فرشته ای که رفت p8
تهیونگ : قبلاً که من ددیت بودم حالا چیشد ها؟؟ ( داد)
کای :چی میگی برای خودت ها
ا.ت : کای بیا کنار
بعد ا.ت محکم زد تو گوش تهیونگ ( دستت بشکنه)
تهیونگ هم زد به ا.ت
کای هم زد به تهیونگ و کتک کاری شد 😐
که کوک عزیز رسید
دید دارن دعوا میکنن اومد جداشون کرد از همه جای تهیونگ خون میومد ( کای از تو بعید بوداا)
کوک : چیشده
تهیونگ : ولم کن (گریه کنان)
کوک : بیا بریم
تهیونگ : باشه ( گریه کنان)
کای : ا.ت این کی بود ؟
ا.ت : گفتن ماجرا به کای
کای: از ماشین پیدا شد رفت دوباره بزنتش😒😂
که ا.ت گفت : بشین بابا بریم 😂😂
رفتن خونشون
پرش زمانی به ماه بعد
راوی : کوک و یونا ازدواج کردن تهیونگ و جنی هم ازدواج کردن ا.ت و کای هم همینطور
ا.ت : عشقم
کای : بله بیب
ا.ت : روز اول کاریمه
کای : مراقب خودت خیلی باش چیزی کم که نداری
ا.ت : نه بابا چه مثلا میخواستم جز یه پیراشکی؟
کای : نمیدونم همینجوری گفتم
ا.ت : باشه
همدیگه رو بوسیدن و بغل کردن و ا.ت رفت
جنی : تهیونگ
تهیونگ : بله
جنی : اولین روز کارمه
تهیونگ : خب چیکار کنم ؟
جنی : نمیخوای بهم بگی بای
تهیونگ : الان منو از خواب بیدار کردی بهت بگم خدافس
جنی : اهه تو چرا اینجوری هستی ایش
تهیونگ : باشه برو خدافس
جنی : بای
تهیونگ : به سلامت
راوی :
گفتم که بهتون ازدواج کردن و کای برای ا.ت صبحونه آماده کرده بود چون اینجا جا مونده بود نوشتم و دوستش داشت
ولی تهیونگ از جنی خیلی زیاد به اون حد خوشش نمیومد
وعکس ازدواج هاشون هم هست اینا رو من نساختم و فقط داخل فیک چتم ازشون استفاده کردم اولی جنی و تهیونگ دومی ا.ت و کای سومی کوک و یونا
کای :چی میگی برای خودت ها
ا.ت : کای بیا کنار
بعد ا.ت محکم زد تو گوش تهیونگ ( دستت بشکنه)
تهیونگ هم زد به ا.ت
کای هم زد به تهیونگ و کتک کاری شد 😐
که کوک عزیز رسید
دید دارن دعوا میکنن اومد جداشون کرد از همه جای تهیونگ خون میومد ( کای از تو بعید بوداا)
کوک : چیشده
تهیونگ : ولم کن (گریه کنان)
کوک : بیا بریم
تهیونگ : باشه ( گریه کنان)
کای : ا.ت این کی بود ؟
ا.ت : گفتن ماجرا به کای
کای: از ماشین پیدا شد رفت دوباره بزنتش😒😂
که ا.ت گفت : بشین بابا بریم 😂😂
رفتن خونشون
پرش زمانی به ماه بعد
راوی : کوک و یونا ازدواج کردن تهیونگ و جنی هم ازدواج کردن ا.ت و کای هم همینطور
ا.ت : عشقم
کای : بله بیب
ا.ت : روز اول کاریمه
کای : مراقب خودت خیلی باش چیزی کم که نداری
ا.ت : نه بابا چه مثلا میخواستم جز یه پیراشکی؟
کای : نمیدونم همینجوری گفتم
ا.ت : باشه
همدیگه رو بوسیدن و بغل کردن و ا.ت رفت
جنی : تهیونگ
تهیونگ : بله
جنی : اولین روز کارمه
تهیونگ : خب چیکار کنم ؟
جنی : نمیخوای بهم بگی بای
تهیونگ : الان منو از خواب بیدار کردی بهت بگم خدافس
جنی : اهه تو چرا اینجوری هستی ایش
تهیونگ : باشه برو خدافس
جنی : بای
تهیونگ : به سلامت
راوی :
گفتم که بهتون ازدواج کردن و کای برای ا.ت صبحونه آماده کرده بود چون اینجا جا مونده بود نوشتم و دوستش داشت
ولی تهیونگ از جنی خیلی زیاد به اون حد خوشش نمیومد
وعکس ازدواج هاشون هم هست اینا رو من نساختم و فقط داخل فیک چتم ازشون استفاده کردم اولی جنی و تهیونگ دومی ا.ت و کای سومی کوک و یونا
۵.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.