فیک magic
magic 🪄✨
part 3
که یک دفعه یه میمون از اونجا رد شد دروغ چرا آخه کدوم خری تنها میاد به همچین مأموریت مزخرفی ولی خب یه حسی بهم میگفت نرم خب اون کتابی که اونجا بود رو کشیدم که یه پله برقی متروکه که سه متر جلو تر بود رفتم توش از پله برقی ها رفتم بالا که فکر کنم به طبقه آخر رسیده بودم کلی گزارش راجب به اونجا نوشتم خب کارم تموم شد الان باید برگردم از پله برقی رفتم پایین که با در مخفی بسته شده مواجه شدم ......نهههههههههه من گیر افتادم رفتم یه کم کوبیدم به در که یه آجر عجیب دیدم رفتم فشارش دادم که بله در باز شد خب سریع از اون منطقه دور شدم و بعد چند ساعت به هتل رسیدم به اتاقم رفتم و گزارش هارو توی دفترم نوشتم بعدش به مامانم زنگ زدم
اما جواب نداد حتما خوابه یا بیرونه بجاش بهش پیام دادم
رفتم پایین تا کمی گشت بزنم که توی آسانسور یه مردی رو دیدم عجیب بود که منو با تعجب نگام کرد بعدش گفت:ببخشید من شمارو جایی ندیدم
ا.ت:فکر نکنم
مرد:آها پس ببخشید
تهیونگ ویو
احساس میکنم این دختره رو جایی دیدم وا..وایسا این همون دختری هست که داشت میرفت مخفی گاه جادویی اگه بازم بیاد چی!؟
ا.ت ویو
این مرده چرا همش زل زده به من ولش رفتم سمت اتاقم اما اونم داشت دنبالم میومد ولش شاید اونم اتاقش اینجاست رفتم تو اتاقم در رو بستم از تو چشمی نگاه کردم دیدم اون مرده اتاق روبه رویی منه محض احتیاط درو از پشت قفل کردم بعدش رفتم یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون
نشسته بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم مدیر لی زنگ زده سریع جواب دادم:
مدیر لی:سلام ا.ت
ا.ت:سلام کاری داشتید
مدیر لی:ا.ت یه منطقه رو پیدا کردم که ممنوعه هست میخوام بعد از اون یدونه مکانی که قراره فردا بری بعدش اونو بری
ا.ت:اما من یه منطقه جدید پیدا کردم
مدیر لی: کجاس
ا.ت:یه شهر بازیه ممنوعه هست
مدیر لی:اسمش
ا.ت:خرابه
مدیر لی:پس اسمش خرابه
ا.ت:بلع
مدیر لی: منطقه ای که من میگم دقیقا پشت اون شهر بازیه ممنوعه هست
ا.ت:آها بله مرسی
مدیر لی:من دیگه باید برم تا دو هفته دیگه گزارش هارو میخوام بعد میری شهر جدید
ا.ت:بله مرسی خدانگهدار
مدیر لی: خداحافظ
قطع کرد
خوب تا الان باید سه تا منطقه برم رفتم سریع لباسم رو پوشیدم رفتم تا گزارش هارو بنویسم بالاخره تموم شدن که دوباره اون مدیر لی زنگ زد جواب دادم:
مدیر لی:الو سلام ا.ت نمیخواد چیزی بگی فقط خواستم بگم برای اطلاعات بیشتر باید به مهمونی که امروز توی هتل هست بری ساعت ۱۰تا ۲هست
ا.ت:بله...چ..شم(یهو قطع کرد)
وااااااا منگل آخه الان باید به من میگفت بزار ببینم ساعت چنده خدایا شکرت که ساعت ۸ خب پس وقت دارم یه لباس صورتی که یقه آستینش سورمه ای بود رو پوشیدم بعدش هم یه کفش کرمی پوشیدم و رفتم پایین ....
فلش بک به مهمونی
نشسته بودم روی صندلی که.......
شرطا
۲۰ تا کامنت
۱۰ تا لایک
part 3
که یک دفعه یه میمون از اونجا رد شد دروغ چرا آخه کدوم خری تنها میاد به همچین مأموریت مزخرفی ولی خب یه حسی بهم میگفت نرم خب اون کتابی که اونجا بود رو کشیدم که یه پله برقی متروکه که سه متر جلو تر بود رفتم توش از پله برقی ها رفتم بالا که فکر کنم به طبقه آخر رسیده بودم کلی گزارش راجب به اونجا نوشتم خب کارم تموم شد الان باید برگردم از پله برقی رفتم پایین که با در مخفی بسته شده مواجه شدم ......نهههههههههه من گیر افتادم رفتم یه کم کوبیدم به در که یه آجر عجیب دیدم رفتم فشارش دادم که بله در باز شد خب سریع از اون منطقه دور شدم و بعد چند ساعت به هتل رسیدم به اتاقم رفتم و گزارش هارو توی دفترم نوشتم بعدش به مامانم زنگ زدم
اما جواب نداد حتما خوابه یا بیرونه بجاش بهش پیام دادم
رفتم پایین تا کمی گشت بزنم که توی آسانسور یه مردی رو دیدم عجیب بود که منو با تعجب نگام کرد بعدش گفت:ببخشید من شمارو جایی ندیدم
ا.ت:فکر نکنم
مرد:آها پس ببخشید
تهیونگ ویو
احساس میکنم این دختره رو جایی دیدم وا..وایسا این همون دختری هست که داشت میرفت مخفی گاه جادویی اگه بازم بیاد چی!؟
ا.ت ویو
این مرده چرا همش زل زده به من ولش رفتم سمت اتاقم اما اونم داشت دنبالم میومد ولش شاید اونم اتاقش اینجاست رفتم تو اتاقم در رو بستم از تو چشمی نگاه کردم دیدم اون مرده اتاق روبه رویی منه محض احتیاط درو از پشت قفل کردم بعدش رفتم یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون
نشسته بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم مدیر لی زنگ زده سریع جواب دادم:
مدیر لی:سلام ا.ت
ا.ت:سلام کاری داشتید
مدیر لی:ا.ت یه منطقه رو پیدا کردم که ممنوعه هست میخوام بعد از اون یدونه مکانی که قراره فردا بری بعدش اونو بری
ا.ت:اما من یه منطقه جدید پیدا کردم
مدیر لی: کجاس
ا.ت:یه شهر بازیه ممنوعه هست
مدیر لی:اسمش
ا.ت:خرابه
مدیر لی:پس اسمش خرابه
ا.ت:بلع
مدیر لی: منطقه ای که من میگم دقیقا پشت اون شهر بازیه ممنوعه هست
ا.ت:آها بله مرسی
مدیر لی:من دیگه باید برم تا دو هفته دیگه گزارش هارو میخوام بعد میری شهر جدید
ا.ت:بله مرسی خدانگهدار
مدیر لی: خداحافظ
قطع کرد
خوب تا الان باید سه تا منطقه برم رفتم سریع لباسم رو پوشیدم رفتم تا گزارش هارو بنویسم بالاخره تموم شدن که دوباره اون مدیر لی زنگ زد جواب دادم:
مدیر لی:الو سلام ا.ت نمیخواد چیزی بگی فقط خواستم بگم برای اطلاعات بیشتر باید به مهمونی که امروز توی هتل هست بری ساعت ۱۰تا ۲هست
ا.ت:بله...چ..شم(یهو قطع کرد)
وااااااا منگل آخه الان باید به من میگفت بزار ببینم ساعت چنده خدایا شکرت که ساعت ۸ خب پس وقت دارم یه لباس صورتی که یقه آستینش سورمه ای بود رو پوشیدم بعدش هم یه کفش کرمی پوشیدم و رفتم پایین ....
فلش بک به مهمونی
نشسته بودم روی صندلی که.......
شرطا
۲۰ تا کامنت
۱۰ تا لایک
۴.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.