خواب رویایی پارت دوازدهم ❤
از زبونه کویی و جانا
وقتی پاهامون از در کجاشتیم بیرون مثل پرقا بلندمون کردن و کجاشتن توی ماشین درد اینجا بود که از هم جادامون کردن و هر کدوم را با یکی فرستادن کویی با کوک و جانا با تهیونگ رفت
از زبونه کوک از وقتی که توی ماشین گذاشتم و با جانا جاداش کردیم فقد داره گریه و جیغ میزنه و اگر ادامه میداد صداش میگرفت با صدای بلند که راننده هم که ترسید چه برسه به کویی گفتم اگر جیغ بزنی فقد درد خودتو بیشتر میکنی هم الان به فاکت بدم هم توی خونه باش
کویی:وقتی این حرفو زدت یک ترس خیلی بدی اومد سراقم چون من بار اولم بودم متمعنم این کار انجام میده و دیگه جیغ نزدم بی صدا گریه کردم
کوک:نگفتم گریه نکن دوست داری همین الان به فاکت بدم
کویی: نمیدونم چه شود که دیگه گریه نگردم
تا خونه دیگه چیزی نگفت
تهیونگ نمیدونم چرا داره ایقدر جیغ میزنه برام تعجب بود که خودش هم میزد هم عصبانی شودم هم نمیتونستم جلوی خندم هم بگیرم
جانا: از بس که گریه و جیغ زدم و خودم را زدم گفتم الان از حال میرم دیگه نتونستم خودم بگیرم با صدای خشدار گفتم چرا داری میخندی
تیهونگ:چون دیونه ای چرا خودت را میزنی به خودت درد نده چون امشب ایقدر درد بگشی که نتونی تا یک ماه راه نریی
جانا:این حرفت را فراموش میکنم اما مامان کویی کویی به دسته من سپورد بود و گفته بود اگر بلایی سرش بیاد من را میگشه
تهیونگ:اولن هیچ گوهی نمیتونه بخور دومن دوست جاش عمنه
جانا: شک دارم که جاش عمنه باش چون دوستت مثل غول هست
تهیونک: چرا امشب غول هست اما صبح ها مثل خرگوش هست نگران نباش من شب ها مثل غول هستم و صبح ها مثل خرس
جانا: تا خونه دیگه حرفی نشود و من فقد داشتم فکر میکردم که چرا شب ها غول هستن و صبح ها ادم نمیتونستم مثبت فکرکنم......
کپی ممنوع
اگر بد شود ببخشید ♡
وقتی پاهامون از در کجاشتیم بیرون مثل پرقا بلندمون کردن و کجاشتن توی ماشین درد اینجا بود که از هم جادامون کردن و هر کدوم را با یکی فرستادن کویی با کوک و جانا با تهیونگ رفت
از زبونه کوک از وقتی که توی ماشین گذاشتم و با جانا جاداش کردیم فقد داره گریه و جیغ میزنه و اگر ادامه میداد صداش میگرفت با صدای بلند که راننده هم که ترسید چه برسه به کویی گفتم اگر جیغ بزنی فقد درد خودتو بیشتر میکنی هم الان به فاکت بدم هم توی خونه باش
کویی:وقتی این حرفو زدت یک ترس خیلی بدی اومد سراقم چون من بار اولم بودم متمعنم این کار انجام میده و دیگه جیغ نزدم بی صدا گریه کردم
کوک:نگفتم گریه نکن دوست داری همین الان به فاکت بدم
کویی: نمیدونم چه شود که دیگه گریه نگردم
تا خونه دیگه چیزی نگفت
تهیونگ نمیدونم چرا داره ایقدر جیغ میزنه برام تعجب بود که خودش هم میزد هم عصبانی شودم هم نمیتونستم جلوی خندم هم بگیرم
جانا: از بس که گریه و جیغ زدم و خودم را زدم گفتم الان از حال میرم دیگه نتونستم خودم بگیرم با صدای خشدار گفتم چرا داری میخندی
تیهونگ:چون دیونه ای چرا خودت را میزنی به خودت درد نده چون امشب ایقدر درد بگشی که نتونی تا یک ماه راه نریی
جانا:این حرفت را فراموش میکنم اما مامان کویی کویی به دسته من سپورد بود و گفته بود اگر بلایی سرش بیاد من را میگشه
تهیونگ:اولن هیچ گوهی نمیتونه بخور دومن دوست جاش عمنه
جانا: شک دارم که جاش عمنه باش چون دوستت مثل غول هست
تهیونک: چرا امشب غول هست اما صبح ها مثل خرگوش هست نگران نباش من شب ها مثل غول هستم و صبح ها مثل خرس
جانا: تا خونه دیگه حرفی نشود و من فقد داشتم فکر میکردم که چرا شب ها غول هستن و صبح ها ادم نمیتونستم مثبت فکرکنم......
کپی ممنوع
اگر بد شود ببخشید ♡
۹.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.