برادر غیرتی من
پارت ۴
بعد از اون ما جرا ها
ویوی یونا
داشتم با چند تا از پسر های مدرسه حرف می زدم که یون دستمو کشید و بردم تو کلاس بخاطر این که نی تونست حرف بزنه یه نگاه بهم کرد از نگاهش معلوم بود که نمی خواد با پسرا برگردم
یونا : من که باهاشون رفت و اومد ندارم
که برام پیام فرستاد
یون : اصلا نباید با پسرا حرف بزنی
با صدای بلند جواب دادم
یونا : چشم قربان
که دوباره برام نوشت
یون : یونا ادا در نیار
یونا : چه ضرری برات داره من ۱۸سالمه و اختیارم دست خودمه
یون : باشه دست خودت ولی فقط با پسرا نگرد
نمی دونم دیروز بابا بهش چی گفته بود که این جور می کرد
یونا : خود دانیم
برام نوشت
یون : بخاطر حرفهای اون مردک ازت محافظت می کنم وگرنه من ده سال پیش رابطم با خانواده ی کیم تموم شده
بعد از این نوشتش عصبانی شدم و زدم تو گوش یون
یونا : چطور جرات کردی
که بابا اومد تو
ته : چیزی شده دخترم
و بعد حرف بابام مامانم اومد تو
ا/ت : چیزی شده
یونا : یون برام نوشته بخاطر حرف های بابا ازم محافظت می کنه و ده سال پیش رابطش با خانواده ی کیم تموم شده
ته : یون تو اینارو نوشتی
و یون به نشونه ی آره سرشو تکون دارد
ته : پسره ی
و بابا اومد بزنه تو گوشش که دهنشو باز کرد
ته : من که نزدمت پس چرا دهنت پر خونه
که به من اشاره کرد
ا/ت : یونا چیکار کردی
یونا : داشتم برای دوستای یون دلیلی که این طور شده رو می گفتم که دستمو کشید و اوردم تو کلاس و بعد این پیامش عصبانی شدم و زدم تو گوشش
یون : م م م من د د د د دوستی ن ن ن ن ندارم
و بعد از این حرف از کلاس خارج شد
همه مون تو شک بودیم
یونا : اون حرف می زنه
بعد از تموم شدن دانشگاه رفتیم خونه یون از همه زود تر می اومد و از همه دیر تر می اومد خوند
نشسته بودیم که یون بیاد وقتی یون اومد یون .....
بعد از اون ما جرا ها
ویوی یونا
داشتم با چند تا از پسر های مدرسه حرف می زدم که یون دستمو کشید و بردم تو کلاس بخاطر این که نی تونست حرف بزنه یه نگاه بهم کرد از نگاهش معلوم بود که نمی خواد با پسرا برگردم
یونا : من که باهاشون رفت و اومد ندارم
که برام پیام فرستاد
یون : اصلا نباید با پسرا حرف بزنی
با صدای بلند جواب دادم
یونا : چشم قربان
که دوباره برام نوشت
یون : یونا ادا در نیار
یونا : چه ضرری برات داره من ۱۸سالمه و اختیارم دست خودمه
یون : باشه دست خودت ولی فقط با پسرا نگرد
نمی دونم دیروز بابا بهش چی گفته بود که این جور می کرد
یونا : خود دانیم
برام نوشت
یون : بخاطر حرفهای اون مردک ازت محافظت می کنم وگرنه من ده سال پیش رابطم با خانواده ی کیم تموم شده
بعد از این نوشتش عصبانی شدم و زدم تو گوش یون
یونا : چطور جرات کردی
که بابا اومد تو
ته : چیزی شده دخترم
و بعد حرف بابام مامانم اومد تو
ا/ت : چیزی شده
یونا : یون برام نوشته بخاطر حرف های بابا ازم محافظت می کنه و ده سال پیش رابطش با خانواده ی کیم تموم شده
ته : یون تو اینارو نوشتی
و یون به نشونه ی آره سرشو تکون دارد
ته : پسره ی
و بابا اومد بزنه تو گوشش که دهنشو باز کرد
ته : من که نزدمت پس چرا دهنت پر خونه
که به من اشاره کرد
ا/ت : یونا چیکار کردی
یونا : داشتم برای دوستای یون دلیلی که این طور شده رو می گفتم که دستمو کشید و اوردم تو کلاس و بعد این پیامش عصبانی شدم و زدم تو گوشش
یون : م م م من د د د د دوستی ن ن ن ن ندارم
و بعد از این حرف از کلاس خارج شد
همه مون تو شک بودیم
یونا : اون حرف می زنه
بعد از تموم شدن دانشگاه رفتیم خونه یون از همه زود تر می اومد و از همه دیر تر می اومد خوند
نشسته بودیم که یون بیاد وقتی یون اومد یون .....
۸.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.