پارت (۱) بیوگرافیِ تو پیج خوانده شه آشنایی خانواده وو و کیم جیسو(ملکه آسمان)
امروز قرار بود خانواده وو به چین بروند.
چریونگ و رزان وسیله هاشون و بستن و آماده ی رفتن شدن.
جه:من هنوز بلیطا رو نگرفتم که چرا حاضر شدین؟!
ر:چی؟! تو که گفتی بلیطا رو گرفتی
جه:الکی گفتم چون هی میگفتین بلیطا رو گرفتی یا نه؟ منم چون کار داشتم، الکی میگفتم گرفتم تا ولم کنین
چ:از اول میدونستم به تو نمیشه اعتماد کرد
ر:الان میخوای چیکار کنیم ها؟ بجز امروز دیگه پروازی به چین نداریم!
جه:اونا میتونن یه هفته منتظر بمونن
ر:حاضرم با ماشین برم ولی یه هفته صبر نکنم تا بریم چین
چ:چی؟! ایندفعه دیگه با ماشین نریم، خیلی طول میکشه
جه:چریونگ راست میگه طول میکشه یه هفته صبر کن دیگه
ر:نه!همین الان حاضر شو با ماشین بریم وگرنه خودم و چریونگ میریم
چ:رو من حساب نکن من دوباره حالم بد میشه اگه با ماشین بریم
ر:اَه باشه یه هفته صبر میکنم
*یک هفته بعد*
امروز یک روز گرم است.
ر:جه میونگ!
جه میونگ:بله؟
ر:الان دیگه بلیطا رو گرفتی؟!
جه مینگ:آره،بریم؟
ر:آره من و چریونگ حاضریم، مگه نه چریونگ؟
چ:چی؟!من تازه با سر و صدای شما بیدار شدم چطوری به این سرعت ساکنو جمع کنم؟!
ر:چی؟! تو که دیشب گفتی حاضری!
چ:الکی گفتم!
جه:مثل اینکه بازم نمیتونیم بریم
ر:نه من دیگه نمیتونم تحمل کنم تروخدا حداقل با ماشین بریم
جه میونگ:باشه دیگه که نمیتونیم کاری بجز این کنیم
چ:وای نه لطفا ماشین خیلی بده
جه:نه به حرف خواهر برادر بزرگتر گوش کن
چ:آخه چرا؟! من تو ماشین حالم بد میشه
جه:مهم نیست حالا تا شب نشده وسایلت و جمع کن که سریع تر بریم
چ:اَه باشه کار دیگه ای که نمیتونم بکنم اَه
چریونگ وسایلش رو بست و همه آماده ی رفتن شدن، همه وسایلاشون و تو صندوق عقب گذاشتن ولی بدون اینکه در صندوق عقب و ببندن ماشین یهو بدون راننده حرکت کرد! همه رفتن دنبال ماشین ولی ماشین بازم واینستاد، چند دقیقه بعد ماشین وایستاد و یک خانم از ماشین پیاده شد جه میونگ با عصبانیت رفت سمت جیسو و گفت:
تو با چه اجازه ای با ماشین ما داشتی میرفتی؟؟
ج:مگه ملکه ها هم اجازه میخوان؟!
جه میونگ:چی ملکه؟! هه کره جنوبی که ملکه نداره
ج:مگه من گفتم کره جنوبی؟ من ملکه ی آسمونم
جه:چی ما که ملکه ی آسمون نداریم!
ج:دارین ولی خودتون خبر ندارین من ابرها رو به توفان ميندازم من هوا رو گرم میکنم من هوا رو سرد میکنم همه اینا کار منه
جه:اگه راست میگی الان هوا رو سرد کن
ج:باشه*سرد کردن هوا* بفرما
جه:وای چه سرد شد هوا رو به حالت عادی برگردون
ج:*گرم کردن هوا*
جه:آخيش، ولی چرا داشتی ماشینمون و میبردی؟
ج:میخواستم برم پیشه پادشاه لبخند ها
جه:پادشاه لبخند ها؟!
ج:آره
جه:یعنی الان میگی ما ببریمت پیش اون؟!
ج:آره لطفا
جه:باشه
چ:چی شد؟!
جه:هیچی فقط ما یه هم سفر داریم که میخواد باهامون بیاد،بیاین سوار شین
چریونگ و رزان وسیله هاشون و بستن و آماده ی رفتن شدن.
جه:من هنوز بلیطا رو نگرفتم که چرا حاضر شدین؟!
ر:چی؟! تو که گفتی بلیطا رو گرفتی
جه:الکی گفتم چون هی میگفتین بلیطا رو گرفتی یا نه؟ منم چون کار داشتم، الکی میگفتم گرفتم تا ولم کنین
چ:از اول میدونستم به تو نمیشه اعتماد کرد
ر:الان میخوای چیکار کنیم ها؟ بجز امروز دیگه پروازی به چین نداریم!
جه:اونا میتونن یه هفته منتظر بمونن
ر:حاضرم با ماشین برم ولی یه هفته صبر نکنم تا بریم چین
چ:چی؟! ایندفعه دیگه با ماشین نریم، خیلی طول میکشه
جه:چریونگ راست میگه طول میکشه یه هفته صبر کن دیگه
ر:نه!همین الان حاضر شو با ماشین بریم وگرنه خودم و چریونگ میریم
چ:رو من حساب نکن من دوباره حالم بد میشه اگه با ماشین بریم
ر:اَه باشه یه هفته صبر میکنم
*یک هفته بعد*
امروز یک روز گرم است.
ر:جه میونگ!
جه میونگ:بله؟
ر:الان دیگه بلیطا رو گرفتی؟!
جه مینگ:آره،بریم؟
ر:آره من و چریونگ حاضریم، مگه نه چریونگ؟
چ:چی؟!من تازه با سر و صدای شما بیدار شدم چطوری به این سرعت ساکنو جمع کنم؟!
ر:چی؟! تو که دیشب گفتی حاضری!
چ:الکی گفتم!
جه:مثل اینکه بازم نمیتونیم بریم
ر:نه من دیگه نمیتونم تحمل کنم تروخدا حداقل با ماشین بریم
جه میونگ:باشه دیگه که نمیتونیم کاری بجز این کنیم
چ:وای نه لطفا ماشین خیلی بده
جه:نه به حرف خواهر برادر بزرگتر گوش کن
چ:آخه چرا؟! من تو ماشین حالم بد میشه
جه:مهم نیست حالا تا شب نشده وسایلت و جمع کن که سریع تر بریم
چ:اَه باشه کار دیگه ای که نمیتونم بکنم اَه
چریونگ وسایلش رو بست و همه آماده ی رفتن شدن، همه وسایلاشون و تو صندوق عقب گذاشتن ولی بدون اینکه در صندوق عقب و ببندن ماشین یهو بدون راننده حرکت کرد! همه رفتن دنبال ماشین ولی ماشین بازم واینستاد، چند دقیقه بعد ماشین وایستاد و یک خانم از ماشین پیاده شد جه میونگ با عصبانیت رفت سمت جیسو و گفت:
تو با چه اجازه ای با ماشین ما داشتی میرفتی؟؟
ج:مگه ملکه ها هم اجازه میخوان؟!
جه میونگ:چی ملکه؟! هه کره جنوبی که ملکه نداره
ج:مگه من گفتم کره جنوبی؟ من ملکه ی آسمونم
جه:چی ما که ملکه ی آسمون نداریم!
ج:دارین ولی خودتون خبر ندارین من ابرها رو به توفان ميندازم من هوا رو گرم میکنم من هوا رو سرد میکنم همه اینا کار منه
جه:اگه راست میگی الان هوا رو سرد کن
ج:باشه*سرد کردن هوا* بفرما
جه:وای چه سرد شد هوا رو به حالت عادی برگردون
ج:*گرم کردن هوا*
جه:آخيش، ولی چرا داشتی ماشینمون و میبردی؟
ج:میخواستم برم پیشه پادشاه لبخند ها
جه:پادشاه لبخند ها؟!
ج:آره
جه:یعنی الان میگی ما ببریمت پیش اون؟!
ج:آره لطفا
جه:باشه
چ:چی شد؟!
جه:هیچی فقط ما یه هم سفر داریم که میخواد باهامون بیاد،بیاین سوار شین
۱.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.