Part 14
کوک یه دفعه بوسم کرد.
من : چیکار میکنی عوضی
کوک: اروم باش.......
دو دقیقه بعد
تهیونگ: کوک(داد)
کوک: اروم باش هه سو خوابه(عصبانیت)
تهیونگ: چی!!! چرا بغل تو خوابیده!؟
کوک: دلش میخواسته😠
جیمین: اییییی بسه دیگه از اخر این دختره از دستمون خودشکی میکنه .بزارید خودش انتخاب کنه دوس داره با کی باشه.
دو روز بعد
توی خونه دخترا بودم جنی داشت میگفت یه پسره ازش خواستگاری کرده و اونم خیلی دوسش داره
منم خیلی خوشحال بودم چون بلاخره فرد مورد علاقشو پیدا کرد.
تهیونگ زنگ زد۰۰۰۰۰۰ کجایی؟
من: خونه دخترا!
تهیونگ: زود بیا کارت دارم!
گفتم باشه
زود از دخترا خدافظی کردم رفتم به لوکیشنی که تهیونگ فرستاده بود
دیدم پسران گفتم چه خبره
من: تهیونگ جیمین کوک چرا کت شلوار پوشیدین؟
انگار میخواین داماد بشیناااا😂😂 خوشتیپ شدید به سلامتی عروس کیه؟
پسرا : خودتی
من: چیییییی
نامجون: ببین تا الان سرت دعوا زیاد بوده باید یکی از اینا رو واسه نامزدی انتخاب کنی😅
من: نه نمیشه
جیمین: حرف نزن(داد) فقط بگو با کدوممون بیشتر ارامش میگیری.
من: نکنین دیگه(گریه)
اگه یکی و انتخاب کنم اون دو تا دیگه دوس پسرم بشن خوب 😂
پسرا::: اوکی
من: خدایااا کدومو انتخاب کنم
تهیونگ و که بودنش واسم خوشه
یا کوک که مراقبمه
یا جیمین که به همه درد و دلام گوش میده؟؟؟
تصمیمو گرفتم کوک ❤️
همه: داد زدن
جیمین و تهیونگ ماتشون برده بود.
دو ماه از نامزدیمون گذشت.......
کوک دسته بزن پیدا کرده بود منو میزد نمیدونم چرا ولی هر بار که پسرا پیشم میومدن اینطوری میشد.
یه روز تهیونگ منو تنها گیر اورد.
تهیونگ: اذیتت نمیکنه؟
من: نه
تهیونگ: دوسش داری ؟
من: خوب
تهیونگ :میدونم میزنت
بیا باهم فرار کنیم
قول میدم حواسم بهت باشه!
من: کوک چی؟
ول کن فهمیدی(داد) جیمین که ازدواج کرد و تو الان مثل خواهری براش فقط من منتظرت موندم روانی(داد)
از اولم منو باید انتخاب میکردی.
درجا رفتم بغل تهیونگ و گفتم باشه هر چی تو بگی چون دیگه طاقت کتک خوردن از کوک و نداشتم.همه بدنم کبود شده بود تهیونگم اینو فهمیده بود......
من : چیکار میکنی عوضی
کوک: اروم باش.......
دو دقیقه بعد
تهیونگ: کوک(داد)
کوک: اروم باش هه سو خوابه(عصبانیت)
تهیونگ: چی!!! چرا بغل تو خوابیده!؟
کوک: دلش میخواسته😠
جیمین: اییییی بسه دیگه از اخر این دختره از دستمون خودشکی میکنه .بزارید خودش انتخاب کنه دوس داره با کی باشه.
دو روز بعد
توی خونه دخترا بودم جنی داشت میگفت یه پسره ازش خواستگاری کرده و اونم خیلی دوسش داره
منم خیلی خوشحال بودم چون بلاخره فرد مورد علاقشو پیدا کرد.
تهیونگ زنگ زد۰۰۰۰۰۰ کجایی؟
من: خونه دخترا!
تهیونگ: زود بیا کارت دارم!
گفتم باشه
زود از دخترا خدافظی کردم رفتم به لوکیشنی که تهیونگ فرستاده بود
دیدم پسران گفتم چه خبره
من: تهیونگ جیمین کوک چرا کت شلوار پوشیدین؟
انگار میخواین داماد بشیناااا😂😂 خوشتیپ شدید به سلامتی عروس کیه؟
پسرا : خودتی
من: چیییییی
نامجون: ببین تا الان سرت دعوا زیاد بوده باید یکی از اینا رو واسه نامزدی انتخاب کنی😅
من: نه نمیشه
جیمین: حرف نزن(داد) فقط بگو با کدوممون بیشتر ارامش میگیری.
من: نکنین دیگه(گریه)
اگه یکی و انتخاب کنم اون دو تا دیگه دوس پسرم بشن خوب 😂
پسرا::: اوکی
من: خدایااا کدومو انتخاب کنم
تهیونگ و که بودنش واسم خوشه
یا کوک که مراقبمه
یا جیمین که به همه درد و دلام گوش میده؟؟؟
تصمیمو گرفتم کوک ❤️
همه: داد زدن
جیمین و تهیونگ ماتشون برده بود.
دو ماه از نامزدیمون گذشت.......
کوک دسته بزن پیدا کرده بود منو میزد نمیدونم چرا ولی هر بار که پسرا پیشم میومدن اینطوری میشد.
یه روز تهیونگ منو تنها گیر اورد.
تهیونگ: اذیتت نمیکنه؟
من: نه
تهیونگ: دوسش داری ؟
من: خوب
تهیونگ :میدونم میزنت
بیا باهم فرار کنیم
قول میدم حواسم بهت باشه!
من: کوک چی؟
ول کن فهمیدی(داد) جیمین که ازدواج کرد و تو الان مثل خواهری براش فقط من منتظرت موندم روانی(داد)
از اولم منو باید انتخاب میکردی.
درجا رفتم بغل تهیونگ و گفتم باشه هر چی تو بگی چون دیگه طاقت کتک خوردن از کوک و نداشتم.همه بدنم کبود شده بود تهیونگم اینو فهمیده بود......
۷.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.