بال پرواز من
از زبان راوی: چویا داشت تو خیابون قدم میزد که با ضربه به سرش بی هوش شد داشت کم کم بی هوش میشد که صدای آشنایی رو دوباره شنید دازای از راه رسید کار اونا رو با کمک آکو و آتسوشی تموم کرد اونا از مافیا بودن چویا رو بغل کرد همگی با ماشین به سمت مرز رفتن تو مرز بودن که چویا بلاخره چشماش باز شد اولین نفر دازای رو دید
+ دازای چه خبره
- بیدار شدی قشنگم همه چی تموم شد
+ چی
- ما با آکو و آتسوشی داریم از مرز میریم
حالا میتونیم یه زندگی جدید رو شروع کنیم
+ واقعا بلاخره شد
- آره عزیزم آره زندگیم
از مرز رد شدن و بعد از راه های زیاد بلاخره کره جنوبی رسیدن
حالا هر کدوم آماده ی شروع جدید بودن
= آتسوشی
¢ بله
= آماده ای
¢ برای هر چیزی آماده ام
= دوست دارم
¢ منم عاشقتم
از اون ور
- چویا
+ چته
- دوست دارم
+ من بیشتر
- من بیشتررر
- من بیشترررررررررررررر
خلاصه از دست این دوتا هیچ وقت پایان آرومی نخواهیم داشت 😅😂
قبول داری؟
پایان ❤️
+ دازای چه خبره
- بیدار شدی قشنگم همه چی تموم شد
+ چی
- ما با آکو و آتسوشی داریم از مرز میریم
حالا میتونیم یه زندگی جدید رو شروع کنیم
+ واقعا بلاخره شد
- آره عزیزم آره زندگیم
از مرز رد شدن و بعد از راه های زیاد بلاخره کره جنوبی رسیدن
حالا هر کدوم آماده ی شروع جدید بودن
= آتسوشی
¢ بله
= آماده ای
¢ برای هر چیزی آماده ام
= دوست دارم
¢ منم عاشقتم
از اون ور
- چویا
+ چته
- دوست دارم
+ من بیشتر
- من بیشتررر
- من بیشترررررررررررررر
خلاصه از دست این دوتا هیچ وقت پایان آرومی نخواهیم داشت 😅😂
قبول داری؟
پایان ❤️
۴.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.