:
خسته کوفته سوار ماشینم میشم
امشب خیلی کار کردم عاح سرم ،
دستمو رو سرم میزارم''
به سمت خونه حرکت میکنم تو راه خرتو پرت میخرم
به خونه میرسم
زنگ درو میزنم منتظر میمونم که تهیونگ در باز کنه
ویو تهیونگ:
شت ارباب رسید وای گاد
به سمت در میرمو در باز میکنم
س.. سلام بفرمایین تو
کوک: چرا دیر درو باز کردی ؟!
تهیونگ: ببخشید تو اشپز خونه بودم نشنیدم صدای زنگ درو
کوک: بسیار خب.
میاد داخل•
تهیونگ: کتششو میگیرم حس استرس باعث لرزش دستام میشه با خودم میگم( چه غلطی کردم کاش لااقل یه چیزی میپختم)
لبخند ارومی به ارباب میزنم تا متوجه استرسم نشه
کوک: عاح، خیلی زیاد کار کردم
بد جوری تشنمه در ضمن گشنمم هست فورا میزو بچین تا بیام
میرم سمت دستشویی به دست صورتم اب بزنم تا خستگیم در بِره
تهیونگ: چ..شم
به سمت اشپز خونه میدوم از غذاب دیروز روی بشقاب میکشم روی میز میزارم
خدا، خدا میکردم که متوجه چیزی نشه.
کوک: حولمو روی شونم میندازم به سمت میز غذا خوری میرم میشینم روی صندلی
به غذا نگاهی میندازم
نیش خند کوتاهی میزنمـــ
تهیونگ! فورا بیا اینجا
تهیونگ: اومدم
کوک: پسر؟ از غذای دیروز بهم میدی؟
کم کاری میکنی وقتی زیاد خونه نیستم نه؟!
تهیونگ: نه.. نه قربان
کوک: ساکت شو
بلند میشم به سمت تهیونگ با قدماتی آهسته حرکت میکنم
خب ،خب
میبینم که پسر کوچولو عه ما فکرش به شیطنته مارو یادش رفته
تهیونگ : با گونه های سرخ بهش زل میزنم
کوک: بهش نزدیک تر میشم، همچنان ته به عقب حرکت میکنه به دیوار نزدیک میشه
راه فراری نداری
دستمو دور کمرش حلقه میکنم
تهیونگ: ارباب... داری چیکار میکنی ببخشید ولم کن خب؟
کوک: کوچولو انتظار داری ببخشمت نه؟
ازت یه انتقام کوچیکی میگیرم
۲۸۴
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.