چند پارتی جیمین
چند پارتی جیمین
معلم شیمی من
امروز سه شنبه بود همون روزی که ازش متنفرم باید دوباره شیمی بخونم تا معلم نفهمم دوباره ازمم بپرسه
ساعت ۵:۳۰ صبح
از خوای پاشدم دست صورتمو شستم و کتاب فا.ک.ی رو جلوم گزاشتم و شروع کردم له خوندش
ا.ت:آخه به من چیه من چرا باید ساختار اتم رو بدونم داشتم میخ ندم نیم ساعت گزشت و مامانم داخل آومد
مامان ا.ت:عزیزم بیا صبحانه
ا.ت:چشم
من ۱۶ سالمه و سال اول دبیرستانمه
رفتم پایین و صبحونه رو خوردم و رفتم اتاقم حاضر شدم
پرش زمانی به مدرسه
رسیدم مدرسه در ورودی رو باز کردم و رفتم داخل هیچکس تو سالت نبود رفتم داخل کلاسمون و پرده هارو کناز زدم و نشستم و اون کتاب که ازش تنفر دارم شیمی رو باز کردم که جناب پارک تشریف آوردن
ا.ت:صبح بخیر استاد(تعظیم)
جیمین :صبح بخیر
ا.ت:استاد چه زود اومدین !
جیمین :خب من همیشه زود میام کلاس و بعدش هم میرم تا همه بچه ها بیان
ا.ت:بله متاسفم یادم رفته بود
۱۰ مین گزشت و من این مبحث کوفتی رو نمیفیدم رفتم سمت استاد
ا.ت:استاد میشه اینو یه بار توضیح بدین
جیمین :چرا که نه
ویو جیمین
چند وقتی بود از این شاگردم خوشم میومد و دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی نمیخواستم جوری رفتار کنم که هولم رسیدم کلاس با دیدنش خوشحال شدم ولی بروز ندادم ...و رفتم نشستم محوش شده بودم جوری که داشت با یه کتاب کلنجار میرفت هم برام قشنگ بود آوند سمتم و ازم کمک خواست از کمرش گرفتم و نشوندم رو باهام .....
خماری 🎀💖
شرایط :۷ لایک .۱۰ کامنت
معلم شیمی من
امروز سه شنبه بود همون روزی که ازش متنفرم باید دوباره شیمی بخونم تا معلم نفهمم دوباره ازمم بپرسه
ساعت ۵:۳۰ صبح
از خوای پاشدم دست صورتمو شستم و کتاب فا.ک.ی رو جلوم گزاشتم و شروع کردم له خوندش
ا.ت:آخه به من چیه من چرا باید ساختار اتم رو بدونم داشتم میخ ندم نیم ساعت گزشت و مامانم داخل آومد
مامان ا.ت:عزیزم بیا صبحانه
ا.ت:چشم
من ۱۶ سالمه و سال اول دبیرستانمه
رفتم پایین و صبحونه رو خوردم و رفتم اتاقم حاضر شدم
پرش زمانی به مدرسه
رسیدم مدرسه در ورودی رو باز کردم و رفتم داخل هیچکس تو سالت نبود رفتم داخل کلاسمون و پرده هارو کناز زدم و نشستم و اون کتاب که ازش تنفر دارم شیمی رو باز کردم که جناب پارک تشریف آوردن
ا.ت:صبح بخیر استاد(تعظیم)
جیمین :صبح بخیر
ا.ت:استاد چه زود اومدین !
جیمین :خب من همیشه زود میام کلاس و بعدش هم میرم تا همه بچه ها بیان
ا.ت:بله متاسفم یادم رفته بود
۱۰ مین گزشت و من این مبحث کوفتی رو نمیفیدم رفتم سمت استاد
ا.ت:استاد میشه اینو یه بار توضیح بدین
جیمین :چرا که نه
ویو جیمین
چند وقتی بود از این شاگردم خوشم میومد و دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی نمیخواستم جوری رفتار کنم که هولم رسیدم کلاس با دیدنش خوشحال شدم ولی بروز ندادم ...و رفتم نشستم محوش شده بودم جوری که داشت با یه کتاب کلنجار میرفت هم برام قشنگ بود آوند سمتم و ازم کمک خواست از کمرش گرفتم و نشوندم رو باهام .....
خماری 🎀💖
شرایط :۷ لایک .۱۰ کامنت
۶۵۴
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.