(وقتی باهاش حرف زدنی...p1 )
داشتی همزمان ماشین میروندی و با فلیکس حرف میزدی. فلیکس برای تورشون مدتی نبود و البته بیشتر از همه چیز دلش واسه تو تنگ میشد و نگرانت بود، زود به زود زنگ میزد و باهات حرف میزد تا مطمعن بشه حالت خوبه و هیچ مشکلی پیش نیومده.
و این تماس تلفنی هم یکی از اونا بود داشتین با فلیکس درمورد اتفاقاتی که امروز براتون افتاده بود حرف میزدین که البته طبق معمول صدای سروصدای پسرا میومد.چیزایی که واضح میشنیدی این بود«هیونجین قراره تورو توی فر 180 درجه بزارم»
مطمعن بودی لینو بود.
وقتی فلیکس رفت یه مکان ساکت دوباره به حرفاتون ادامه دادین که ناگهان دور زدنی ماشینی به ماشین تو کبوند.
فلیکس صدای جیغت و صدای برخورد ماشینو شنید و شروع کرد به صدا کردنت.
«ا/ت.. ا/ت..صدامو میشنوی.. حالت خوبه»
هیچ جوابی نشنید و صدایی از غوغا جمعیت شنید.
«اون زندس؟ »
«بیاریمش بیرون؟ »
«نه،بهش دست نزنین بزارین امبولانس برسه»
فلیکس با نگرانی داشت گوش میکرد و پسرا داشتن ارومش میکردن. و وقتی امبولانس رسید مردی گوشی رو برداشت .
«دختری که تو ماشین بود حالش چطوره؟ »
فلیکس با اضطراب پرسید.
«هنوز نبض داره ولی زخم های خیلی بدی داره. الان تو امبولانسه برای اینکه خبر بگیری ازش به این شماره زنگ بزن..... »
فلیکس گوشیو قطع کرد و با ساکش به بیرون دوید با وجود اینکه پسرا دنبالش بودن و صداش میکردن بدون اهمیتی رفت... تنها چیزی که تو ذهنش بود تو بودی و الان باید با پروازی که 20 دقیقه بعد بود خودشو کنارت میرسوند.
و این تماس تلفنی هم یکی از اونا بود داشتین با فلیکس درمورد اتفاقاتی که امروز براتون افتاده بود حرف میزدین که البته طبق معمول صدای سروصدای پسرا میومد.چیزایی که واضح میشنیدی این بود«هیونجین قراره تورو توی فر 180 درجه بزارم»
مطمعن بودی لینو بود.
وقتی فلیکس رفت یه مکان ساکت دوباره به حرفاتون ادامه دادین که ناگهان دور زدنی ماشینی به ماشین تو کبوند.
فلیکس صدای جیغت و صدای برخورد ماشینو شنید و شروع کرد به صدا کردنت.
«ا/ت.. ا/ت..صدامو میشنوی.. حالت خوبه»
هیچ جوابی نشنید و صدایی از غوغا جمعیت شنید.
«اون زندس؟ »
«بیاریمش بیرون؟ »
«نه،بهش دست نزنین بزارین امبولانس برسه»
فلیکس با نگرانی داشت گوش میکرد و پسرا داشتن ارومش میکردن. و وقتی امبولانس رسید مردی گوشی رو برداشت .
«دختری که تو ماشین بود حالش چطوره؟ »
فلیکس با اضطراب پرسید.
«هنوز نبض داره ولی زخم های خیلی بدی داره. الان تو امبولانسه برای اینکه خبر بگیری ازش به این شماره زنگ بزن..... »
فلیکس گوشیو قطع کرد و با ساکش به بیرون دوید با وجود اینکه پسرا دنبالش بودن و صداش میکردن بدون اهمیتی رفت... تنها چیزی که تو ذهنش بود تو بودی و الان باید با پروازی که 20 دقیقه بعد بود خودشو کنارت میرسوند.
۱.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.