همه چی از اون شب شروع شد...؟!p30
*شرط کامنتا نرسیده بود ولی من بخاطر اینکه تا ۱۲ خرداد نیستم،براتون دو تا پارت میزارم...😐😤*
بنظرتون یونجی کجاست ؟
جیمین به دخترا و پسرا گفت همه رفتن و کل سئول رو دنبال یونجی گشتن اما یونجی نبود که نبود...
یهو یه بارون شدید شروع به باریدن کرد...(پیش ماعم بارونه...😑)همون لحظه بود که جیمین...
یونجی ویو.
عایشش جیمین شی اخه چرا منو فرستادی دنبال نخود سیاه...ها؟
اههه...داشتم میرفتم پیش میونگ تا باهاش حرف بزنم که با اون صحنه مواجه شدم...یعنی چی؟این چیه؟چرا میونگ جیمینو بوسید ؟هااا چ.چرا بهش می.میگه د.ددی؟
نمیدونم چرا اما صبر نکردم ببینم چی میشه و سریع گوشیم و داشتم و رفتم سمت بار...ساعت حدود ۳ بود که رفتم و الان ساعت ۱۱ نصفه شبه...از وقتی رفتم بار فقط دارم مشروب میخورم...حالم و حرکاتم اصلا ست خودم نبود...
دیگه خسته شدم و حساب کردم و اومدم بیرون...هه!بارونه...
+اخ جوون باروووون*داد و گریه*اما من که چتر ندارم*اروم و کیوت*اشکال نداره بدون چتر بیشتر حال میده...
شروع کردم به راه رفتن و دوباره گریم گرفت...اینقدر راه رفته بودم که دیگه جونی واسه پاهام نمونده بود... کاملا خیس شده بودم...نمیدونستم اینا که روی صورتمه اشکه یا بارون...میخواستم از خیابون رد شم که یهو یه نور دیدم صدای بوق...منتظر بودم که ماشین بهم بخوره ک...
جیمین ویو.
کل سئول رو دنبال یونجی گشتیم...گوشیش خاموش بود هرچی بهش زنگ میزدیم جواب نمیداد...اخرش از هم جدا شدیم و هرکس یه جا رفت...داشتم پیاده از جلوی یه بار رد میشدم که ماشین یونجی رو دیدم...رفتم اونجا و از کارکنا پرسیدم ولی اونا گفتن حدود ۲ ساعتی میشه که رفته...پیاده زدن به دل خیابون...کاملا خیس اب شده بودم...چرا بارون اینقدر شدیدههه؟بگذریم،داشتم همه جای خیابونو نگاه میکردم که...
او.اون یونجی بودد...یا خدا !
سریع رفتم سمتش و دستشو کشیدم که افتاد تو بغلم...سریع رفتم تو پیاده رو که...
پارت بعدو الان اپ میکنم...
حمایت؟🌸🦋
بنظرتون یونجی کجاست ؟
جیمین به دخترا و پسرا گفت همه رفتن و کل سئول رو دنبال یونجی گشتن اما یونجی نبود که نبود...
یهو یه بارون شدید شروع به باریدن کرد...(پیش ماعم بارونه...😑)همون لحظه بود که جیمین...
یونجی ویو.
عایشش جیمین شی اخه چرا منو فرستادی دنبال نخود سیاه...ها؟
اههه...داشتم میرفتم پیش میونگ تا باهاش حرف بزنم که با اون صحنه مواجه شدم...یعنی چی؟این چیه؟چرا میونگ جیمینو بوسید ؟هااا چ.چرا بهش می.میگه د.ددی؟
نمیدونم چرا اما صبر نکردم ببینم چی میشه و سریع گوشیم و داشتم و رفتم سمت بار...ساعت حدود ۳ بود که رفتم و الان ساعت ۱۱ نصفه شبه...از وقتی رفتم بار فقط دارم مشروب میخورم...حالم و حرکاتم اصلا ست خودم نبود...
دیگه خسته شدم و حساب کردم و اومدم بیرون...هه!بارونه...
+اخ جوون باروووون*داد و گریه*اما من که چتر ندارم*اروم و کیوت*اشکال نداره بدون چتر بیشتر حال میده...
شروع کردم به راه رفتن و دوباره گریم گرفت...اینقدر راه رفته بودم که دیگه جونی واسه پاهام نمونده بود... کاملا خیس شده بودم...نمیدونستم اینا که روی صورتمه اشکه یا بارون...میخواستم از خیابون رد شم که یهو یه نور دیدم صدای بوق...منتظر بودم که ماشین بهم بخوره ک...
جیمین ویو.
کل سئول رو دنبال یونجی گشتیم...گوشیش خاموش بود هرچی بهش زنگ میزدیم جواب نمیداد...اخرش از هم جدا شدیم و هرکس یه جا رفت...داشتم پیاده از جلوی یه بار رد میشدم که ماشین یونجی رو دیدم...رفتم اونجا و از کارکنا پرسیدم ولی اونا گفتن حدود ۲ ساعتی میشه که رفته...پیاده زدن به دل خیابون...کاملا خیس اب شده بودم...چرا بارون اینقدر شدیدههه؟بگذریم،داشتم همه جای خیابونو نگاه میکردم که...
او.اون یونجی بودد...یا خدا !
سریع رفتم سمتش و دستشو کشیدم که افتاد تو بغلم...سریع رفتم تو پیاده رو که...
پارت بعدو الان اپ میکنم...
حمایت؟🌸🦋
۶.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.