The Last Gerlintman
فصل اول
ناگهان با به خاطر آوردن چیزی به عقب برگشت و به دیانایی چشم دوخت که سخت مشغول فکر کردن بود ظاهراً خیلی هم عمیق به مسئله ی توی ذهنش مشغول بود.
_دیانا!
فورا به سمتش برگشت و با چشمانی تقریبا باز تر از حد معمول بهش خیره شد.
_میشه با جاسفر و مایکل تماس بگیری ببینی اوضاع اونا چطور پیش میره؟ یه حسی بهم میگه این به روال پیش رفتن بی مشکل یه طوفانی پشتشه.
دیانا میتونست بفهمه این پروژه ای که شروع کردن چقدر برای نیلیا مهمه اما گاهی از این همه فشار و استرسی که اون به خودش وارد میکرد متعجب میشد.
_باشه الان به مایک زنگ میزنم. توام به کارت برس به خودت فشار نیار یا! اینقدرم به خودت استرس نده ....
لبخند ملیحی روانه نیلیا کرد برای حداقل کمی دلگرمی تا شاید یکم از اون همه آشوب وجودش کم کنه.
جاسفر رو برای نظارت بر کار های خارجه ی میلر به ونیز فرستاده بودن تا از سرمایه گذاری های مالی و برنامه های تقریبا مخفی jms` غافلگیر نشن.
مایکل هم که وکیل حقوقی شرکت بود،اغلب همه جا پرسه میزد تا اطلاعت کافی برای سرپا نگه داشتن شرکت تازه تاسیسشون پیدا کنه و شرکتشون رو به شیش سالگیش برسونه! حداقل ترین اما سختترین راه برای اون گروه انتقام جو همین بود.
یونجین هم معمولا درگیری شدید برای ایجاد سایت های مختلف داشت تا روابط شرکت pmc' رو گسترش بده و این روال به طور معمول شیش سال طول کشید.
حالا هشت سال از اولین روز تاسیس شرکت PMC میگذشت و موسس شرکت jms یعنی هارولد میلر یک هفته ی دیگه با پای خودش میومد تا چند درصد از سهام شرکت PMC رو بخره و این یعنی نیلیا به اصل ماجرایی که انتظارش رو میکشید رسیده بود.... .
لایک و کامنت یادتون نره!
فالو کن گممون نکنی.🫠💜
ناگهان با به خاطر آوردن چیزی به عقب برگشت و به دیانایی چشم دوخت که سخت مشغول فکر کردن بود ظاهراً خیلی هم عمیق به مسئله ی توی ذهنش مشغول بود.
_دیانا!
فورا به سمتش برگشت و با چشمانی تقریبا باز تر از حد معمول بهش خیره شد.
_میشه با جاسفر و مایکل تماس بگیری ببینی اوضاع اونا چطور پیش میره؟ یه حسی بهم میگه این به روال پیش رفتن بی مشکل یه طوفانی پشتشه.
دیانا میتونست بفهمه این پروژه ای که شروع کردن چقدر برای نیلیا مهمه اما گاهی از این همه فشار و استرسی که اون به خودش وارد میکرد متعجب میشد.
_باشه الان به مایک زنگ میزنم. توام به کارت برس به خودت فشار نیار یا! اینقدرم به خودت استرس نده ....
لبخند ملیحی روانه نیلیا کرد برای حداقل کمی دلگرمی تا شاید یکم از اون همه آشوب وجودش کم کنه.
جاسفر رو برای نظارت بر کار های خارجه ی میلر به ونیز فرستاده بودن تا از سرمایه گذاری های مالی و برنامه های تقریبا مخفی jms` غافلگیر نشن.
مایکل هم که وکیل حقوقی شرکت بود،اغلب همه جا پرسه میزد تا اطلاعت کافی برای سرپا نگه داشتن شرکت تازه تاسیسشون پیدا کنه و شرکتشون رو به شیش سالگیش برسونه! حداقل ترین اما سختترین راه برای اون گروه انتقام جو همین بود.
یونجین هم معمولا درگیری شدید برای ایجاد سایت های مختلف داشت تا روابط شرکت pmc' رو گسترش بده و این روال به طور معمول شیش سال طول کشید.
حالا هشت سال از اولین روز تاسیس شرکت PMC میگذشت و موسس شرکت jms یعنی هارولد میلر یک هفته ی دیگه با پای خودش میومد تا چند درصد از سهام شرکت PMC رو بخره و این یعنی نیلیا به اصل ماجرایی که انتظارش رو میکشید رسیده بود.... .
لایک و کامنت یادتون نره!
فالو کن گممون نکنی.🫠💜
۵۵۹
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.