پارت۲۵فیک:جرقه عشق
بعداز چنددقیقه،رسیدیم عمارت،آجوماوخدمتکارامشغول آماده کردن غذابودن،من وکوک رفتیم اتاق وخریدامون رو گذاشتیم تو اتاق ولباس هامون رو عوض کردیم(اسلاید۲و۳)،وبعد اومدیم تا غذابخوریم،آجوما وخدمتکارا غذارو آماده کرده بودن
کوک رفت ونشست پشت میز وبهم اشاره کرد که رو پاش بشینم،از خدمتکارا وآجوما خجالت میکشیدموسرمو پایین انداختم ونشستم روپاش بعد اینکه همه خدمتکارا رفتن آشپزخونه به کوک گفتم
_کوک،میشه بشینم رو صندلی؟
+چرا؟
_آخه خجالت میکشم،زشته که روپات بشینم
+خخخخخخ خجالت میکشی یامیترسی؟
_چی؟میترسم؟ازچی؟
+خوب گفتم شاید از چیزی که روش نشستی میترسی،میترسی که بیداربشه ودوباره کارتو بسازه وخجالت رو بهونه میکنی
_نخیرم،،اصلا هم اینطور نیس
+خخخخخخخخخ باش،بشین رو صندلی
_ممنونم عشقم
نشستم رو صندلی وشروع به خوردن کردیم که ناگهان گوشی کوک زنگ خورد،نمیدونم کی بودکه کوک تا شمارشو دید عصبانی شدو رد تماس کرد،نگران شدم وازش پرسیدم
_کوک؟چیزی شده؟
+نه عشقم نگران نباش غذاتو بخور
کوک عصبانی بود وبراهمین من چیزی نپرسیدم وشروع کردم به خوردن غذا ولی دلشوره داشتم یعنی کی بود که کوک اینقدر عصبانی شده
همین طوری بدون هیچ حرفی غذا میخوردیم که بازم گوشی کوک زنگ خورد وکوک اینبار بلند شد وگوشیش رو برداشت ورفت طبقه بالا ودر اتاق رو باز کرد ورفت داخل ودر وبست.خیلی دلشوره داشتم ونمیتونستم غذا بخورم پس دست از غذا برداشتم ومنتظر کوک موندم...
ویو کوک
داشتیم غذا میخوردیم که شوگا زنگ زد خیلی عصبی شدم اخه حس میکنم که اون عوضی هم به ات یه حسایی داره پس زود رد تماس کردم وات ازم پرسید کیه ومن هم سعی کردم آرومش کنم وگفتم کسی نیس ودوباره شروع به غذا خوردن کردیم که بازم زنگ زد،دیگه نمیتونستم تحمل کنم ،پس گوشیو برداشتم ورفتم تو اتاقم ودرو بستم وبعد جواب دادم:
+چیه عوضی؟چرا بهم زنگ میزنی لعنتی؟
/الو کوک،خواهش میکنم قطع نکن،لطفا به حرفام گوش کن
+بنال،چرا بهم زنگ زدی؟
/کوک من خیانت کار نیستم،من پلیسارو خبر نکردم به هر چه که میپرستی قسم میخورم که راس میگم
+دیگه حرفات رو باور نمیکنم عوضی
/خواهش میکنم کوک،باشه اگه حرفامو باور نمیکنی نکن،فقط اجازه بده که ات بره،خواهش میکنم
+بزارم بره خخخخ مگه تو چیکارشی که اینو ازم میخای؟
/من؟خ خوب من شوهرشم
+خخخخخخ که اینطور،بازم که زر میزنی
/منظورت چیه؟
+من خودم دخترونگیه ات رو گرفتم،پس بیخود برام زنم نکن وخفه شو
/چی؟تو چیکار کردی؟
+من ات رو مال خودم کردم،ودوسش دارم ومیخام باهاش ازدواج کنم وبهتره دیگه سراغشو نگیری چون برات بد تموم میشه فهمیدی؟
/لعنتییییییییی،من میکشمتتتتتتتت به خاطر بلایی که سر ات آوردییییییییی
+خفه شوووو ودرضمن سهام وشرکتت هم ارزونی خودت من دیگه حاضر نیستم ات رو باصدتا سهام هم عوض کنم،پس دیگه بهم زنگ نزن......
/الووو،الووووو،لعنتیییی جواب بدهههههههه
قطع کردم وبعد خاموش کردم وگوشیو گذاشتم تو اتاق وبعد رفتم از اتاق بیرون،ات همچنان منتظر من بود وغذا نمیخورد،پس زود از پله ها رفتم پایین ورفتم پشت میز نشستم
+عشقم چرا نمیخوری؟
_خوب،منتظر تو بودم
+اوخییی چه بیبی خوبی دارم من
_خخخخخخ.کوک کی زنگ زده بود؟
+هیشکی،یه عوضی
_یه عوضی؟
+آره تو کار من عوضی زیاده،تو خودتو نگران نکن وغذاتو بخور عشقم یا نکنه بازم دلت میخاد که روش بشینی برا همینه که نمیخوری؟
_روش بشینم؟روچی؟
به پایین تنم اشاره کردم وگفتم:رواین
_هیییییی اصلا هم اینطور نیس،باشه بابا نخاستیم بدونیم کیه خوب شد؟
+خوبه،حالا غذاتو بخور عشقم
_باش
+دوست دارم
_منم دوست دارم
........
ویوشوگا:
کاش به کوک زنگ نمیزدم،تا شنیدم که چه بلایی سر ات آورده تمام تنم سست شد.ولی همه این کارا تقصیر منه،من کسیم که باید سرزنش بشه،من پای ات رو به این ماجرا باز کردم
کوک گفت که میخاد با ات ازدواج کنه،یعنی ات هم راضیه،یا فقط به زور داره این کارو میکنه؟
ولی من نمیزارم ،برام مهم نیس که کوک دخترونگیش رو گرفته ،من بازم میخامش،من عاشقشم واز دست اون عوضی نجاتش میدم،خودم کردم خودم هم درستش میکنم،فقط باید منتظر فرصت مناسبی باشم تا فراریش بدم....
.
.
خوب دوستان ببخشید که دیر شد،سرم شلوغ بود،لطفا ازش حمایت کنید تا پارت بعدیو زودتر بزارم😘😘
.
.
عه تو که هنوز وایسادی!بدو اون قلبو قرمز کن دیگه بدو بدو😚
کوک رفت ونشست پشت میز وبهم اشاره کرد که رو پاش بشینم،از خدمتکارا وآجوما خجالت میکشیدموسرمو پایین انداختم ونشستم روپاش بعد اینکه همه خدمتکارا رفتن آشپزخونه به کوک گفتم
_کوک،میشه بشینم رو صندلی؟
+چرا؟
_آخه خجالت میکشم،زشته که روپات بشینم
+خخخخخخ خجالت میکشی یامیترسی؟
_چی؟میترسم؟ازچی؟
+خوب گفتم شاید از چیزی که روش نشستی میترسی،میترسی که بیداربشه ودوباره کارتو بسازه وخجالت رو بهونه میکنی
_نخیرم،،اصلا هم اینطور نیس
+خخخخخخخخخ باش،بشین رو صندلی
_ممنونم عشقم
نشستم رو صندلی وشروع به خوردن کردیم که ناگهان گوشی کوک زنگ خورد،نمیدونم کی بودکه کوک تا شمارشو دید عصبانی شدو رد تماس کرد،نگران شدم وازش پرسیدم
_کوک؟چیزی شده؟
+نه عشقم نگران نباش غذاتو بخور
کوک عصبانی بود وبراهمین من چیزی نپرسیدم وشروع کردم به خوردن غذا ولی دلشوره داشتم یعنی کی بود که کوک اینقدر عصبانی شده
همین طوری بدون هیچ حرفی غذا میخوردیم که بازم گوشی کوک زنگ خورد وکوک اینبار بلند شد وگوشیش رو برداشت ورفت طبقه بالا ودر اتاق رو باز کرد ورفت داخل ودر وبست.خیلی دلشوره داشتم ونمیتونستم غذا بخورم پس دست از غذا برداشتم ومنتظر کوک موندم...
ویو کوک
داشتیم غذا میخوردیم که شوگا زنگ زد خیلی عصبی شدم اخه حس میکنم که اون عوضی هم به ات یه حسایی داره پس زود رد تماس کردم وات ازم پرسید کیه ومن هم سعی کردم آرومش کنم وگفتم کسی نیس ودوباره شروع به غذا خوردن کردیم که بازم زنگ زد،دیگه نمیتونستم تحمل کنم ،پس گوشیو برداشتم ورفتم تو اتاقم ودرو بستم وبعد جواب دادم:
+چیه عوضی؟چرا بهم زنگ میزنی لعنتی؟
/الو کوک،خواهش میکنم قطع نکن،لطفا به حرفام گوش کن
+بنال،چرا بهم زنگ زدی؟
/کوک من خیانت کار نیستم،من پلیسارو خبر نکردم به هر چه که میپرستی قسم میخورم که راس میگم
+دیگه حرفات رو باور نمیکنم عوضی
/خواهش میکنم کوک،باشه اگه حرفامو باور نمیکنی نکن،فقط اجازه بده که ات بره،خواهش میکنم
+بزارم بره خخخخ مگه تو چیکارشی که اینو ازم میخای؟
/من؟خ خوب من شوهرشم
+خخخخخخ که اینطور،بازم که زر میزنی
/منظورت چیه؟
+من خودم دخترونگیه ات رو گرفتم،پس بیخود برام زنم نکن وخفه شو
/چی؟تو چیکار کردی؟
+من ات رو مال خودم کردم،ودوسش دارم ومیخام باهاش ازدواج کنم وبهتره دیگه سراغشو نگیری چون برات بد تموم میشه فهمیدی؟
/لعنتییییییییی،من میکشمتتتتتتتت به خاطر بلایی که سر ات آوردییییییییی
+خفه شوووو ودرضمن سهام وشرکتت هم ارزونی خودت من دیگه حاضر نیستم ات رو باصدتا سهام هم عوض کنم،پس دیگه بهم زنگ نزن......
/الووو،الووووو،لعنتیییی جواب بدهههههههه
قطع کردم وبعد خاموش کردم وگوشیو گذاشتم تو اتاق وبعد رفتم از اتاق بیرون،ات همچنان منتظر من بود وغذا نمیخورد،پس زود از پله ها رفتم پایین ورفتم پشت میز نشستم
+عشقم چرا نمیخوری؟
_خوب،منتظر تو بودم
+اوخییی چه بیبی خوبی دارم من
_خخخخخخ.کوک کی زنگ زده بود؟
+هیشکی،یه عوضی
_یه عوضی؟
+آره تو کار من عوضی زیاده،تو خودتو نگران نکن وغذاتو بخور عشقم یا نکنه بازم دلت میخاد که روش بشینی برا همینه که نمیخوری؟
_روش بشینم؟روچی؟
به پایین تنم اشاره کردم وگفتم:رواین
_هیییییی اصلا هم اینطور نیس،باشه بابا نخاستیم بدونیم کیه خوب شد؟
+خوبه،حالا غذاتو بخور عشقم
_باش
+دوست دارم
_منم دوست دارم
........
ویوشوگا:
کاش به کوک زنگ نمیزدم،تا شنیدم که چه بلایی سر ات آورده تمام تنم سست شد.ولی همه این کارا تقصیر منه،من کسیم که باید سرزنش بشه،من پای ات رو به این ماجرا باز کردم
کوک گفت که میخاد با ات ازدواج کنه،یعنی ات هم راضیه،یا فقط به زور داره این کارو میکنه؟
ولی من نمیزارم ،برام مهم نیس که کوک دخترونگیش رو گرفته ،من بازم میخامش،من عاشقشم واز دست اون عوضی نجاتش میدم،خودم کردم خودم هم درستش میکنم،فقط باید منتظر فرصت مناسبی باشم تا فراریش بدم....
.
.
خوب دوستان ببخشید که دیر شد،سرم شلوغ بود،لطفا ازش حمایت کنید تا پارت بعدیو زودتر بزارم😘😘
.
.
عه تو که هنوز وایسادی!بدو اون قلبو قرمز کن دیگه بدو بدو😚
۴.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.