گناهکار
نیکا بلاخره چیزی که میخواستم پیدا کردم رفتم داخل و و برداشتم منتظر موندم
متین، در ماشین قفل کردم و رفتم تو بوتیک که دیدم نیکا داره وسایل شو میکنن تو مشما، رفتم نزدیکش .
نیک، متین پولم تموم شد
متین، خانوم از کارت من بکشید
بدین به من
متین، بفرمایید، خب خرید تات تموم شد
نیکا، ارع،
متین، بریم
نیکا، هومم، رفتیم سوار ماشین، شدیم و رفتیم،تقریبا به خونه رسیدیم،
نیکا، در باز کردم که دیانا با خستگی رو مبل دراز کشیده بود،
متین، جنگ شده
عصمت، انقدر رقصید که اینجوری خوابش برده پر عرق هه،
نیکا، واع، خب بیدارش گن
متین . نه اشکال نداره،
ارسلان، کی خوابیده
متین، عععع
نیکا، توکه اینجایی
ارسلان، ارع
دیانا، تو خواب بودم که بلند شدم،
عصمت، بچه خسته شده،
دیانا، کی رو میگین
نیکا، سلاااام
دیانا، اع، اومدین،
ارسلان، ارع، اگه من ببینی،
عصمت، بیان میز
چیدم غذا بخورین،
دیانا، تند رفتم نشستم، منتظر غذا موندم
نیکا، الان خالع، رفتم رو مبل نشستم، و یه شلوار جین پسرونه از تو مشما در اوردم،
ارسلان، سویچ ماشین گذاشتم رو میز و در بستم و اومدم پی ش نیکا،
متین، اون چیه،
نیکا، شلواره واسه متینه،
متین....
ارسلان، بلع، بلع،...
دیانا، با ذوق برگشتم، وای تو چقدر مهربونی کاش ارسلان اینجوری بود،
ارسلان، نه بابا،
نیکا، متین، بیا
متین، از دستش گرفتم و رو مبل نشستم.
ارسلان، اصلا جین چه معنی میده پسر بپوشه،
دیانا، ارسلان تو خودتم داری
ارسلان، دیگه نخریدم خب
نیکا، اوه. ه. ه داداش حسودی نکن واسه توعم شلوار جین خریدم،
دیانا، همینجوری که قاشق تو دهنم بود بلند بلند خندیدمم
متین، ... 🙂🙂
ارسلان، نیکااا، دیانا نخند
دیانا، وای، دیدی انقدر متین مسخره کردی که سرت اومد
ارسلان، هوفف، بده من نیکا،
نیکا، واسه تو گرفتم دیگه بپوش خیلیم بهت میاد
ارسلان، باشهههه.
عصمت، گوشیت زنگ میخوره ارسلان جان
ارسلان، برداشتم جواب دادم، الو
محراب، سلااام
ارسلان، کوفت سلام کجایی یه زنگ نمیزنی
محراب، واع، ما که تازه حرکت کردیم،
ارسلان، باشه، ولی الان کجایین،
محراب، مهشاد مامان بابا های واقعیش. و پیدا کرده
ارسلان، اعع،چه خوب
محراب، ارع، واسه همون اینجا تو شمال بودن اومد بببنتشون، گفت وقتی خونه تو بود ازشون خبری نداشت،
ارسلان، خوبه
محراب، خوبین شما
ارسلان، ارع، اینجا، همه خوبن،
محراب، خوبه، اع، مهشاد صدام میکنه من برم
ارسلان، بای،
نیکا، محراب بود
ارسلان، ارع، بعد میگم چی شده بریم غذا بخوریم
نیک ا، بریم
دیانا، بعد از اینکه غذا خوردیم خالع عصمت طرف ها رو شست، منم رو مبل دراز کشیدم، ارسلان، رفته بود بالا نیکا تو اتاقش بود،
متین، من برم ماشین، ببرم روغن شو عوض کنه
دیانا، باشعع، بای
متین، بای،
ارسلان، دیانا ااااا
دیانا هممممم
ارسلان، بیا بالا
دیانا، باز چی چیشده، با بی حالی از پله ها رفتم بالا، وارد اتاق شدم،
ارسلان، کار کیه
دیانا، چی،
ارسلان، که لبتاب منو خراب کرده هه
دیانا، من چه میدونم
خالع، رفتم بالا ، چیشده
ارسلان، لبتاب بم هنگ کرده یکم
متین، در ماشین قفل کردم و رفتم تو بوتیک که دیدم نیکا داره وسایل شو میکنن تو مشما، رفتم نزدیکش .
نیک، متین پولم تموم شد
متین، خانوم از کارت من بکشید
بدین به من
متین، بفرمایید، خب خرید تات تموم شد
نیکا، ارع،
متین، بریم
نیکا، هومم، رفتیم سوار ماشین، شدیم و رفتیم،تقریبا به خونه رسیدیم،
نیکا، در باز کردم که دیانا با خستگی رو مبل دراز کشیده بود،
متین، جنگ شده
عصمت، انقدر رقصید که اینجوری خوابش برده پر عرق هه،
نیکا، واع، خب بیدارش گن
متین . نه اشکال نداره،
ارسلان، کی خوابیده
متین، عععع
نیکا، توکه اینجایی
ارسلان، ارع
دیانا، تو خواب بودم که بلند شدم،
عصمت، بچه خسته شده،
دیانا، کی رو میگین
نیکا، سلاااام
دیانا، اع، اومدین،
ارسلان، ارع، اگه من ببینی،
عصمت، بیان میز
چیدم غذا بخورین،
دیانا، تند رفتم نشستم، منتظر غذا موندم
نیکا، الان خالع، رفتم رو مبل نشستم، و یه شلوار جین پسرونه از تو مشما در اوردم،
ارسلان، سویچ ماشین گذاشتم رو میز و در بستم و اومدم پی ش نیکا،
متین، اون چیه،
نیکا، شلواره واسه متینه،
متین....
ارسلان، بلع، بلع،...
دیانا، با ذوق برگشتم، وای تو چقدر مهربونی کاش ارسلان اینجوری بود،
ارسلان، نه بابا،
نیکا، متین، بیا
متین، از دستش گرفتم و رو مبل نشستم.
ارسلان، اصلا جین چه معنی میده پسر بپوشه،
دیانا، ارسلان تو خودتم داری
ارسلان، دیگه نخریدم خب
نیکا، اوه. ه. ه داداش حسودی نکن واسه توعم شلوار جین خریدم،
دیانا، همینجوری که قاشق تو دهنم بود بلند بلند خندیدمم
متین، ... 🙂🙂
ارسلان، نیکااا، دیانا نخند
دیانا، وای، دیدی انقدر متین مسخره کردی که سرت اومد
ارسلان، هوفف، بده من نیکا،
نیکا، واسه تو گرفتم دیگه بپوش خیلیم بهت میاد
ارسلان، باشهههه.
عصمت، گوشیت زنگ میخوره ارسلان جان
ارسلان، برداشتم جواب دادم، الو
محراب، سلااام
ارسلان، کوفت سلام کجایی یه زنگ نمیزنی
محراب، واع، ما که تازه حرکت کردیم،
ارسلان، باشه، ولی الان کجایین،
محراب، مهشاد مامان بابا های واقعیش. و پیدا کرده
ارسلان، اعع،چه خوب
محراب، ارع، واسه همون اینجا تو شمال بودن اومد بببنتشون، گفت وقتی خونه تو بود ازشون خبری نداشت،
ارسلان، خوبه
محراب، خوبین شما
ارسلان، ارع، اینجا، همه خوبن،
محراب، خوبه، اع، مهشاد صدام میکنه من برم
ارسلان، بای،
نیکا، محراب بود
ارسلان، ارع، بعد میگم چی شده بریم غذا بخوریم
نیک ا، بریم
دیانا، بعد از اینکه غذا خوردیم خالع عصمت طرف ها رو شست، منم رو مبل دراز کشیدم، ارسلان، رفته بود بالا نیکا تو اتاقش بود،
متین، من برم ماشین، ببرم روغن شو عوض کنه
دیانا، باشعع، بای
متین، بای،
ارسلان، دیانا ااااا
دیانا هممممم
ارسلان، بیا بالا
دیانا، باز چی چیشده، با بی حالی از پله ها رفتم بالا، وارد اتاق شدم،
ارسلان، کار کیه
دیانا، چی،
ارسلان، که لبتاب منو خراب کرده هه
دیانا، من چه میدونم
خالع، رفتم بالا ، چیشده
ارسلان، لبتاب بم هنگ کرده یکم
۱۰۸.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.